در سرزدنهایمان به خانه اهالی، این هفته میهمان کسی بودیم که یکی از اعضای شورای اجتماعی محله طرق، او را چهره خوبی برای گفتگو بهمناسبت روز پدر معرفی کرد.
درباره اش هم گفت: «اینجا محمدعلی سلیمانیخدابنده را بهعنوان پدر بچههای طرق میشناسند.» گفت که او از سال ۱۳۶۴ به طرق آمده و تا سال ۱۳۸۵ به بچههای محله خدمت کرده است. یکی از افراد موثر در ساخت مدرسه شهیدمحمد میراب است و در کنار همه اینها خودش هم فرزندان موفقی تحویل جامعه داده است.
خوب که به حرفهای هممحلهای آقای سلیمانی فکر کردیم، تمایلمان برای گفتگو با او بیشتر شد؛ چون میدانیم معلم خوب، باید برای دانشآموزانش پدری کند نه فقط معلمی و چهره معرفیشده هم این ویژگی را دارد؛ یعنی برای فرزندانش (آقای سلیمانی دانشآموزانش را هم جزو فرزندان خود میداند) در درجه اول پدری موفق بوده و بعد معلمی دلسوز که اگر اینطور نبود، نمیگفت «گاهی افراد تحصیلکرده و متشخصی را در خیابان میبینم که بهسراغم میآیند و میگویند سلام آقامعلم...»
محمدعلی سلیمانیخدابنده متولد خرداد سال ۱۳۳۶ در تربتحیدریه است. او ۴۱ سال پیش با مدرک دیپلم، استخدام اداره آموزشوپرورش شد و به مدت ۱۰ سال در روستاهای اطراف تربتحیدریه مانند کامهعلیا، عبدآباد، ریقچه و... در کسوت معلمی خدمت کرد.
این معلم بازنشسته بعد از پایان دهه نخست خدمتش، به مشهد و طرق میآید و بیش از ۳۰ سال در مدارس این محله، کار تعلیم و تربیت را در سمتهای آموزگاری و مدیری دنبال میکند.
شنیدن از زندگی آدمها بهویژه آدمهایی که دستکم برای عدهای، «فردِ خاص» محسوب میشوند، به منزله سفر است؛ یعنی تجربهساز است.
زندگی معلم بازنشسته محله طرق هم بیتردید سرشار از خاطره است، اما او کم حرف میزند و در این سفر فشرده به سالهای دور، خیلی سریع از کودکی و نوجوانی و سالهای زندگی در جاهایی غیر از مشهد عبور میکند و به طرق میرسد.
او میگوید: حدود ۳۰ سال پیش که به اینجا آمدم، اداره آموزشوپرورش مشهد، چهار ناحیه داشت و این محله جزو ناحیه ۲ بود. آن سالها، مردم را برای فرزندآوری تشویق میکردند و طبیعی بود که تعداد بچهها هم بیشتر بودند. طرق، جزو روستاهای دور از شهر بود که امکانات خوبی نداشت.
با اینکه تعداد کودکان نیازمند به تحصیل زیاد بودند، فقط شش مدرسه داشتیم که همان تعداد هم بهدلیل جمعیت زیاد محصلان مقطع ابتدایی، سهشیفته دایر بود. ساعت فعالیت مدارس هم اینطور بود؛ شیفت اول از ۷ تا ۱۰ صبح، شیفت دوم از ۱۰ تا ۱۳ بعدازظهر و شیفت سوم از ۱۳ تا ۱۶بعدازظهر.
بهدلیل جمعیت زیاد محصلان مقطع ابتدایی، مدارس سهشیفته دایر بود
سلیمانی از روزهایی میگوید که جمعی از اعضای شورای معتمدین طرق دورهم جمع شدند و تصمیم گرفتند برای بهبود وضعیت آموزش در مدارس، چارهای بیندیشند؛ «سهشیفته بودن مدارس، کمکم داشت نگرانکننده میشد.
بهمنظور پوشش دادن آموزشی همه دانشآموزان، مدارس سهشیفته شده و بهدنبال آن، ساعت آموزش در شیفتها کاهش یافته بود. چاره ما برای رهایی از آن وضعیت، تشکیل جلسهای بود که با حضور آقایان حیدرپور، مرحوم شیخعبدا... و حسین نجمی، حسین حیدرپور، اشرفی، حاجعلی رشیدیان و... برگزار شد.
نتیجه جلسهمان هم این شد که با جمع کردن کمکهای مردمی، مبلغی جور کنیم که با آن بشود مدرسهای جدید ساخت.
در ابتدا مشخص کردیم که هر خانواده مبلغ ۵۰۰ تومان کمک کند ولی خانوادههایی هم بودند که توان مالی کافی برای مشارکت در این کار خیر را نداشتند، پس اعضا خانهبهخانه بهسراغ مردم میرفتند و از آنها کمک ۵۰۰ تومانی را طلب میکردند. آنهایی که داشتند، کل مبلغ را کمک میکردند و آنهایی که بنیه مالی ضعیفتری داشتند، در حد توان خودشان.»
