داستان زندگی علیاکبر نائمی از روستایی در قائنِ خراسان شروع میشود و به بودن در میان سران و درباریانی مانند هویدا و سرهنگ جلالی و... میرسد و سپس به ۱۵ سال همراهی در رکاب آیتالله عبادی ختم میشود.
اهالی محله طرق در زمان انقلاب شاید تعدادشان به ۳۰۰ نفر هم نمیرسید، اما همین افراد، راه مقابله با رژیم پهلوی را بلد بودند، از قرارهای شبانه روی پشتبام بگیرید تا مبارزههای علنی در خیابان و گوش دادن به نوارهای سخنرانی امام.
عزتخانم در دوران کودکی، بهجای مدرسه به مکتب رفته و قرآن را از مُلای محلهاش یاد گرفته است. ملای محلهشان پیرزنی بوده که در خانهاش به دخترهای محله قرآن آموزش میداده است.
آنطورکه در خاطر محمد وزیری هست، ۲۸خانوار در خیابان یوسفیه فعلی ساکن بودند و همه به هم برای تأمین نیازهای محله کمک میکردند؛ خواه ساخت مسجد بود یا تأمین کالاهای معیشتی یا هر نیاز دیگری.
این معلم مسوولیتپذیر میگوید: به هر شکلی که بود و با تمام دردی که داشتم، برنامه صبحگاه و جشن آغاز سال تحصیلی را برای بچهها اجرا کردم. دلم نمیخواست آن بچههای معصوم متوجه درد من شوند.
سال ۷۴ در کوچه شهیدسلطانی ۸ دوره قرآنی راه افتاد که باعث صمیمیت بیشتر اهالی محله شد. از آن سال تا حالا با وجود تغییرات بسیار، قدیمیها به بهانه همان دوره هنوز با هم در ارتباط هستند.
امیر سرتیپ منوچهر کهتری معروف به «امیر آبادان» میگوید: وقتی به پشت سر خود نگاه میکنم، میبینم تا آنجاکه توان و امکان داشتم به وظیفهام عمل کردهام و خداوند هم پشتیبان من بود.






