روزگاری در جهاز دخترها، آنچه بیشتر از همه سنگینی میکرد، ظروف مسی بود؛ از قابله و پیشدستی بگیرید تا قاشق و ملاقه مسی. بعدها مسهای جهاز مادرها، از خانه و آشپزخانه، راهی انبار شد و نشست کنار مجمعههای کنگرهدار بزرگ.
اما آنقدرها طول نکشید که دوباره ظرفهای مسی، خودشان را رساندند به بازار مصرف. دوباره راسته مسگرها و مسفروشیها در شهرها پا گرفت و ظرفهای خوشفرم مسی، نشستند پشت ویترینها
راسته مسگرها در رسالت یا همان «جاده سیمان»، چندسالی است که رونقی گرفته و شلوغ شده است؛ حالا در همه کوچهپسکوچههای رسالت ۱۲۰ و راسته رجایی، فقط مغازه مسگری است و سماورسازی.
هرطرف سر میچرخانی، گاریدستیهایی را میبینی که یا تنه قَلِفت و قابلمهها را این طرف و آنطرف میبرند یا تنوره سماورها را جابهجا میکنند.
در مسگریهای رسالت، خبری از مسهای کارخانهای نیست؛ هرچه هست، هنر دست مسگرهایی است که تمام روز چکش میزنند و در مغازههای دودگرفته تاریک و روشنشان، صدا به صدا نمیرسد.