محمدحسین محمدزاده، پسر مرحوم حاجموسی میگوید: سال۱۳۴۹ پدرم بنای قدیمی مسجد را ساخت و حالا جمع فامیل برای سرپا نگه داشتن این مسجد موقوفه پای کارند.
محله شهید رجایی غیر ازمجموعه فرهنگی تفریحی بوستان رجا، بافت و کاربری شهری زیادی ندارد و بیشتر مساحتش به زمینهای کشاورزی و رهاشده آستانقدس اختصاص دارد. درگذشته این محدوده به قلعهساختمان معروف بود و کشاورزان هر روز مسافتی طولانی را برای کار در زمینها طی میکردند تا اینکه رضاشاه دستور ساخت ۱۰ واحدخانه را برای اسکان این افراد داد.
حسن یعقوبی از مدیران چند سینمای قدیمی مشهد میگوید: سال ۱۳۴۵ که برای اولین بارسالن سینما دیدم با سالنهای امروزی تفاوت چشمگیری داشت؛ دیگر از بخاریهای زغالسنگی و صندلیهای چوبی و آپاراتهای زغالی خبری نیست.
برای حیدر صفدرپور، همه چیز از برخاستن یک «آه» از نهاد شروع شد: «خدایا، میشه یه روزی منم مثه اینا، برای ائمه دو خط شعر بگم.» صفدرپور اولین شعرش را در ۱۸سالگی میسراید. حکایت او حکایت دلدادگی به ائمه (ع) است.
شهید سیدنوری موسوی طلبهای بود که به عشق کشور و امام خمینی(ره) درس را رها کرد و راهی جبهه شد. او تیربارچی و معاون فرمانده دسته بود.روز تشییع پیکر او دانشآموزان دبستان شهید جهانآرا مدرسه را تعطیل کردند.
عباس بهرامی ۱۸ سال است رسم ارادتش به امام حسین(ع)را با وقف خانهاش به هیئتهای عزاداری ادا میکند او میگوید: بااین وقف حالا از مردم از شهرهای مختلف مهمان خانه ما میشوند.
حیدر صفرپور شاعر محله شهید رجایی به عشق اهل بیت شاعر شده است. میگوید: درسی نمیخواندم و سوادم در حد چهار کلاس ابتدایی و سواد قرآنی است، اما این کمبود مانعی برای رسیدن به علاقه و عشقش برای شعر گفتن در مدح اهل بیت نمیشود.
حاجآقا کرمانی میگوید: دوسالی جبهه بودم و به همین خاطر درجه دریادلی گرفتم. وقتی آمدم پسرم قربانعلی رفت جهبه و در اورند شهید شد. پسرم، همانند دیگر شهدای آن عملیات نشانی ندارد، جز یادش که در دلمان زنده است.






