اولین روزهای کارم در روزنامه خراسان بود و قرار بود در سرویس فرهنگی و اجتماعی کار کنم، یعنی خودم علاقه داشتم که در این دو گروه باشم. صفحه حوادث نیز در همین گروه بود و سرویس مستقلی نداشت. خبرنگار و نویسنده صفحه حوادث هم آقای توپریز بود، مردی نازنین دوستداشتنی و کاربلد. به من گفت که میخواهم بروم دادگاه تو هم میآیی؟ گفتم: بله برویم. برای اولین بار دادگاه را از نزدیک میدیدم آن هم دادگاهی که پروندهای مربوط به قتل را بررسی میکرد. قاتل و خانواده مقتول و داستانهای روحآزاری که در این دادگاهها هست مرا که آدم صلحجو و دلنازکی بودم بهشدت تحت تأثیر قرار داد.
روزنامه نگاری مشهد را نباید مرهون هیچ عمل یا عاملی جز شخص «ادیبالممالک فراهانی» دانست. او که پیش از آمدنش به این دیار، در تبریز روزنامه نگار بوده و جریده «ادب» را منتشر میکرده است، این روزنامه را با خود به مشهد میآورد تا ارض اقدس پس از این، صاحب یک روزنامه شهری شود. ماجرا از این قرار است که ادیب چهلساله بوده است که برای رتقوفتق امور موقوفاتی خاندانش در مشهد راهی خراسان میشود اما این سفر او را پاگیر مشهد میکند، آنچنانکه حضورش در این شهر سه سال به درازا میکشد.