حسین نژادموسی از ۱۰ سالگی با دوربین آنالوگی که در خانهشان بوده عکاسی طبیعت و منظره انجام داده است، اما با همۀ علاقهای که به این هنر دارد زمان انتخاب رشته به اصرار پدر و مادرش وارد هنرستان فنیوحرفهای میشود و در رشتۀ برق ثبتنام میکند.
او تاکنون در رشتۀ برق کنترل موفق بوده و در دانشگاه شهید منتظری که یکی از بهترین دانشگاههای فنی کشور است مشغول به تحصیل است، اما میگوید بهاجبار این رشته را میخواند.
علاقهاش هنر، آنهم در رشتههای عکاسی، فیلمسازی و مستندسازی است، علاقهای که در ۱۰ سال گذشته فقط توانسته در اوقات بیکاریاش به آن بپردازد. با این حال جریانی معمولی تغییراتی در زندگی این جوان ایجاد کرده است که مهمترینش برای حسین نژادموسی ایجاد زمینهای برای رسیدن به علاقهاش است.
شرح کامل این جریان را در گفتگویی بخوانید که شهرآرامحله با مسئول فرهنگیهنری پایگاه بسیج مسجد المهدی داشته است.
- ما شما را بهعنوان یکی از جوانان فعال مسجد المهدی در همین محله میشناسیم، اما میدانیم که فعالیتهای غیرمسجدی دیگری هم دارید. لطفاً خودتان را بیشتر معرفی کنید.
حسین نژادموسی، متولد ۱۳۷۶ هستم. در حال حاضر دانشجوی ترم یک رشته برق کنترل در دانشگاه فنی پسرانۀ شهید منتظری هستم و قصد دارم بعد از پایان این ترم تحصیلی، فیلمبرداری مستند کوتاهی که تحقیقات آن به اتمام رسیده است را در تهران آغاز کنم.
- موضوع مستندی که از آن گفتی، چیست؟
زندگینامه شاعر شعرهای «اتل متل یه بابا» یا «اتل متل پهلوون» و ...
- اگر اشتباه نکنم، منظورت زندهیاد ابوالفضل سپهر است، اما او در سال ۸۸ و زمانی که شما ۱۲ ساله بودی از دنیا رفته است!
درست است. آشنایی من با او از آنجا بود که یکی از دوستانم برایم از یک نذر تعریف کرد و گفت این نذری است که از ابوالفضل سپهر معروف شده است.
- چه نذری؟
«دوستم از طریق تماشای کلیپی به نام «قطعۀ ۴۴» با ابوالفضل سپهر آشنا شده بود و من هم از صحبتهایی که او برایم تعریف کرد: «یک شب قبل از فوت ابوالفضل سپهر، او در راهروی بیمارستان، خانمی را میبیند که گریه و زاری میکند.
صدایش میکند و میپرسد: چه شده مادر؟ میگوید پسرم که بیگناه بوده در درگیری نیروی انتظامی تیر خورده و الان در کماست. ابوالفضل میگوید نذری را به شما یاد میدهم که با انجام آن انشاءا... پسرتان دوباره به زندگی برمیگردد. آن خانم هم با ناامیدی میپرسد چه نذری؟ و ابوالفضل توضیح میدهد: فردا صبح به بهشت زهرا و قطعۀ ۴۴ که مربوط به شهدای گمنام است بروید و قبر ۴۰ شهید را غبارروبی کنید.
به قطعۀ شهدای گمنام رفتیم و قبر ۴۰ شهید را شستم. نذر کردم در دانشکدۀ منتظری و روزانه قبول شوم
فردا صبح آن خانم به بهشت زهرا میرود و این کار را انجام میدهد. در راه برگشت، از بیمارستان به او زنگ میزنند و میگویند سریع خودت را به بیمارستان برسان که پسرت به هوش آمده است. آن خانم وقتی به بیمارستان میرسد و سراغ ابوالفضل را میگیرد، به او میگویند که دیشب از دنیا رفته است و او کلی گریه میکند.».
- یعنی فقط با شنیدن این روایت، شخصیت ابوالفضل سپهر را برای ساخت مستند کوتاه انتخاب کردی؟
«نه. اتفاقا همان سال یعنی تابستان ۹۳ که من برای نخستینبار نام ابوالفضل سپهر را شنیدم، دوستم پیشنهاد داد که سفری تفریحی به تهران برویم. یک ماه بعد، ما به تهران رفتیم. در آنجا، دوستم به من گفت میخواهم این نذر را انجام بدهم.
به قطعۀ شهدای گمنام رفتیم و هر کدام با نیتی، قبر ۴۰ شهید را شستیم و گلابافشانی کردیم. آن موقع، هنرستانم تمام شده بود و باید برای ادامۀ تحصیل به دانشگاه میرفتم. نذر کردم در دانشکدۀ منتظری و روزانه قبول شوم.».
