
زندگی برای معلم قرآن محله المهدی، پستیوبلندی بسیاری داشته است؛ از ناچاری خانوادهاش که در دوسالگی او متوجه میشوند که دیگر راهی برای برگرداندن بینایی فرزندشان ندارند تا مشکلات ریزودرشتی که بر سر راه تحصیل او بوده است، اما او توجهی به کمبودهایش نداشته، بلکه همیشه سعی کرده است توانمندیهایش را بیابد و پرورش دهد.
همین عقیده هم سبب شده است که او در نوجوانی و جوانی در عرصههای قرائت قرآن، سرود و شطرنج و گلبال نابینایان و المپیادهای علمی دانشآموزی، مقامهای بسیاری کسب کند و حالا که روزهای سیودوسالگیاش را با شاگردانش در مدرسه شهیدمفتحِ شهرک رضوی میگذراند، معلمی با مدرک کارشناسیارشد روانشناسی خانواده باشد که پنج سال سابقه کار دارد.
او معتقد است که انسان باید همه ابعاد جسم و روحش را پرورش دهد؛ برای همین هیچگاه روی یک رشته ورزشی یا درسی خاص تمرکز نکرده و همواره سعی کرده است در همه زمینهها پیشرفت کند.
او حتی متوجه مسائل و مشکلات شهری برای نابینایان هست و از زحمتهای مسئولان شهری بهخاطر مناسبسازی خیابانهای قائم و مهدی و خدمات قطارشهری تشکر میکند که سفر درونشهری را برای نابینایان تسهیل کرده است.
همچنین از اینکه مسئولان، تمهیدی اندیشیدهاند که نام ایستگاهها در اتوبوس و قطارشهری اعلام میشود، تشکر میکند؛ البته پیشنهادهایی هم درباره حملونقل درونشهری دارد و میگوید: چه خوب بود که دستگاههای منکارت، وقتی شارژ کارت از مبلغ معینی کمتر میشد، هشدار میدادند تا دارنده کارت بداند که باید برای شارژ مجدد کارتش اقدام کند.
در یکی از نخستین روزهای ماه مبارک رمضان به منزل این شهروندِ ساکن در محله المهدی که فعالیتهای قرآنیاش تا محله ایمان توسعه دارد، رفتهایم تا از زندگی و موفقیتهایش، بیشتر برایمان بگوید.
نابینا شدن اسماعیل پُردل، مربی قرآنِ تحصیلکرده محله المهدی، به کودکیاش برمیگردد؛ زمانی که دو سال داشته، پدرش او را نزد پزشک میبَرَد و چشمپزشک به او میگوید: «بیماری چشمان کودک شما، درمانشدنی نیست». این میشود که پدر اسماعیل از بینایی کودکش قطع امید میکند و بارها مورد ترحم دیگران قرار میگیرد.
قاری جوان درحالیکه انگشتانش را روی خطهای کتاب مخصوصش میسُراند، تعریف میکند: از بعضیها میشنیدم «تو که چشم نداری، باید از خدا طلبکار باشی»، اما نابینایی چشمانم برای من فقط یک مفهوم داشت؛ خواست خداوند؛ چون خدایی که از همه به بنده هایش مهربانتر است، صلاح هر بنده را بهتر از هر کسی میداند. اگر خداوندی که خالق است، خواسته است چیزی را نداشته باشم، حتما به صلاحم بوده است و من که هستم که بخواهم به او بگویم چرا چشم ندارم؟
او در نوجوانی در عرصههای قرائت قرآن، سرود، شطرنج و گلبال نابینایان و المپیادهای علمی مقامهای بسیاری کسب کرد
کودکی اسماعیلِ پُردل در یکی از روستاهای شهرستان قائن گذشته است. او وقتی به سن مدرسه رسید، بچههای همسنوسالش را میدید که به مدرسه میروند و درس میخوانند. این حسرت تا زمانی که همسنوسالهایش به کلاس پنجم رسیدند، در او بود تا اینکه دوستانش، اشتیاق او را برای مدرسهرفتن به معلم روستا منتقل کردند و از معلمشان اجازه گرفتند که او هم سر کلاس درس حاضر شود.
وقتی اسماعیل به سوالاتی که شاگردان کلاس پنجم نمیتوانستند پاسخ بگویند، پاسخ میداد، معلم، حرف استعدادش را پیش دیگر همکارانش بُرد و یکی از معلمان به او گفت در بیرجند مدرسهای است که خوابگاه هم دارد و تو میتوانی برای ادامه تحصیل به آنجا بروی.
