کمال خجندی| کارگاه مسگری «احمد یوسفی» درست همانطوری است که باید باشد؛ شلوغ، دودگرفته و پرسروصدا. احمد، پسر «محمدیوسف» است و محمدیوسف، پسر «فقیراحمد»؛ مسگری که حوالی صد سال پیش، جایی در دل خراسان بزرگ و در راسته مسگرهای هرات باستانی، مغازه داشته و چکش میزده است.
مسگری در خانواده آنها پیشهای موروثی است، حتی حالا که چند نسلی است به اینسوی خراسان آمدهاند. حاجاحمد یوسفی حالا، هم میراثدار نام پدربزرگش است و هم میراثدار هنرش و اگر بیماری بیتابش نمیکرد، امروز او بهجای «جعفر» روی خرپاهای چوبیِ جلوی ما نشسته بود و چکش میزد.
«جعفر یوسفی»، پسر احمد یوسفی است و نبیره فقیراحمد؛ کسی که از ششهفتسالگی مسگری کرده است. او تأکید میکند هرچه توضیح درباره شغل آباواجدادیاش میدهد، به نام پدرش نقل بشود که یکیدو ماه است مغازهاش را در راسته مسگرهای رسالت به جعفر سپرده است تا دوران بیماری را پشتسر بگذارد. جعفر یوسفی به معنای دقیق کلمه، بچه «راسته مسگرها» ست.
راسته مسگرها در رسالت یا همان «جاده سیمان»، چندسالی است که رونقی گرفته و شلوغ شده است؛ حالا در همه کوچهپسکوچههای رسالت ۱۲۰ و راسته رجایی، فقط مغازه مسگری است و سماورسازی. هرطرف سر میچرخانی، گاریدستیهایی را میبینی که یا تنه قَلِفت و قابلمهها را این طرف و آنطرف میبرند یا تنوره سماورها را جابهجا میکنند.
قلفتهای سفیدشده و سماورهای ورشوکاری هم برق میزند در دل تاریک و روشن کارگاهها. کارگاه حاجاحمد هم همینجاست؛ جایی که جعفر دارد درباره پیشه باستانی مسگری یا صفاری، توضیح میدهد: «هر چیزی که بخواهیم بسازیم، قبلش باید ورق مس بخریم. کارخانههای تولید ورق مس هم در همین مشهد است؛ در شهرک صنعتی جاده کلات.
یک کارخانه قدیمی هم در تپهسلام است؛ کارخانه تولید نورد مس. آنجا ضایعات مسی را با درصدی از شمش مس، قاتی و همین ورقها را تولید میکنند. نوردها در قدیم، «ناتاب» بود. حالت فنری داشت و برای کار، اول باید میرفت کوره. الان ورقها تابیده است؛ یعنی حرارت خورده و ملایم شده است».
مسگرها، قلم، خطکش و پرگارهای فلزی دارند که به کمک آنها، میتوانند مسها را به شکلی که میخواهند، خطکشی کنند و بعد با قیچیهای بزرگ فلزبری، برش بزنند. ورقها که برش بخورد، تازه کار اصلی مسگرها شروع شده است: «هرچیزی که فکرش را بکنید، میشود با مس ساخت؛ قلفت، تابه، دیگچه، پاتیل، پاتیلچه، گلابگیر، آجیلخوری، شکلاتخوری، آفتابه، پارچ، آفتابهلگن و دبه شیر.
اینها بیشتر سفارش داده میشود. قدیمتر چایجوش هم بود؛ یک ظرف بزرگ آفتابهمانند که مخصوص چای درست کردن است. چوپانها و آنهایی که بیرون شهر کار میکردند، چایجوش را میگذاشتند وسط و دورش را آتش میکردند تا آب، جوش بیاید و بشود با آن چای درست کرد».
در مسگریهای رسالت، خبری از مسهای کارخانهای نیست؛ هرچه هست، هنر دست مسگرهایی است که تمام روز چکش میزنند و در مغازههای دودگرفته تاریک و روشنشان، صدا به صدا نمیرسد. مغازه حاجاحمد هم حسابی پرسروصداست.
جعفر یوسفی میگوید: «زمانی، دانشجویی آمده بود و کار ما را محاسبه میکرد. او حساب کرده بود که برای یک میخ، یک میخ پرچ، ما بین ۲۴ تا ۳۱ بار چکش میزنیم. این دیگ و قابلمه و کتری و آفتابه، اینطوری از ورق مس درست میشود».
هر چکشی که میخورد روی سندانهای فلزی، ارتعاشی میشود به تن کارگاه؛ صدا و لرزهای دائمی که میتواند برای دیگرانی که دستی در مسگری و سماورسازی ندارند، آزاردهنده باشد. به همین علت هم بوده است که مسگرها از همهجای شهر، جمع کرده و آمدهاند به رسالت: «مسگریها خیلی سال است که اینجا هستند.