- نتیجه چه شد؟
«با رتبۀ ۵۵۶ وارد دانشگاه شدم. ما فقط به یک سفر تفریحی رفته بودیم و نذر برای من آنقدر جدی نبود. تنها کاری که کرده بودیم، این بود که با هم یک تعداد از قبور شهدا را شستیم و گلاب ریختیم و خب نذر کردم که در دانشگاه قبول شوم، اما بعد که دقیقاً به همان خواستهای که داشتم، رسیدم؛ چیزهایی را متوجه شدم. فهمیدم چیزی که پشت پرده است، رابطۀ عمیق این شاعر با شهدای گمنام و بالعکس است.».
- چطور؟
«خب من احساس کردم شهدای گمنام، مهجور واقع شدهاند. از این جهت که پدرومادر و بستگان این شهیدان نمیدانند عزیزشان کجا دفن شده است و کمتر کسی به سراغشان میرود.».
- باز هم جوابم را نگرفتم؛ یعنی، چون نذرت برآورده شد.... از طرفی همانطور که خودت گفتی رشتۀ تحصیلیات برق کنترل است و الان دغدغۀ ساخت مستند کوتاه داری. چه ارتباطی بین این دو است؟
«ابتدا از علاقهام که فیلمسازی است میگویم و بعد اینکه چرا پیگیر ابوالفضل سپهر شدم. اگر نخواهم بگویم اشتباه، من مسیر هنرستان را خلاف علاقهام طی کردم. پدرو مادرم با رشتۀ عکاسی که علاقۀ من بود موافق نبودند و در زمان انتخاب رشتۀ من، معتقد بودند رشتههای فنی مثل عمران و برق، زودتر به بازار کار و درآمدزایی میرسد.
اینطور شد که وارد رشتۀ برق شدم و تا حدودی از علاقهام دور شدم. البته در حین درسخواندن گریزی هم به عکاسی میزدم و زمانهای بیکاریام را با فعالیتهای هنریای که دوست داشتم پر میکردم تا اینکه با انجمن فیلمسازان انقلاب اسلامی آشنا شدم.».
- اگر اشتباه نکنم از دورۀ آموزشی تولیدات رسانهای مستندسازان؟
«بله. این دوره را فرهنگسرای انتظار برگزار کرد و از طریق یکی از اساتید آن به نام محمدمهدی خالقی با انجمن فیلمسازان انقلاب اسلامی آشنا شدم. البته از قبل پیگیر موضوعات هنری مثل فیلم بودم و زیاد مطالعه داشتم. همچنین در جلسات نقد و بررسی فیلم شرکت میکردم.
بعد از ورودم به انجمن و شرکت در برنامۀ پاتوق هفتگی آن که به تماشا و نقد فیلم میپرداختیم، به ذهنم رسید دربارۀ ابوالفضل سپهر که اتفاقات عجیب و غریب زیادی مثل نذر شهدای گمنام در زندگیاش داشته، مستند بسازم. من دوبار طبق نذر او، به خواستهام رسیده بودم و از جریان عجیب روز بهخاکسپاریاش هم مطلع شده بودم. اینها ذهنم را مشغول کرد که باید به او بپردازم.».
- گفتی دوبار نذر کردی. نذر دوم برای چه بود؟
«نذر دوم هم برای قبولی در دانشگاه بود، با این تفاوت که اینبار به قطعۀ ۴۴ رفتم و نخست به دیدار شهدا رفتم و بعد نذر کردم که در همین دانشگاه، دورۀ کارشناسی را قبول شوم. درنهایت هم با رتبۀ ۷۲ کشوری پذیرفته شدم.».
- از دغدغۀ ذهنیات میگفتی که به زندگی این شاعر معطوف شده بود.
«بله. ابتدا از سازمان اوج، پرسوجویی کردم تا مطمئن شوم مستندی یا کاری در این رابطه انجام نشده یا در حال انجام نباشد. چون چیزهایی شنیده بودم که دارند دربارهاش سریال میسازند. وقتی متوجه شدم خبری نیست، شروع کردم. این را هم بگویم که آشنایی با آقای خالقی و انجمن، اتفاق خیلی خوبی بود.
با اینکه مستند در دست اقدام، نخستین کار من است، آقای خالقی تهیهکنندگی آن را قبول کرده و این برایم بسیار ارزشمند است. کسی که مستند «پسرم» ش در سال ۹۵، در بیشتر جشنوارهها اول شد؛ از جشنوارۀ عمار که حالا بعضیها برایش ارزشی قائل نیستند به لحاظ هنری تا جشنوارۀ سینماحقیقت که تخصصی کار مستند انجام میدهد.».
- با چه سابقهای اینکار را شروع کردی؟
«سابقهای ندارم. فقط قبلش با دوربینم یکسری کارها مثل ساخت نماهنگ و کلیپهای کوتاه برای مسجد انجام داده بودم ولی مستند حرفهای نه. من در دورۀ راهنمایی، چون مکالمۀ زبان انگلیسیام کامل است، فیلمهای کوتاهی که میدیدم را ترجمه و با نرمافزار ادیوس، کلیپ درست میکردم و بهعنوان کار کلاسی به معلمم ارائه میکردم.».