معلم شناختهشده طرق بیان میکند: سرانجام کار جمعآوری کمکها به شیوه خانهبهخانه تمام شد و مبلغ ۲۵۰ هزارتومان سرجمع شد. برادر شهیدمیراب هم با مطلع شدن از مبلغ جمعآوریشده، ۲۵۰ هزارتومان کمک کرد که با آن پول، زمینی به مساحت ۵ هزار متر در بولوار شهیدرجایی (محل فعلی مدرسه شهیدمیراب) خریداری شد.
با فراهم شدن زمین، کارهای ساختوساز شروع و در مدت حدود یک سال بنای مدرسه ساخته شد. شورای معتمدین بهمنظور قدردانی از کمک تاثیرگذار برادر شهیدمیراب و البته به خواست خود او، نام شهید محمد میرابطرقی را برای مدرسه برگزیدند.
با ساخت مدرسه شهیدمیراب، تحولی در نظام آموزشی طرق ایجاد میشود؛ «بعد از افتتاح مدرسه در سال ۱۳۷۰، مدارس برادران شهیداسلامی و ولعصر دوشیفته شدند و از فشار آموزشی که تا پیش از ساخت مدرسه جدید در مدارس وجود داشت، کاسته شد. این روند ادامه پیدا کرد تا اینکه همه مدارس طرق فقط در دو نوبت، دایر شدند.»
به این قسمت از خاطرات آقای سلیمانی که میرسیم، او یادی از کودکیاش میکند؛ «من بزرگشده طرق هستم و آموزش ابتدایی را هم در همین محله سپری کردم. خاطرم هست در سالهای تحصیل خودم، طرق فقط یک مدرسه به نام «سنجر» داشت که دانشآموزان دختر و پسر بهصورت مختلط در شش کلاس این مدرسه، آموزش میدیدند.
تلاش برای کارهای خیر و کمک به دانشآموزان بیسرپرست هم جزو همان ویژگیهای اخلاقی آقای سلیمانی در مدارس طرق است که در ابتدا بهخاطر همان تلاشهاست که برای گفتگو به ما معرفی میشود، اما معلم باسابقه طرق تمایلی به مکتوب شدن آنها ندارد و فقط اجازه ذکر این خاطره را به ما میدهد که: «در مدرسه، همکاری داشتم که زمانی چند جلسه پشتسر هم غیبت کرد.
وقتی علت را از او جویا شدم، مشکلش را درمیان گذاشت و گفت که پسرش حسین، مریض است و باید از او مراقبت کند. من به او گفتم امیدوارم پسرت هرچه زودتر بهبود یابد، اما در کلاس درس هم ۳۵ حسینآقا داریم که منتظر شما هستند».
به غیر از فعالیتهای خارج از خانه آقای سلیمانی، او در خانه هم پدری دلسوز و موفق است که فرزندان صالح و موفقی را به جامعه تحویل داده است. این فرهنگی بازنشسته میگوید: قشر کارمند، سرمایهای ندارد که به فرزندانش بدهد؛ تنها سرمایه ما برای فرزندانمان این است که از نظر درسی، حامیشان باشیم.
من هم سعی کردم در کنار رابطه دوستانهای که با فرزندانم دارم، مشوق تحصیلی خوبی برایشان باشم.
در حین گفتگو با سلیمانی متوجه موضوعی میشویم که برایمان جذاب است. پسران او که حالا یکیشان جزو دو نفر تحصیلکرده طرق در مقطع پیاچدی است، در یک سال، در کنکور سراسری دارنده رتبههای سه و چهاررقمی شدند؛ «دو پسر من که حدود یک سال با هم اختلاف سنی دارند، در سال ۱۳۵۶ در کنکور سراسری شرکت کردند. روزی که نتیجهها را اعلام کردند، من هم دنبال روزنامه بودم تا از نتیجه تلاش فرزندانم مطلع شوم.
مغازهای در خیابان پروین اعتصامی بود که روزنامه آن روز را داشت و یک نفر هم بود که مبلغی از مراجعهکنندگان دریافت میکرد و نتیجه را به آنها میگفت. من به آن مغازه رفتم و مبلغی چندبرابر قیمت آن روزنامه به او دادم و روزنامه را خریدم و به خانه بردم.
آن روز یکی از روزهای شاد زندگی خانواده من است. نام جعفر با رتبه هزارو ۱۰۰ در فهرست پذیرفتهشدگان دانشگاه باهنر کرمان بود و نام جواد با رتبه ۶۰۰ در فهرست پذیرفتهشدگان دانشگاه تهران؛ هر دو هم در رشته مهندسی صنایع پذیرفته شده بودند.»
* این گزارش سه شنبه، ۷ اردیبهشت ۹۵ در شماره ۱۹۰ شهرآرامحله منطقه ۷ چاپ شده است.