حسن توکلی، عکاس پیش کسوت مشهدی که او را بیشتر با عکس های حرم و زیارت می شناسیم، از بعد بازنشستگی اش از آستان قدس رضوی در سال 89، به عنوان عکاس باشی این آستان، بیشتر وقتش را در اتاق سبز می گذراند. این عنوانی است که او به اتاق کاری که در منزل دارد داده است؛ اتاقی که در واقع نمایشگاهی دائمی است از عکس هایی که در طول سی سال خدمتش در مجموعه حرم مطهر رضوی گرفته است و بیشتر آن ها را به صورت ترانسپارنت و در قاب های نفیس بزرگی چاپ کرده و بر درودیوار پوشیده شده از پارچه های سبز نصب کرده است. اتاق سبز عکاس شبیه هیچ آتلیهای نیست.
خانهها ساخته میشوند و خانوادهها برای سکونت به اینجا میآیند و کوچه هم آباد میشود. نزدیکبودن آن با حرم مطهر رضوی، سالها پیش زائران عاشق اهل بیت(ع) را وسوسه میکند که در آن هیئتشان را بنا کنند. مراسم مذهبی چهار هیئت یتیمان حضرت زهرا(س)، بیتالعباس، هیئت ابوالفضلی بشرویه و هیئت ابوالفضلی روستای نوزاد بیرجند در این کوچه کوچک حال و هوای معنوی به آن بخشیده است.
چیزی از فوت پسرش «علی» نگذشته بود که خواب دید: «بانویی با چادر سیاه وارد خانه شد. با تأکید از من پرسید: «تو مادر دو شهیدی؟» تا این را گفت، هراسان از خواب پریدم! خبری از کسی نبود. پسرم احمد، برادر بزرگتر مهدی، چند روزی برای مرخصی از جبهه به مشهد آمده بود. خوابم را برایش تعریف کردم.»
محرابهایی که به استناد کتیبههای حک شده بر کاشیهای زرینفام از قرن پنجم هجری قمری وجود داشته و در دورانهای مختلف مانند خوارزمشاهی، ایلخانی و صفوی تا عصر حاضر بارها مرمت، بازسازی و نوسازی شدهاند. در این میان اما محرابهای زرینفام ساخته شده به دست خاندان محمدبنطاهر و ابوزید از ارزشمندترین این یادگارها هستند که با نقوش و کتیبههای برجسته زرین و لاجوردی تزیین شدهاند.
این کوچه که به موازات خیابان امام رضا(ع) قرار دارد با طول بیش از 200متر یکی از طولانیترین کوچههای منطقه7 است که از یک سمت به بازار رضا و از وسط کوچه به امام رضا(ع)2 (کوچه کربلا) و در انتها به امام رضا(ع)6 راه دارد، کوچهای که در گذشته بین مردم به نام ضابط شناخته میشد؛ مردی مردمدار که جزو نخستین ساکنان کوچه بود. البته در گذشته این کوچه بهدلیل باریک و پرپیچوخمبودن و همچنین طولانیبودن به کوچه دراز مشهور بوده است.
چادرش را روی سرش مرتب میکند و با همان نفسهای منقطعش، میگوید: بهخاطر قلبم دارو مصرف میکنم و صبحها دیرتر بیدار میشوم. با صدای ناگهانی زنگ دچار اضطراب شدم. تصمیم میگیریم زمان دیگری برای مصاحبه برویم که پدر شهید سه صندلی برایمان میآورد تا بنشینیم. در آن هوای ابری و پاییزی، چه بهتر از اینکه زیر درخت انگور که یکدرمیان برگهایش ریخته بنشینیم. هنوز صحبتمان را شروع نکردهایم که پدر شهید باز هم خجالتمان میدهد و با یک سینی چای داغ به حیاط میآید.
همیشه شنیده بودیم پیکر شهدا از مسجد بناها(خیابان خسروی)، ساختمان جهاد کشاورزی(خیابان جهاد)، معراج شهدا و سپاه ناحیه مقاومت مشهد (انتهای نخریسی) تشییع شدهاند، اما تا به حال نشنیده بودم که اتاق بازرگانی هم در برههای محل تشییع شهدا بوده است.اینبار سوژه رنگوبوی دیگری دارد. بهطور حتم بسیاری از همسنوسالهای من و حتی بزرگترها هنگامی که به اتاق بازرگانی نگاه میکنند، به خاطر نمیآورند که در روزگاری نهچندان دور این مکان، محل استقرار نظامیان بوده و شهدایی مانند شهید چراغچی، شهید کاوه و شهید برونسی از این مکان تشییع شدهاند.