- از ویژگیهای مستند کوتاهی که میخواهی بسازی، بیشتر بگو.
«مرحلۀ تحقیقات این مستند به پایان رسیده و قرار است بهزودی تصویربرداری آن در تهران آغاز شود. مکانهای فیلمبرداری هم در بهشت زهرا، آسایشگاه جانبازان که ابوالفضل سپهر، زیاد به آنجا سر میزده و خودش میگفت از جانبازان برای سرودن اشعارش الهام میگرفته و خانۀ مادر ابوالفضل است. او در خانهاش، اتاقی پر از عکسها و نوشتههای ابوالفضل دارد. مدت زمان مستند هم کمتر از ۲۰ دقیقه است.».
- این شاعر را در یک کلمه توصیف کن.
«چیزی که من ابوالفضل سپهر را با آن شناختم، در یک کلمه نمیگنجد. ولی اینطور میگویم که من هیچ تصوری از نذر نداشتم. حتی نمیدانستم وقتی میگویند این شلهزرد نذری است، یعنی چی؟ او باعث شد من نذر را که اصلا تجربه هم نکرده بودم، به خوبی تجربه کنم و به ارتباط قلبیاش با شهدا و آرمانهای دفاع مقدس پی ببرم.»
- شاید برای مخاطبان ما جالب باشد بدانند کسی که متولد ۷۶ است و اصلا انقلاب را درک نکرده است، چرا وارد وادی هنر انقلاب اسلامی شده است؟
«بله ولی این برای شما، سؤال است برای من اصلا عجیب نیست. من قبل از اینکه وارد وادی فیلمسازی بشوم یک بچهمسجدی بودم و از سال ۸۵ که وارد مسجد شدم، کارم هنری بود. یعنی ابتدا با گروه سرود و بعد با گروه تئاتر کار میکردم.
طوری که تئاتر بچههای مسجد المهدی، به نام شبهای پیشاور در جشنوارۀ مسجدیها (تولیدات هنری مساجد مشهد؛ فرهنگسرای انتظار) در سال ۹۴ و ۹۵ رتبۀ نخست را کسب کرد.
پاسخ من این است؛ مسلماً کسی که بخواهد از مسجد وارد فضای هنری بشود به سمت فضاهای روشنفکری نمیرود.
- آیا جوگیرانه در این مسیر حرکت میکنی؟
اتفاقاً آقای دلبریان روایت میکرد: «یک زمانی میگفتند این بسیجیها احساساتی و جوگیر میشوند که میروند میجنگند و شهید میشوند.» اینطوری نیست. کاملا عقلانی برخورد کردم. زیرا تاریخ مشخص است و انسان باید از تاریخ درس بگیرد.
وقتی با تاریخ انقلاب اسلامی و دفاع مقدس و با کسی مثل ابوالفضل سپهر آشنا میشوی که خودش جنگ را به آن صورت درک نکرده ولی آنچنان ذوب جنگ میشود که وقتی اشعارش را میخوانی، فکر میکنی در وسط میدان جنگ، آنها را سروده، حتما تصمیم برای ورود به این عرصه جوگیرانه نیست.
- کمی از محل زندگیات بگو؛ محلۀ المهدی را چطور میبینی؟
«محلۀ خوبی است. ۳۳ شهید داریم و مسجد المهدی یکی از مساجدی است که تعداد نمازگزار زیادی دارد. طوری که فقط ۳، ۴ صف نماز صبح در آن برگزار میشود، درحالی که در بیشتر مساجد نماز صبح برگزار نمیشود.».
- مشکلات محلهات چیست؟
«اگر خاطرتان باشد نشریۀ محلیای به نام رسم انتظار را منتشر میکردیم و مشکلات محله را در آن انعکاس میدادیم. این نشریه از شهریور سال ۹۳، ۱۲ شماره به صورت ماهنامه چاپ شد، اما، چون من و دوستم آقای نجمی هیچ حمایتی نداشتیم برای مدتی کار را تعطیل کردیم. اما از نیمۀ شعبان امسال دوباره نشریه منتشر میشود و حتماً دوباره در آن از مشکلاتی مثل پارک خودروهای سنگین در کوچهها، دیوارنویسیها و... مینویسیم و یک نسخۀ آن را هم برای شهردار منطقه میفرستیم.».
- واینکه، نذر سوم برای موفقیت در فیلم کوتاه است یا قبولی در رشته برق؟
«سؤالی است که خودم هم جوابش را نمیدانم، ولی صد درصد فیلمسازی را ادامه میدهم. (میخندد) ایندفعه برای قبولی در کارشناسیارشد رشتۀ برق نذر نمیکنم، برای فیلمسازی آن هم در دانشکدۀ هنرهای زیبای تهران نذر میکنم.».
* این گزارش سه شنبه، ۱۹ اردیبهشت ۹۶ در شماره ۲۳۶ شهرآرامحله منطقه ۷ چاپ شده است.