هنرمند

عشق «امیدخدا» به میهن، مثال زدنی بود
اولین چیزی که در بین تابلوهای نقاشی خودنمایی می‌کند، چهره ارتشی‌‌هایی است که با اولین نگاه ما را یاد تمبرهای قدیمی می‌اندازند. نام بیشتر آن‌ها زیر تابلوها نوشته شده است. تابلوهایی که توسط شهیدسیدمحمود امیدخدا در دهه‌های 30 و 40 کشیده شده‌اند. آن‌طور که می‌گویند شهید امیدخدا ذوق هنری خوبی داشته و در ایام فراغتش چهره دوستان و هم‌رزمانش را می‌کشیده است.
هنرم گیاهی است که ریشه اش در این خاک نهفته
اولین بار بود استاد بابک بابازاده من را می دید اما یک صندلی برای نشستن من گذاشت و بیش از دو ساعت درباره کارش، رنگ ها و... به من توضیح داد. برایم جالب بود که این همه وقت صرف من می کند. به خودش هم گفتم. حرفی زد که تکانم داد. او گفت: اگر استعداد داشته باشی و من این مطالب را به تو نگویم، بیست سال بعد به جای اکنون من خواهی رسید اما اگر امروز به تو بگویم و یاد بگیری، می توانی تا چند سال دیگر من را پشت سر بگذاری. به این ترتیب، نقاشی ایران پیشرفت خواهد کرد. ملاقات و دیدار عجیب و اثرگذاری بود. این روایت مهدی امینی از مراحل پیشرفتش است.
مشق خیاطی در خیابان کج
سید علی عسکری پیرمردی که شش دهه از عمر هشتادودو ساله‌‌اش با دوخت‌ودوز عجین بوده و اگر چشمانش یاری کند، هنوز قصد بازنشستگی ندارد.سید مثل خیلی آدم‌های هم‌نسلش از درس و مدرسه دلزده بود و خاطره خوشی از معلم، ناظم و ترکه‌های انار ‌نداشت. این می‌شود که سوم دبستان کتاب و دفتر را می‌بوسد. شاگرد این حجره و آن حجره می‌شود تا اینکه بالأخره در ده، یازده‌سالگی‌ در ‌مغازه پیراهن‌دوزی «حسین ماه» در خیابان خسروی کنار مسجد بناها پاگیر می‌شود. می‌گوید: نوجوان بودم که مرحوم پدرم من را مغازه اوستا خیاط ماهری در خیابان کج گذاشت. آن‌زمان به خیابان خسروی خیابان کج می‌گفتند.
خیابان امامت ۲۸؛ بورس تعمیر لباس
علی زارعی می‌گوید: اوایل که لباس مجلسی زنانه می‌دوختم روی دیوار برای خودم تبلیغات می‌کردم. بعد که کارم را به تعمیرات اختصاص دادم خجالت می‌کشیدم تبلیغات بنویسم. به خواهرم که با او کار می‌کردم می‌گفتم زشت است بنویسم تعمیرات. مشتری‌های تعمیرات خیلی زیاد بود، طوری که در بعضی ایام مثل شب‌های عید، پشت در مغازه صف می‌کشیدند. آن‌زمان بیشتر لباس‌های نو را می‌آوردند و برایشان اندازه می‌کردم.
گلدوزی هنوز روی بورس است
کارگاهی در حاشیه بولوار امت و محله سجادیه است که نه زرق و برقی دارد و نه تابلو بزرگی، با این‌حال اینجا سه نفر مشغول کار هستند و نان خانه‌شان را می‌برند. این گلدوزی کامپیوتری یکی از کارگاه‌های باقی‌مانده در راسته بولوار امت است که هنوز پابرجاست. در سال‌های نه‌چندان دور اینجا بورس گلدوزی کامپیوتری بود اما حالا آن کارگاه‌ها جای خود را به فروشگاه‌های پررنگ و لعاب کلاه‌فروشی داده‌اند. هادی ذاکرنژاد، اوستاکار و گلدوز جوانی است اما 20سال در این حرفه سابقه دارد و چراغ کارگاهش را روشن نگه داشته است.
استاد کوچک
پنج سال قبل که جودو را شروع می‌کند، هیچ‌کدام از بچه‌های هم‌سن‌وسالش در اقوام، علاقه‌ای به این ورزش نشان نمی‌دادند. اما از زمانی که او در دورهمی‌های فامیلی حرکات و فنون جودو را به نمایش گذاشت، چند نفر از کودکان جمع به این ورزش علاقه‌مند شدند و حالا یکی از جودوکاران باشگاهی هستند. از این بابت با اینکه سن و سالی ندارد او را در جمع‌های فامیلی با لقب استاد صدا می‌زنند. امیر ارسلان بلون متولد سال1389ساکن محله شهید مطهری است.
45سال نقاشی‌ بر دیواری‌های شهر
حمیدرضا ابوالفضلی می‌گوید: من خیلی زودرنجم. بارها شده رنگ‌هایم را دزدیده‌اند یا حق و حقوقم را نداده‌اند اما از هیچ‌کدام به این اندازه ناراحت نمی‌شوم که ببینم کسی تصاویر را نگاه کند و با بی‌تفاوتی رد شود. نقاشی باید حس داشته باشد، مخاطب را کنجکاو کند و بتواند با او ارتباط بگیرد. برای همین اگر ببیند کسی به تصاویرش توجه نمی‌کند گمان می‌کند این ویژگی‌ها را ندارد.