اینجا همه مغازهها یا مسگری است یا سماورسازی؛ برای همین کسی از سروصداها ناراحت نمیشود. کارگاه ما، از وقتی من بچه بودم، از ۲۵، ۲۰ سال قبل در «مهدیآباد» بود؛ مهدیآباد کنهبیست. قبل از آن، در میلان «کاریز»، توی محله «ساختمان» بودیم.
پدرم و عموهایم، ملاقه و آبگردان تولید میکردند. الان آنطرفها، همه، ما را میشناسند، اما چون کارمان سروصدا داشت، مجبور شدیم مغازه آنجا را جمع کنیم و بیاییم اینجا. پنج شش سال قبل آمدیم اینجا. قبلا فقط برای «خمکاری» به اینجا میآمدیم».
خمکاری، بخشی از کار مسگرهاست؛ بخشی که در آن، لبههای کار تا میخورد و سطح مطمئنی میسازد که در تماس با بدن، مشکلی درست نمیکند: «خمکاری با دستگاه انجام میشود؛ البته خمکاریهایی هم هست که ما خودمان با «چرخ» انجام میدهیم. چرخ ۲۵ مدل توپی دارد که هرکدام یک شکل به لبه کار میدهد و بهاصطلاح زه میاندازد روی کار. مسگرها به آن «نَک» میگویند».
برابر توضیحات جعفر یوسفی، چرخ دستگاه سادهای است که سطح مسی را لای دولبه توپی آن میگذارند و با چرخاندن دسته دستگاه، سطح مسی را خم میکنند. چرخ فقط یکی از ابزار مسگرهاست. کارگاههای مسگری پر است از این چیزها.
بیشترینشان، سندانها هستند که در انواع مختلف و اشکال متفاوت، ردیف شدهاند گوشهوکنار کارگاهها: «هرکدام از سندانها اسمی دارند برای خودشان، سندان معمولی است و «میخراست»، «نای»، «دوبینی»، «شترگلو» و «گُردهمیخ». اینها بیشترین کارکرد را دارند در کارگاههای مسگری. چکشها هم هستند. یکیشان که چکش پرکاربردی است، «خاصبغل» نام دارد. چکشهای دیگر هم هست». قدیم، کار مسگری سختتر از امروز بود.
بسیاری از ابزارها، در مسگریهای قدیم نبودند و مسگرها با همان ابزاری که داشتند، تمام بخش کارشان را انجام میدادند: «قدیم، حتی خیاره کردن هم با همین چکش و سندانها انجام میشده و مثل حالا نبوده که با دستگاه انجام بشود». «خیاره کردن» همان کاری است که ما به آن کنگرهکنگره شدن میگوییم و در مجمعههای قدیمی و سینیهای حالایی، دیده میشود.
مس، روزگاری رونق داشت. بعدها با آمدن ظروف آلومینیومی و ملامین، ظرفهای مسی از رونق افتاد. چینیها و ظروف شیشهای، پاک، بازار مسفروشی را بیرونق کرد. تا سالها دیگر کسی یادش نبود روزگاری در جهاز دخترها، آنچه بیشتر از همه سنگینی میکرد، ظروف مسی بود؛ از قابله و پیشدستی بگیرید تا قاشق و ملاقه مسی. تاسهای حمام هم بود و ظرفهای کوچک روشویهدان. بعدها مسهای جهاز مادرها، از خانه و آشپزخانه، راهی انبار شد و نشست کنار مجمعههای کنگرهدار بزرگ.
اما آنقدرها طول نکشید که دوباره ظرفهای مسی، خودشان را رساندند به بازار مصرف. دوباره راسته مسگرها و مسفروشیها در شهرها پا گرفت و ظرفهای خوشفرم مسی، نشستند پشت ویترینها: «تا چند سال قبل، استفاده از مس خیلی کم شده بود. تنها چیزی که مسگرها میساختند، دیگهای شله بود. بعد دیگهای گلابگیری هم اضافه شد. تمام چیزی که ما میساختیم، همین بود.
دیگ و پاتیل و غزغن (دیگ طعامپزی). بعد از آن، با همین پیامهایی که درباره خواص دیگهای مسی پخش شد، دوباره مردم شروع کردند به استفاده از ظروف مسی. از ده، پانزده سال پیش، استفاده از ظروف مسی دوباره رونق گرفت و الان، بازارشان حسابی گرم است».