پُردل از گذشتهاش یادی میکند و میگوید: مدرسه هاشمینژادِ بیرجند، ویژه دانشآموزان استثنایی بود و خوابگاه داشت. ازآنجاکه من بسیار به تحصیل علاقه داشتم، درسهای اول تا پنجم ابتدایی را در عرض یک سال و هشت ماه در آن مدرسه خواندم و امتحان نهایی را با نمرات عالی قبول شدم.
دوره تحصیلیِ راهنمایی این قاری قرآن با وجود همه ممانعتها، در مدرسهای عادی در بیرجند میگذرد، اما، چون بینایی نداشت، او در کلاس ضعیفترین دانشآموزان از نظر درسی قرار میگیرد. استعداد خوب اسماعیل در یادگیری دروس، برخلاف تصور همه بود و او در همان سال نخستِ ورودش به مدرسه، الگوی بچههای ضعیف کلاس میشود.
در نیمسال دوم سال دوم راهنمایی، اسماعیل به مدرسه امید نابینایان مشهد منتقل میشود و از همان زمان علاوه بر ممتاز بودن در تحصیل، فعالیتهایی، چون آموزش قرائت قرآن، سرود و ورزش را آغاز میکند.
«در همان سال ورودم به مدرسه امید نابینایان، جشنی برگزار شد. در آن جشن از دانشآموزان خواستند کسی روی سِن برود و فیالبداهه سرود بخواند که من داوطلب شدم. بعد از اینکه مورد توجه مربیان مدرسه قرار گرفتم و با توجه به اینکه آن زمان مدرسه، مربی پرورشی نداشت، به من پیشنهاد دادند با دانشآموزان، سرود کار کنم.
من بهعنوان مربی بچهها، آنها را به مسابقات میبردم و با مقامهایی که کسب میکردیم، مربیان سالمِ گروههای سرود دیگر را متعجب میکردم. از همان سال، همزمان قرائت و تجوید را نزد مربی قرآن مدرسه، آقای پنجه یاد گرفتم. آن سال، آغازی بود برای کسب مقامهایی در رشته قرائت.»
مسابقاتی که پُردل در این دو عرصه و رشتههای شطرنج و گلبال (ورزشی طراحیشده برای نابینایان) و المپیادهای علمی شرکت میکرد، فقط مختص نابینایان نبود و او در رقابت با دانشآموزان عادی نیز مقامهای بسیاری کسب کرد. او زمانی که در رشتههای سرود و قرائت قرآن با دانشآموزان روشندل رقابت میکرد، به مقام اول دست مییافت و در رقابت با دانشآموزان عادی به مقامهایی غیر از رتبه نخست میرسید.
پُردل بیان میکند: در دو رشته سرود و قرائت، مقامهای زیادی تا سطح کشوری کسب کردم و پس از آن در سال ۸۵ آزمون کنکور سراسری را پشت سر گذاشتم. در کنکور، رتبه ۲ هزارو ۱۹ منطقهیک و ۶۷۳ منطقه محروم را کسب کردم.
آن سال در رشته زبانوادبیات عرب دانشگاه تهران قبول شدم. به رشته تحصیلیام علاقه داشتم و از اینکه میخواستم به زبانی غیر از زبان مادری مسلط شوم، خوشحال بودم، اما تحصیل در شهری دیگر، غربت خاصی برایم داشت و پیگیری کردم که به مشهد منتقل شوم تا درسم را در همینجا ادامه دهم.
پس از ورود به دانشگاه مشهد، پردل بازهم مربی سرود بچههای روشندل دبیرستانش ماند و در قرآن هم برای سازمان بهزیستی، مقام نخست قرائت را کسب کرد، اما بهدلیل مشغله فراوان در دانشگاه، دیگر مانند گذشته در این عرصهها فعال نبود. او پس از گذراندن دوره کارشناسی، در مقطع کارشناسیارشد رشته روانشناسی خانواده پذیرفته شد.
رتبه ۲ هزارو ۱۹ منطقهیک و ۶۷۳ منطقه محروم را کسب کردم و در رشته زبان و ادبیات عرب دانشگاه تهران پذیرفته شدم
قاری توانای محله المهدی، پیش از آغاز تحصیل در مقطع کارشناسیارشد، در سال آخر دانشجویی به سفر حج مشرف میشود.
