منطقه ۲

منطقه ۲

بزرگ‌ترین منطقه مشهد

منطقه ۲ بزرگ‌ترین و پرجمعیت‌ترین منطقه شهری مشهد است که محله‌های برخوردار و کم‌برخوردار بسیاری را در بر می‌گیرد. کوچه حسین‌باشی که طولانی‌ترین کوچه شهر است و بوستان حجاب که اولین بوستان ویژه بانوان در مشهد است، در این منطقه قرار دارد. مجموعه تفریحی‌گردشگری سپاد با برخورداری از مراکز تجاری و تفریحی و میدان جانباز با برج‌های تجاری و رستوران‌هایش، هر روز شهروندان و مسافران زیادی را برای خرید و تهیه سوغات به این محدوده شهر می‌کشاند. راسته‌بازار‌های مختلف ازجمله، بازارخطی پارچه و پرده در خیابان تعبدی، راسته کفش در خیابان عامل، راسته سرامیک در ابوطالب و... از دیگر ظرفیت‌های این منطقه است. فراوانی زمین‌های رهاشده، زباله‌گردها، فروشندگان مواد و آشپزخانه‌های تولید مواد صنعتی در محدوده توس از مشکلات چشمگیر این منطقه است. در مساحت ۳۸۴۴ هکتاری منطقه ۲ حدود ۵۱۳ هزار نفر زندگی می‌کنند.

کریم کودکی شاعرانه‌ای نداشت، زخم روزگار او را شاعر کرد
۷۰ سال است که درد سنگینی را در صندوقچه قلب خود نهان کرده‌ام. درد‌هایی که سختی‌های زیادی در زندگی به من وارد آوردند، اما نه تنها مرا ضعیف نکردند بلکه قدرت و اراده ام برای ادامه زندگی بیشتر شد.وقتی 9 ساله بودم، مادرم برای جمع کردن برگ درختان اقاقیا به دشت رفت تا بتواند علوفه و غذای گوسفندان را تهیه کند. مالک دشت که از اربابان آن زمان بود، او را دید و به سمت مادرم حمله‌ور شد و با وارد کردن ضرباتی، او را روی زمین کشاند. من برای دفاع از مادرم با تکه سنگی سعی کردم آن مالک بدسرشت را دور کنم و به این ترتیب مادرم از دست او فرار کرد اما بعد از ۳ ماه در ۲۶ سالگی از دنیا رفت.
سه قلعه و ماجرای ارباب روستا؛ نگاهی به خاطرات بزرگ‌تر‌های مشهدقلی
اگر ارباب می‌دید زمین زراعی‌اش محصول خوبی داده است، دهقانش را تشویق می‌کرد و در بیشتر مواقع یک کت و شلوار به او پاداش می‌داد یا اگر ارباب در روستا دور می‌زد و می‌دید تعداد آفتاب‌نشین‌ها زیاد است، عصبانی می‌شد، به ویژه که اگر جوان‌ها بین آفتاب‌نشین‌ها بودند حتما صدایش در می‌آمد و می‌پرسید فلانی چرا بیکاری و سرکار نرفته‌ای؟ اگر بهانه می‌آورد که حتما ارباب تنبیهش می‌کرد، اما دیده بودم که جوان بیکار می‌گفت بیمارم و نتوانسته‌ام سرکار بروم. ارباب می‌گفت چرا نگفتی کدخدا تو را دکتر ببرد. فوری دستور می‌داد جوان را به شهر ببرند و حتما به بیماری‌اش رسیدگی شود.
انگشتری که از رهبری هدیه گرفتم
به واسطه نگارش کتاب عقیق سرخ، رهبر معظم انقلاب اسلامی انگشتر خود را به عنوان هدیه برای من فرستادند. اهدای این انگشتر نفیس سرو صدای زیادی به پا کرد به گونه‌ای که پیشنهاد‌های کاری بسیاری به بنده شد. یکی از این پیشنهاد‌ها که به نظر من کمی عجیب بود، از یکی از مجامع اسلامی آلمان شد. پیشنهاد این بود که کتابی درباره زندگی شخصی خودم بنویسم. این پیشنهاد تلنگری به من زد که نگارش کتابی با این محتوا را آغاز کنم.
داستان روزهای یخ حوض شکستن و در اتاق سه‌در‌چهار زندگی کردن خانواده سرابی
همسایه‌ای داشتیم که اعتقادی به امام و انقلاب نداشت، اما دو پسر انقلابی داشت. پسرهایش برای کمک به مجروحان انقلاب، خون می‌دادند، اما از ترس، به مادرشان حرفی نمی‌زدند. آن دو به خانه ما می‌آمدند و از من می‌خواستند برایشان غذایی درست کنم تا جلوی ضعفشان گرفته شود. آن خانم همسایه که به انقلاب اعتقادی نداشت حالا خیلی تغییر کرده و مادر دو شهید است.از همان اول از شاه و نظام شاهنشاهی‌اش دل خوشی نداشتم حتی در فعالیت‌های انقلابی به همسرم کمک می‌کردم.
عاشقانه‌های یک پستچی
به دلیل فاصله طولانی مشهد از جبهه‌های غرب و جنوب و وضعیت جنگی منطقه به طور معمول بیش از یک تا 2ماه طول می‌کشید که نامه نوشته شده سربازان به اداره پست مشهد و از آنجا به دست خانواده‌هایشان برسد. به همین دلیل گاهی اوقات زمانی که آخرین نامه رزمنده به دست منِ پستچی می‌رسید، رزمنده شهید شده بود. اما چون وظیفه من رساندن نامه به دست خانواده‌اش بود با هر ترفند و واسطه‌ای که بود آخرین نامه شهید را به دست یکی از افراد یا بزرگان خانواده‌اش می‌دادم تا آن‌ها نیز سر فرصت مناسب نامه را به خانواده‌اش تحویل بدهند.
کوچه همسایه‌های بامعرفت‌
کوچه انفرادی4 از سال59 همراه محله مطهری آرام آرام شکل گرفت. تا سال82 مانند تمامی کوچه‌های هم‌جوار جزو محدوده روستایی بود. از همین روستا که امکانات خاصی نداشت 4رزمنده در زمان جنگ به جبهه رفتند. حاج تقی کرمانی که جانباز جنگ تحمیلی است، حاج محمد غفوری، ابراهیم کرمانی و سید محمد هاشمی از رزمندگان ساکن همین کوچه هستند. این معبر منازل ویلایی دارد و همسایه‌ها همدیگر را خوب می‌شناسند. سراغ هر کدامشان را که بگیری همسایه کناری خبر دارد حالش چطور است کجا رفته و کی برمی‌گردد.
در سودای المپیک
سمانه فاطمی می‌گوید: در فینال مسابقات بین‌المللی، من و دوستم که هم‌باشگاهی بودیم در مقابل همدیگر قرار گرفتیم و در نهایت من پیروز میدان شدم. بعد از پیروزی حسابی گریه کردم از یک طرف به‌دلیل اینکه به مرحله فینال رسیدم خوشحال بودم و از طرف دیگر ناراحت بودم که چرا دوستم را ناراحت کرده‌ام و شکست داده‌ام. خوشبختانه اینجا نیز با وساطت خانم مربی همه چیز ختم به خیر شد و این بهترین خاطره من از دوران ورزش حرفه‌ای کاراته است.