سالمند

این زوج سالخورده‌ با فروش آجر روزگار می‌گذرانند
با دست‌های زمخت مهربانش آجر‌های کهنه‌ را می‌شمارد، آجر‌ها به شماره پنجاه  که می‌رسد، پیرزن به پیرمرد سالخورده‌ای که با یک تسبیح بلند روبه‌رویش ایستاده با لهجه شیرینی می‌گوید: «بابای مرضی، یه دنه تسبیح بنداز!»
دلتنگی‌های ساکنان خانه سالمندان
آرزوهایشان کوچک است: آرزوی دیدن دوباره همسر، کاسبی در مغازه، سکونت در خانه‌ای که سال‌ها کلید درش همراهشان بوده است.
وقف فرزند برای کشور و وقف خانه برای فرزندان کشور
طلعت خزایی و حیدرعلی طویلی‌قصیری تنها مایملک زندگی‌شان که خانه‌ای قدیمی در محله عامل بوده را به نیت مدرسه‌سازی وقف کرده‌اند تا نامش یادبودی باشد برای «حمید»؛ فرزند مفقودالاثرشان.
آرزوهای پدران آسایشگاه سالمندان توس
دخترم چقدر دل تنگت هستم. از همان پنج سال پیش که دیگر ندیدمت و حتی نتوانستم صدای زیبایت را بشنوم آرزویم شده است روزی از دفتر آسایشگاه صدایم کنند و بگویند، دخترت پشت خط است.
شب چله‌های مشهد از زبان پدربزرگ و مادربزرگ‌ها
به گفته مامان‌خدیجه، زمان نوجوانی او هفت‌دختر مجرد، وسیله‌ای مانند انگشترشان را در کوزه می‌انداختند و بعد یک دختر‌بچه یکی را در‌می‌آورد.آ‌ن‌ها معتقد بودند صاحب انگشتری که از کوزه درآمده، به زودی ازدواج می‌کند.
پهلوان سالخورده محله سیدی
حسین عسکری ۶۰ سال است ورزش را ترک نکرده. از همان نوجوانی که روی تشک رفت تا زیر نظر «پهلوان احمد وفادار» کشتی را یاد بگیرد، تا همین الان که توی پارکینگ خانه‌اش یک باشگاه خانگی راه‌اندازی کرده است.
روایتی از زائر اولی‌های ۶۰ تا ۸۰ ساله!
حس‌وحال این زیارت‌اولی‌ها آن هم در سنینی که اصلا تصورش را نمی‌کنی که برای اولین‌بار است پا در این حریم ملکوتی گذاشته‌اند، وصف‌ناشدنی است و در قلم و کاغذ نمی‌گنجد.