درباره آن سفر میگوید: شنیده بودم در مسجدالنبی (ص) ستونی است که هر که حاجتی دارد، در کنار آن ستون نماز بخواند، به خواست خداوند، حاجتش برآورده میشود. من در آنجا نماز خواندم و از خداوند خواستم نخستین خواستگاریای که بعد از برگشت از سفر حج میروم، بهترین انتخاب و آخرین خواستگاریام باشد و همینطور هم شد.
حالا او از زندگی در کنار همسرش، بسیار خرسند است و دو فرزند به نامهای فاطمه و حسن دارد.
زمانی که اداره آموزشوپرورش، آگهی استخدام مربی قرآن را منتشر کرد، اسماعیل پُردل هم یکی از متقاضیانی بود که در مصاحبه ورودی شرکت کرد. روز مصاحبه وقتی نوبت پُردل شد، مسئولی که مدارک متقاضیان را میگرفت، پیش از آنکه از او سوالی بپرسد، گفت شما شرایط معلم شدن را ندارید!
اما ناامیدی او از شنیدن این حرف، خیلی پایدار نماند و همانجا یکی از مربیانی را دید که در زمان فعالیتش در گروههای سرود با او آشنا شده بود. او با شناختی که از تواناییهای اسماعیل داشت، به مسئول مصاحبه اطمینان داد روشندلی که تعداد زیادی لوح تقدیر به همراه دارد، بیشتر از هر فرد بینایی از پس مصاحبهها برمیآید.
خودش ادامه میدهد: در هر سه مصاحبه با رتبه عالی پذیرفته شدم و آنقدر خوب به سوالات آنها پاسخ دادم که وقتی نوبت به انتخاب مدرسه محل خدمتم شد، بدون اعزام من برای تدریس در مناطق محروم، برای تدریس قرآن در یکی از مدارس تیزهوشان انتخابم کردند.
جوانِ روشندل محله المهدی ادامه میدهد: پس از یک سال، از من خواستند که در منطقهای محروم تدریس کنم. در حال حاضر حدود چهار سال است که در مدرسه شهیدمفتحِ شهرک رضوی تدریس میکنم. در این مدت سعی کردهام برای دانشآموزانم، معلمی مفید باشم و ضمن تربیت آنها بهعنوان قاریانی مسلط، از آنها عملکنندگان خوبی به قرآن بسازم.
او با بیان اینکه عمل به قرآن، سعادت ابدی را بهدنبال دارد، میگوید: در جامعه فعلی عمل کردن به قرآن، کاری سخت است؛ زیرا اگر بخواهیم به فرمانهای الهی توجه کنیم، باید به خیلی از مسائلی که امروز باب شده است، پشت کنیم؛ مثلا خداوند از ما خواسته است به جایی که در آن احتمال گناه میرود، نرویم، اما مگر میتوانیم به عروسی بستگانمان نرویم؟
متاسفانه برخی مراسم عروسی در این دورهوزمانه پُر از چشموهمچشمی، غیبت و گناهان دیگر است که اگر بخواهیم به فرمانهای الهی پایبند باشیم، نباید در آنها شرکت کنیم.
یکی از دلایل موفقیت اسماعیل پُردل در تدریس قرآن، این است که کلاس درس او، خشک و رسمی نیست. او از دانشآموزانش میخواهد که درباره زندگی، صحبت و حتی کلاس درسشان را نقد کنند.
گاهی میخواهد چند سطری درباره قرآن و آموزههایش بنویسند. همچنین از آنچه در رشته مشاوره خانواده آموخته است، برای حل مشکلات خانوادگی دانشآموزانش کمک میگیرد و سعی میکند در کنار آموزش، دانشآموزانش را پرورش دهد و همدل و همراهشان باشد.
او میگوید: از اینکه معلم قرآنِ دوره ابتدایی هستم، خوشحالم؛ شخصیت کودکان در این سن، شکل میگیرد و آنها آمادگی خوبی برای یادگیری آموزههای قرآنی دارند.
او صحبتش را اینطور به پایان میبرد: «کسی که قرآن را بَلد باشد ولی به آن عمل نکند، کارش بسیار ناپسندتر است؛ برای همین بیشتر از اینکه بخواهم قرائت قرآن را آموزش دهم، سعی میکنم عمل به آن را یاد دهم. معتقدم در جامعه ما، عمل به قرآن بسیار سخت است؛ چون پیروی از هوای نفس، آسانتر است.»
* این گزارش سه شنبه، ۲۵ خرداد ۹۵ در شماره ۱۹۷ شهرآرامحله منطقه ۷ چاپ شده است.