کاشانی قصه تاریخ قومش را از بزرگان طایفه شنیده و در کتاب ها دنبال کرده است و حالا همه آن تاریخ را با جزئیات دقیقی، می داند. غلام جان، تاریخ زنده کاشانی هاست؛ تاریخ زنده قوم بلوچ که بخشی از آن ها حالا محله ای بزرگ را در حاشیه مشهد شکل داده اند. محله ای که به نام راسته بازار ش «تاجرآباد» معروف شده است.
محبوبه اکبری ته و توی همه گیاهها را درآورده و از هر چیزی عرق گیاهی گرفته است. حالا ۶۰، ۷۰مدل عرق گیاهی دارد و چند دستگاه عرقگیری که شب و روز کار میکنند و لحظهای خاموش نمیمانند. هفتسال پیش همسرش دچار معدهدردی عجیب میشود. به پزشکهای مختلف مراجعه میکنند و دارو و درمانهای متفاوت را امتحان میکنند اما هیچکدام افاقه نمیکند. محبوبه خودش دست به کار میشود، یک دستگاه عرقگیر کوچک میخرد، با پرسوجو و مطالعه چند گیاه دارویی برای درد معده هم میخرد و عرقگیری میکند. در این میان از دوست عطارش هم کمک میگیرد. بهبودی همسرش باعث میشود که انگیزه بیشتری برای ادامه این مسیر پیدا کند.
علی زارعی میگوید: اوایل که لباس مجلسی زنانه میدوختم روی دیوار برای خودم تبلیغات میکردم. بعد که کارم را به تعمیرات اختصاص دادم خجالت میکشیدم تبلیغات بنویسم. به خواهرم که با او کار میکردم میگفتم زشت است بنویسم تعمیرات. مشتریهای تعمیرات خیلی زیاد بود، طوری که در بعضی ایام مثل شبهای عید، پشت در مغازه صف میکشیدند. آنزمان بیشتر لباسهای نو را میآوردند و برایشان اندازه میکردم.
زهره دورههای خیاطیاش را که تمام میکند با همان دوختودوز سرش را گرم میکند تا اینکه در سال1378کارگاه کوچکی را در منزل پدریاش به راه میاندازد؛ در این دوره بیشتر وقتم به دوخت لباس، چادر و جانماز برای آشناها و همسایهها میگذشت. سال1380 با همسرم که او هم خیاط بود، آشنا شدم و بعد از مدتی با همدیگر ازدواج کردیم. چون همکار بودیم کارمان را توسعه دادیم. درجریان حضور و رفتوآمدم در محله متوجه شدم که زنان سرپرست خانوار بسیاری در آنجا ساکن هستند که نیازمند درآمد و کار هستند اما چون مهارتی ندارند مجبور به انجام کارهای خلاف مثل فروش مواد هستند.
«جنت» یکی از پیادهراههای باقی مانده از مشهد قدیم است که در دل یک بافت تاریخی شکل گرفته است. بیشتر مردم خاطرات بسیاری از بازار پررونق آن دارند. این پیادهراه تاریخی با وجود خانههای قدیمی و فرهنگسرای بهشت بهعنوان یکی از خیابانهای هویتی محسوب میشود که گوشهای از تاریخ شهرمان را به نمایش گذاشته است.
حاجاصغر اغطایی متولد 1336 و از قدیمیترین کاسبهای محله کاشانی است که در بین مردم محله به مردمداری و خوشخلقی شناخته میشود. آنقدر خونگرم و صمیمی است که خیلی زود حرفمان گل میاندازد. حاج اصغر در میان راهانداختن کار مشتریهایش از گذشته برایمان میگوید: خاطرم هست یک روز پربرف وقتی برادر بزرگم برای انداختن برفها بالای پشتبام رفت، کارش که تمام شد از همان بالا خودش را روی برفها انداخت. برف تا سه و نیممتر ارتفاع گرفته و تا لبه پشتبام بالا آمده بود.
اکنون 42سال از آنزمان میگذرد و «عباس لسانی» متولد 1347 به یکی از اوستاکاران حرفه انگشترسازی تبدیل شده است، هر چند تعداد انگشترهایی که در این سالها ساخته را به خاطر ندارد، اما لبخند و رضایت مشتری همیشه قوت قلبی برای ادامه کارش بوده است. با این شهروند محله عنصری ساعتی در بازار رضا، محل کسب و کارش، همصحبت شدهایم.