غلامعلی بیکمرادی آزادهترین آزاده مشهد میگوید: وقتی مشهد را بعد از ۱۰ سال دیدم، باورم نمیشد این همان شهر، و اینجا همان محل زندگی ما باشد. همه چیز عوض شده بود.
محله راهنمایی در دهه سی بخشی از قلعه آبکوه محسوب میشد و پیشه ساکنان قدیمی آن کشاورزی بود. خیابان خاکی و چهار متری راهنمایی در دهه پنجاه عریض و آسفالت شد. راستهبازار محله نیز از همان زمان به مرور شکل گرفت و اکنون یکی از بازارهای برند تهیه پوشاک در مشهد است. قرار گرفتن اداره راهنمایی و رانندگی در این محله دلیل نامگذاری آن است.
اگرچه ژیمناستیک انتخاب اول بهاره باهران بود، در ادامه برای دنبالکردن ورزش حرفهای به توصیه مربی و بزرگترها تصمیم گرفت بهسراغ کاراته برود.
شهید صابر زمانی هرسال تاسوعا و عاشورا را در حرم میگذراند و آن سال هم تاسوعا به همراه همسر و پسر دو سالهاش حرم رفته بودند؛ روز عاشورا، اما انگار میدانست قرار است اتفاقی بیفتد، تنهای تنها رفت.
محمدعلی حاجتبیگی رزمنده محله راهنمایی میگوید: آخرین قوطی لوبیا را بهسمت تانک آنها پرتاب کردیم. عراقیها فکر کردند، خمپاره است و از تانک بیرون ریختند و فورا دستها را بالای سر گرفتند.
احمد عابدیان تعریف میکند: شرایط به قدری حساس بود که دوستانمان که بر زمین میافتادند، فرصت نشستن بالای سرشان و گرفتن دستشان و وداع و وصیت نبود. هدف مهم بود؛ بازپسگیری مهران.
تاکسیرانان خط سهراه راهنمایی تا میدان فردوسی در روز اربعین به یکهزار و ۵۰۰ تن از زائران و مجاورانی که پیاده به سمت حرم آقا علیبن موسیالرضا (ع) رهسپار بودند، غذای نذری دادند.
در تاکسی آقای عبداللهی در خط فردوسی تا راهنمایی کتاب بخوانید، شعر بشنوید و موسیقی آرامشبخش گوش کنید.






