صندوق خاطرات

از شاهنامه‌خوانی خانوادگی تا مداحی
رضا برادران‌فر مداح قدیمی محله نوده می‌گوید: در خانه ما یک صندوق بزرگ وجود داشت که پر از کتاب‌های مذهبی و ادبی بود. بزرگ‌ترین کتاب این صندوق، شاهنامه‌ای بود که با خط نستعلیق و جوهر سیاه نوشته شده بود.
تا سه‌روز به «سیل» عروس می‌رفتند!
در طبس قدیم رسم بر این بود سه روز عروس به تخت می‌شد و زن و دختر‌ها به‌اصطلاح می‌آمدند به «سیل عروسی» یعنی تماشای عروس. عروس را در ایوان خانه روی صندلی می‌نشاندند و از دور و نزدیک می‌آمدند به تماشا.
سبقت تاکسی‌‌ از گاری اسبی
حسن علی‌دوست‌حسین‌آباد از اولین تاکسی‌ران‌های پایین‌خیابان است، می‌گوید: آن زمان خیابان‌های پایین‌خیابان هنوز آسفالت نشده بود و مردم کنار پنج‌راه پایین‌خیابان می‌ایستادند تا گاری‌های اسبی، سوارشان کنند.
هراس لحظه‌های پیش از اسارت
علی صفرمقدم می‌گوید: دیدم عراقی‌ها با نفر‌بر و تانک در‌حالی‌که اسلحه را به سمتمان گرفته‌اند، نزدیک می‌شوند.بلافاصله بعد‌از بیرون کشیدنمان از گودال، ما را به صف کردند و جوخه مرگ برایمان راه انداختند.
قدیم پدر و مادرها خودشان می‌بریدند و می‌دوختند!
طاهره ارفع در هفده‌سالگی در محله فردوسی ازدواج کرد و با مراسمی ساده به خانه بخت رفت. او روز خواستگاری خودش حاضر نبوده است و پدر و مادرش جواب بله را به آقای خواستگار داده‌اند!
خرده‌روایت‌هایی از کتاب ۴۰شهید مهرآبادی
سرو‌های نیلوفری نام کتابی است که محمدباقر جهانگیر فیض‌آبادی، از راویان برجسته دفاع مقدس مشهد برگرفته از روایت‌های هم‌محلی‌ها تألیف کرده است.
می‌رفتیم فلکه تلویزیون و باغ ملک‌آباد را تماشا می‌کردیم
مجتبی دانش می‌گوید: سال ۱۳۶۲ محدوده احمدآباد خیلی خلوت و کم‌تردد بود؛ به طوری که خود من، چون هم‌بازی نداشتم و منازل اطراف هنوز ساخته نشده بود، سر کوچه می‌نشستم و منتظر می‌شدم یک ماشین رد شود.