جواهرات در قابهایی بهنام خوانچه و ترنج بنا به وصیت و سفارش واقف بالای سر حضرت نصب شدهاند. اگر شما هم اینبار که به حرم مطهر مشرف شدید و پای ضریح ایستادید، بعد از زیارت و درددل با آقا نگاهتان را کمی بالاتر ببرید، کتیبهها، خوانچهها و ترنجهای طلایی و باارزش را خواهید دید. این جواهرات چگونه سر از روضه منوره در آوردهاند و چه کسانی راه این جواهرات را به این مکان مقدس باز کردهاند.
مؤذنی، مکبری، نوحهخوانی و معاون امور قرآن ی بسیج، بخشی از فعالیتهای مختلف حسین ١2ساله است، نوجوان فعال محله چهنو که از همان دوران کودکی با قرآن و قرآن خوانی مأنوس بوده و ادامه فعالیتهایش را در مسجد محله پیش گرفته است. او بهتازگی به عنوان مؤذن در حرم مطهر هم فعالیت دارد که این را مهمترین دستاورد زندگیاش میداند.
خیابان عبادت مهرآباد به اندازه محور اصلی محله با اهمیت است. خیابانی پرتردد که از معبر مفتح شرقی3 شروع میشود و به سهراهی در خیابان مهرآباد میرسد. در انتهای این خیابان و در نزدیکی راسته مهرآباد، سمت چپ، مهرآباد قدیم قرار دارد که به آن قلعه کهنه میگویند. در گذشته، این معبر به شهید فرزین و قبل از آن به باغ سبیسی معروف بوده است که به علت مزارع سبیس (یونجه) و کارخانه بستهبندی آن بوده است.
از ششسالگی با شرکت در جلسات حفظ و تفسیر قرآن با معجزه وحی آشنا میشود. در دهسالگی تصمیم میگیرد در کنار تحصیل و فراگیری قرآن ، ورزش هم بکند؛ تصمیمی که موفقیتهای زیادی برایش بههمراه آوردهاست. او از همه مسابقاتی که در آن شرکت کرده، با دست پر بیرون آمده. سحر توانستهاست در 2سال 7مقام به دست بیاورد و حالا به پوشیدن لباس تیمملی کشورمان فکر میکند. سحرسادات سیدی در چهاردهسالگی موفقیتهای زیادی دارد که میتواند به آنها تکیه کند. در ششسالگی جزء30 قرآن را حفظ کرد و پس از آن 4جزء دیگر قرآن را به حافظهاش سپرد و در ادامه از یادگیری قرائت و تفسیر قرآن غافل نماند.
وجه تمایز این مسجد آدمهای آن هستند، اهالی محله کارمندان دوم که درست شبیه مسجد محلشان بیآلایش و بیریا و خاکی هستند. بیسر و صدا دور هم جمع شدهاند و از همین فضای اندک نهایت استفاده را میبرند. از توزیع سبد معیشتی و تهیه جهیزیه برای نوعروسان بگیرید تا برگزاری کلاسهای مختلف فرهنگی و آموزشی. آنها توانستهاند در همین فضای کوچک همدلی و همیاری را به جریان بیندازند. حرف از مسجد بقیهالله(عج) در خیابان شهید رستمی١٦ است.
محمدیزدان آفرین، قاری قرآن کریم میگوید: تمرینات را با سوره الرحمن آغاز کردیم و الان جزء 30ام هستیم. تمرین و تکرار زیاد، سرلوحه کار محمدیزدان است و هر روز بعدازظهر چند ساعت تمرین قرائت دارد. زمانی که میخواهد تمرین کند پدر و مادر و خواهرش نیز با او شروع به خواندن قرآن میکنند. مادرش میگوید: محمد استاد کوچک خانه است. اشتباهات ما را برطرف میکند و نکات لازم را به ما تذکر میدهد.
مهدی راستگو به اخلاق برادر در جنگ هم اشاره میکند و میگوید: جنگ که شروع شد جبهه را اولویت خود قرار داد و در جنگ حضور فعال داشت. در عملیاتها لباس نظامی میپوشید اما با عمامه و میگفت عمامه را از سر در نمیآورم حتی اگر قرار باشد سرم برود. برادرم در آنجا هم بمب انرژی بود و با حرفهای شادش به سربازان روحیه میداد. آخرین عملیاتی که حضور داشت عملیات مرصاد بود که شهید آوینی در حال فیلمبرداری با محمدحسن صحبت کرده بود. شهید آوینی در آن فیلم که چندبار از تلویزیون پخش شد میگوید به راستی که راستگو راست میگفت و... .