ساخت ساختمان هلال احمر از سال ۱۳۰۲ خورشیدی یعنی همان اوایل ایجاد سازمان در مشهد کلید میخورد. «کریم طاهرزاده» معمار نامدار، سفارش طراحی و ساخت این بنا را از محمود جم که در آن زمان سِمت والیگری خراسان را بر عهده داشته، میگیرد.
سال 1258 کارخانه برق کوچکی به وسیله «میرزا علی خان امینالدوله» که آن موقع «امینالملک» لقب داشته در مجمعالصنایع جنب خیابان باب همایون تأسیس میشود و ناصرالدینشاه در رمضان همین سال با روشن کردن چراغی آن کارخانه را افتتاح میکند. او چندی بعد در محرم چشم عزاداران تکیه دولت را با این برق روشنی میبخشد تا بر شکوه مراسم شبیهخوانی شهیدان دشت کربلا بیفزاید. مدتی پس از این هم کاخ گلستان را چراغ برقی نور میدهد، اما یکی از نخستین مکانهایی که در ایران به صورت رسمی، برقکشی میشود، آستان مبارک خورشید هشتم است.
خیابان فارابی یکی از معابر قدیمی در منطقه 7 و محله کوشش است که در گذشته به اسامی ولیعهد، ابوذر، شهید حمیدرضا اعتباری شناخته میشده است. فارابی از فداییان اسلام آغاز میشود و در حاشیه بولوار جمهوری اسلامی خاتمه پیدا میکند. با عقب نشینی منازل مسکونی در این معبر که با دستور عبدالعظیم ولیان استاندار وقت استان خراسان انجام شد فارابی شکل امروزیاش را به خود گرفته است.
حالا هشتمین دهه زندگیاش را پشت سر میگذارد، اما همه چیز را با جزئیات در حافظه دارد و با دقت خاصی تعریف میکند. برایمان از قلعه خیابان قدیم میگوید. از قلعهای بزرگ در همین منطقه که حدود 30 خانوار در آن زندگی میکردند، از مسجد جامع قدیم میگوید و تغییرات آن... علی اصغر خیابانی تنها، معروف به حاج علی اصغر گازی، متولد سال ١٣۱۵ است که به قول خودش از ٧سالگی تا ٧٠سالگی تمام زندگیاش را با پیشه اجدادش یعنی کشاورزی گذرانده است. پنج پسر دارد و سه دختر و ٥٠ تا نوه و نبیره! بابا و به قول خودش، بابوهایش همه ساکن قلعه خیابان بودهاند و حاجیزادهها و خانسالارهای این منطقه!
خانهای که این روحانی وارسته در آن میزیست، منزلی بسیار ساده و قدیمی و با امکانات محدودی بود که در وهله اول بسیار متعجب شدم ایشان با اینکه فرزندان نامداری دارد و حداقل یکی از آنها رئیسجمهور کشور است و دیگران نیز هر کدام دارای مقامات و مراتبی هستند، معذلک در چنین خانهای محقر و ساده و در یک اتاق کوچک شاید9 متری در کنار انبوهی از کتابهای بسیار قدیمی زندگی میکند و عجیبتر آنکه این پیرمرد و پیرزن سالخورده خدمتکاری نداشتند و در عین حال با میهمان اینقدر گشادهرو بودند و من خود شرمنده شدم که چرا مزاحمت برای آنها ایجاد کردهام.
سبک جلسه به این صورت بود که فردی متن خاصی را برای همه میخواند و بقیه افراد درباره این متن به بحث و گفتوگو میپرداختند. محوریت مباحث مطرحشده نیز بر اساس کتابهایی نظیر جواهرالکلام، حدائقالناظره، مدارکالاحکام، شرایعالاسلام و مستندالشیعه بود. اگر وقتی باقی میماند حضار به بررسی تحولات و اتفاقات روز نیز اشاره میکردند. این جلسه علمی تا زمان حیات همه شرکتکنندگان آن ادامه داشت.
برادر بزرگترم برایم تعریف میکرد که وقتی رهبری به دنیا آمدند پدرم با مرحوم آیت الله خامنهای در بالاخیابان روبه رو شدند. ایشان به پدرم گفتند: خداوند به من پسری عطا کرده است که اسمش را «علی» گذاشتم. پس از آن پدرم را به منزل آیتالله سید هاشم میردامادی، پدربزرگ رهبری، دعوت کردند تا در گوش فرزند نورسیدهشان اذان و اقامه بگویند.