نزدیک 10سال است که زورخانه پاسارگاد توسط جواد صبوحی در کوچه شهید قانع 20 ساخته شده است و در این سالها شهروندان متعددی بهطور رایگان به این مکان رفتوآمد دارند. صبوحی با این اقدام عامالمنفعهاش توانسته کودکان زیادی را با ورزش باستانی آشنا کند و ورزشکاران بزرگسال را به ردههای بالای ورزشی و اخلاقی برساند و بر زندگی آنها تأثیر بگذارد.
در ایام تعطیلات نوروز امسال، فردی قمه به دست برای دختر نوجوانی در بوستان وحدت مزاحمت ایجاد میکند و حسن حکمآبادی با اینکه وظیفهاش نبوده و حتی این اتفاق در حوزه نگهبانی او هم نبوده است چشمش را به روی این حادثه نمیبندد و وارد گود میشود. او دختر را صحیح و سالم از چنگ مزاحم شرور که حالت طبیعی نداشته، نجات میدهد و غائله را میخواباند اما در این میان، خودش از ناحیه پا آسیب میبیند و حالا مدتهاست درگیر بیمارستان و اتاق عمل شده است.
ورزش را با فوتبال در مدرسه شروع می کند تا اینکه با کاراته آشنا می شود. اولین روزهای ورود او به کاراته هم زمان می شود با شیوع کرونا و بسته شدن باشگاه ها. او نیز به ناچار از این ورزش دور می ماند اما با کمرنگ شدن کرونا و عادی شدن اوضاع از یک سال قبل به طور جدی آن را دنبال می کند. علی رضا اکبری متولد سال1387 که ساکن محله نوده است در همین مدت کوتاه با کسب دو مقام دوم و سومی در مسابقات استانی کاراته استعدادش را نشان می دهد.
یگانه رفاهی مبارز پانزدهساله محله مجیدیه است که در رشته کاراته فعالیت میکند. نوجوان بااستعداد و پرتلاشی که بهواسطه مادر ورزشکارش به این رشته رزمی علاقهمند شد. یگانه در دهسالگی کاراته را آغاز کرد، ورزشی که هیجان روزهای کودکیاش را بیشتر کرد و همانطور که در مسابقات کشوری و استانی درخشید، این روزها با پنج ساعت تمرین در خانه و باشگاه، خودش را برای مسابقات انتخابی تیم ملی که هفته آینده در تبریز برگزار میشود، آماده میکند.
«امید که داشته باشی راهی برای پیروزی خواهی یافت.» این را روی بنر تبریک او نوشتهاند و در ورودی باشگاه ورزشی نصب کردهاند. بنری برای کسب دو مدال برنز ملی ووشو در فرمهای دائوشو و کوئن شو از مسابقات انتخابی تیم ملی ایران در تیرماه 1401. فاطمه زهرا عظیمی با اینکه مقام سوم را به دست آورده اما نتوانسته به تیم ملی راه پیدا کند و بعد از برگشت از مسابقات میخواهد با راهنمایی مربیاش تمام وقتش را برای تمرین بگذارد و سال بعد به تیم ملی راه پیدا کند.
سیدمتین زرقانی میگوید: زمانی که برای اولینبار به باشگاه رفتم و در صف مبتدیها قرار گرفتم سن و قدم از همه آنها بیشتر بود چون بیشتر بچههای گروه ما ششتا هفتساله بودند. بچههای همسن وسال من نزدیک به دوسالی بود که این ورزش را شروع کرده بودند. بعضی آدمبزرگهای اطرافم با کنایه به من میگفتند: تاکنون باید دوتا مدال قهرمان ی میگرفتی. تو تازه آمدی ورزش کنی دیگر فایدهای ندارد این ورزش را کنار بگذار به درد تو نمیخورد. روزهای اول، این حرفهای کنایهآمیز خیلی برایم سنگین بود.
آنطور که ذوالفقار ذوالفقاری نقل میکند در مسابقهای یکی از مربیها همدورهای تختی بود و او را بهخوبی میشناخت. او تعریف میکرد در محلهای که این پهلوان زندگی میکرد پسری دانشگاه قبول شده بود و توان پرداخت شهریهاش را نداشت. دکهدار روزنامهفروشی سرکوچه متوجه ماجرا شده بود و به این جوان پیشنهاد داد که شهریهاش را به عنوان قرض به عهده بگیرد تا هر وقت او به جایی رسید بدهیاش را پس بدهد. همینطور هم شد. آن جوان پزشک شد و بعد از تمامشدن درسش بهسراغ دکهدار رفت. به او گفت دستش به دهنش میرسد و میخواهد بدهیاش را پرداخت کند. این ماجرا زمانی اتفاق افتاد که جهان پهلوان تختی از دنیا رفته بود.