مس، برگشته است به زندگی مردم و لوازم مسی دارد برمیگردد به آشپزخانهها و بوفهها، حتی اگر از دیگ و مجمعه مادربزرگها نشود استفادهای کرد، لوازم دیگری هست که حالا با مس ساخته میشود: «قلیانسازی هم بود. پدربزرگم قلیان میساخت. قدیم ته قلیانها هم مسی بود. الان برنجی است. پدربزرگم، محمدیوسف، قلیان هم میساخت. ما به آن میگوییم چلیم».
جعفر یوسفی ادامه میدهد: «این سالها سینیهای مسی هم حسابی مد شده است. مردم در رستورانها سینی غذا سفارش میدهند و رستوراندارها غذا را توی سینی میکشند. همین چندوقت پیش، یکی از رستورانها زنگ زد به ما و صدتا سینی سفارش داد».
مسگری حاجاحمد یوسفی، حسابی شلوغ است و جعفر هم پرحوصله جواب میدهد؛ به همین دلیل میتوانم از تمام جزئیات کار مسگرها بپرسم که چطور ورقهای مسی را تبدیل به ظرف و ظروف مسی میکنند: «حالا مسگرها سفارشی کار میکنند. مشتری میآید و به آنها سفارش میدهد.
آنها هم به اندازه همان سفارش، ورق مس میخرند و آن سفارش را میسازند. الان قیمت هرکیلو مس، ۶۵۰ تا ۷۰۰ هزار تومان است. ۱۰۰ کیلو مس میشود ۷۰، ۶۰ میلیون تومان. ما آنقدر سرمایه نداریم. پول وسایلی را که ساختهایم، میگیریم و جای چکها را پر میکنیم. کار ما این سالها اینطوری است». این قاعده کار همه مسگریهایی است که قطار شدهاند در محله مسگرهای رسالت.
مسهای حالایی، خیلیهایشان براق هستند؛ چیزی که بیشتر در بازارهای مسگری اصفهان و کرمان و... دیده میشود. جعفر یوسفی برای این نوع مسها هم توضیحی دارد: «مسهایی که براق است، همین مسهای ماست، اما پرداخت شده است. پرداخت که میشود، ظروف مسی، برق میزند و چیز دیگری میشود. این البته مال بیرون ظرف است.
داخل ظرف سفید میشود، آنهم با قلع. هنوز هم ظرفهای مسی با قلع، سفید میشود، اما با پرداخت، بیرون ظرفها هم براق و ظرف بهاصطلاح بازارپسند میشود؛ البته خیلی از آن ظرفها با دستگاه درست میشوند و اصالت کار دست را ندارند.
الان توی زنجان و آنطرفها، ظروف مسی کارخانهای زیاد شده است. خود دستگاه، مس را خم میکند و شکل میدهد و حتی اگر لازم باشد، چکش هم میزند و مثلا کاسه و قابلمه پرسی تولید میکند، اما آن کار، زیبایی کاری که مسگر با دست خودش انجام داده است را ندارد».
هرچه هست، بازار مسگری و مسفروشی در اصفهان و زنجان و کرمان، پررونقتر از مشهد است؛ جایی که باید میراثدار صنعت «صفاری» باشد. جعفر یوسفی میگوید: «توی مشهد، اتحادیه مسگرها با سماورسازها قاتی شده است.
الان ما مسگرها با سماورسازها، یک اتحادیه داریم، اما مثلا در اصفهان، مسگرها مستقل هستند. در اصفهان، یک اتحادیه برای صنایع دستی است و یک اتحادیه فقط برای مسگری؛ به همین دلیل هم هست که کارشان رشد کرده، ولی در مشهد که از قدیم مسگریهای زیادی داشته است، اینطور نیست. شاید اگر اینجا هم مسگرها مستقل بشوند، بهتر بتوانند امور هنر و صنعتشان را مدیریت کنند».
مسگرهای راسته رسالت، حالا حسابی به رونق بازار کارشان امیدوار شدهاند و دلیل آن چیزی نیست جز اقبال دوباره جامعه به ظروف مسی. راسته مسگرهای مشهد، حالا نه در قلب بازارهای اصلی شهر که جایی دورتر از شلوغی آن، پا گرفته است، اما بازهم همان حالوهوای قدیم را دارد؛ جایی که دودودم کورهها و سروصدای چکشها و سندانها به راه است.
جعفر یوسفی هم به آینده امیدوار است: «حالا مثل قدیم نیست که ظرفوظروف فقط در بازارهای شهر خودمان به فروش برسد. چند تا گروه در واتسآپ و روبیکا داریم که بیشتر مسگرهای ایران در آنها عضو هستند. مشتریها هم همانجا هستند و سفارش میدهند. من از همهجای ایران سفارش داشتهام. همین دیروز، از کرمان سفارش گرفتم. مسگریهای مشهد، مسگریهای کاربلد و خوشنامی هستند. مطمئنم در آینده، خیلیها مشهد را به مسگریها و ظروف مسیاش خواهند شناخت».