کارتن خواب

پیش از آنکه روی منبر از مشکلات بگویم، رفتم وسط میدان
با خودم گفتم امام جماعت مسجد بودن خیلی خوب است، اما رُفقای دیگرم این کار را به نحو احسن انجام می‌دهند. روضه‌خوانی هم مقام بالایی دارد، اما باز یک عده دیگر در این میدان مشغول فعالیت هستند. باز نشستم و فکر کردم که اگر بروم وارد وادی قضاوت بشوم بد نیست، اما دیدم که جمع زیادی از طلبه‌ها به عشق قاضی شدن وارد حوزه علمیه شده‌اند. چند وقت بعد به این نتیجه رسیدم که بروم کارِ فرهنگی بکنم، هرچه سبک و سنگین کردم، دیدم خیلی از بچه‌ها و سازمان‌ها قبل‌تر از من به این فکر افتاده‌اند و پُر قدرت دارند کارشان را می‌کنند. پس آنجا هم جای من نبود.
شب‌های سیاه مشهدقلی
وضعم خوب بود گاهی برای رفع خستگی با کارگرها تریاک می‌کشیدم همسرم بو برده و هر روز بساط دعوا در خانه به راه بود. برای فرار از درگیری بیشتر سرکار می‌ماندم و به خانه نمی‌رفتم. کار کوره که خوابید تعطیل کردم و خودرویی خریدم که با آن کار کنم. تصادف کردم و خودرو را هم فروختم. این تصادف باعث شد در آمدم صفر شود. زنم در خانه مردم کار می‌کرد و اختلافمان هم آن‌قدر زیاد شد که به خانه راهم نمی‌داد. برای اینکه خرج موادم را در بیاورم مجبورم شدم ضایعات جمع کنم.این روایتی از کارتن‌خوابی در مشهدقلی است.
خانه‌های بی‌سقف
اگر کوچه حمام در خیابان حر13 را فاکتور بگیریم کوچه کشاورز6، دومین محور اصلی این محدوده است. جایی که به بازار شلوغ‌پلوغش معروف است. از راسته تجاری کوچه عبور می‌کنیم تا به انتها برسیم. نگاه‌ها، حرف‌ها و صورت‌ها همه چیز اینجا فرق می‌کند. بوی گندآب فاضلاب خانگی کم کم تمام مشاممان را پر می‌کند. رگه‌های خشونت حتی توی تن چرک دیوارها پیدا می‌شود. وجب به وجب روی دیوار‌ها علامتی را می‌بینی که با اسپری رنگ حک شده است. بعدتر می‌فهمیم نشانه‌ای است برای نشان دادن محل توزیع مواد مخدر. اینجا باید قلمرو اصلی ساقی‌ها باشد. کوچه‌ای میان هزارتوی باریک کوچه‌های این محله که به کوچه داروخانه معروف است! داروخانه مرکزی که دارو به‌طور عمده در آن فروخته می‌شود! طبق گفته اهالی کوچه داروخانه توی کل شهر معروف است. جنس ساقی‌های این کوچه جور جور است و هر جنسی بخواهی برایت رو می‌کنند.
تپه سنگی وکیل آباد؛ سقفی برای کارتن خواب‌ها
در ۱۵ سالگی یک معتاد تمام عیار شدم. وقتی خودم معتاد شدم، متوجه شدم که پدرم نیز علاوه بر اعتیاد به الکل، به مواد مخدر اعتیاد پیدا کرده است. با معتاد شدن پدر، سروصدا‌ها و کتک‌کاری‌ها کمتر شد، چون پدرم یا نشئه بود یا خمار. از این بابت خوشحال بودم، چون کمتر در خانه کتک‌کاری می‌شد، کم کم به دلیل درد مشترک که همان استعمال مواد مخدر بود، با پدرم دوست شدم. موادش را تهیه و بعد از آنکه بند و بساط مواد را آماده می‌کردم، درکنار هم می‌نشستیم و با خیال راحت تریاک مصرف می‌کردیم.
روایت زندگی معتادی که پس از رهایی، مرکز ترک اعتیاد تاسیس کرد
او هم مثل بیشتر معتادان، با مصرف نخستین نخ سیگار گام در بیراهه اعتیاد گذاشت و وابستگی شدید به انواع موادمخدر از تریاک و شیره گرفته تا الکل، حشیش، هروئین و... را با بدترین شیوه مصرف در دوران نوجوانی و جوانی تجربه کرد و به اصطلاح خودش تا ته خط رفت. پس از 17سال رفتار یکی از دوستان نزدیکش او را تغییر داد و عزمش را جزم کرد تا از آن سیاهی رهایی یابد و حالا 16سال از دوران پاکی و رهایی«مجتبی» از بند اعتیاد می‌گذرد.
قصه خاکستری امیر، کارتن خوابی که کسبه محله جای شکایت از او حمایت می‌کنند
برای دیدن یک کارتن‌خواب ساعت 7 صبح راهی پاتوقش می‌شویم؛ اما به جز چند پتوی کهنه که روی شاخه‌های سبز یک درخت پنهان شده است، هرچه می‌گردیم نشانی از کارتن‌خواب نمی‌بینم. همواره کسبه و ساکنان از حضور کارتن‌خواب‌ها در مجاورت خود گلایه و شکایت می‌کنند؛ اما داستان امیر متفاوت است و همه با اشاره به خصوصیات خوبی که دارد از  این کارتن‌خواب تنها تعریف و تمجید می‌کنند. او 4 سال است که بیشتر شب‌ها به اینجا می‌آید.
گپ و گفتی با خیران گمنامی که هر هفته برای کارتن خواب‌ها غذا می‌پزند
ما گروهی مردمی هستیم که هفته‌ای یک‌بار در این مکان دور هم جمع می‌شویم و با کمک یکدیگر یک وعده غذایی آماده می‌کنیم و به حومه شهر مانند کال اسماعیل‌آباد، جاده قدیم، قلعه ساختمان، انتهای سیدی و... برای کارتن‌خواب‌ها، همان‌هایی که سقف روی سرشان نیست می‌بریم و غذا را بین آن‌ها توزیع می‌کنیم. در واقع این غذا بهانه‌ای است تا با آن‌ها ارتباط برقرار کنیم و بتوانیم آن‌ها را به اردوگاه ترک اعتیاد ببریم.