ساختمان بتنی عجیب، با نمای زرد و رنگ و رو رفته که هیچ روحی ندارد و حسابی مشکوک است و مثل سرزمینهای کشف نشدهای است که آدم دلش میخواهد به آنجا برود و ببیند داخلش چه خبر است. اگر با همه آنهایی که سیلوی مشهد را از نزدیک دیدهاند صحبت کنید و حرفهایشان را کنار هم بگذارید، به جملاتی میرسید که اول این متن خواندید.
خیلیها البته نمیدانند که بنای مُعظَم سیلو یکجورهایی هویت خیابان طالقانی منطقه سه است و با همه آزار و اذیتهایی که کارخانه آرد در سالهای دور و موشها در این چندساله برای مردم داشتهاند، بازهم اهالی منطقه ۳ نمیتوانند محلهشان را بدون سیلو «کوچیکه» و «بزرگه» تصور کنند. البته سیلو در خیابان ابوذرِ شهرداری یا همان طالقانیِ مردم، حق آب و گل دارد؛ وقتی که هنوز خیابانی در اینجا ساخته نشده و بلوار مجلسیای احداث نشده بود، سیلو را ساخته بودند.
خیابان ابوذر قبل از اینکه مردم بیایند و در آن ساکن شوند، دو روستا بود به نام «باقرآباد» و «امینآباد». روستاهایی که مثل پسوندشان واقعاً آباد بودند و اهالیاش همه کشاورز و گندمکار. کمی آنطرفتر از این دو آبادی هم روستای «شغا» بود که الآن به خیابان فاطمیه تبدیل شده است.
سال ۵۸ دولت وقت با دادن زمین و وام به متقاضیان از آنها برای خانهدار شدن حمایت کرد. خیابان ابوذر که آن زمان هنوز باقرآباد بود، یکی از مکانهایی شد که مردم برای ساخت خانه و خرید زمین به آنجا آمدند. ابوذر با همه کمبودهایی که داشت، پس از یکی دو سال، سر و شکل منظمی به خود گرفت و به یک منطقه مسکونی جدید در دل شهر مشهد تبدیل شد.
قدیمیترین سیلوی مشهد که به کوچیکه معروف است و درست سمت چپ بنای بزرگتر قرارگرفته، ۱۸ سال بزرگتر است. این سیلو یک کارخانه آرد هم کنارش داشت که الآن متروکه شده است و بخشهایی از ساختمانش هنوز هم از بیرون دیده میشود. کارخانهای که در آن سالها صدای مردم را درآورده بود، چون گَردهای آرد همه زندگیشان را سفید کرده بود.
خلاصه اینکه به خاطر سیلویی که درست وسط محله ابوذر قرارداشت، تقاطع مجلسی و طبرسی شد چهارراه سیلو و هنوز که هنوزه مشهدیها آنجا را به همین نام میشناسند. اما ساختمان ۵۷ ساله سیلو را خیلیها نمیشناسند و تحویلش نمیگیرند و آنچه که امروز به نام سیلوی مشهد شناخته میشود و همه جذبش میشوند و میخواهند بدانند که داخلش چه خبر است، همان ساختمان بزرگ یا سیلوی جدید است که هنوز چهل ساله نشده. ساخت این سیلو هم برای خودش داستانی دارد که همین امروز اگر دور وبرمان بگردیم میتوانیم برایش کلی مصداق پیدا کنیم.
ماجرا از این قرار بود که استاندارد و دولت وقت بعد از کلی خبر و گزارش رفتن در روزنامهها و به قول معروف دادار دودور کردن که میخواهیم در مشهد بزرگترین سیلوی خاورمیانه را افتتاح کنیم، ۱۸ آذرماه ۱۳۵۴ کلنگ ساخت سیلوی مشهد را به زمین زدند.
مهمان ویژه مراسم هم کسی نبود جز وزیر وقت کشاورزی. ولیان، استاندارد آن موقع خراسان، ادعا کرده بود که کمبود بودجه نداریم و میخواهیم صبح تاشب و شب تا صبح کار کنیم و سیلوی مشهد را ۲۰ ماه نشده بسازیم و به بهرهبرداری برسانیم. روزها و ماههای اول کار خوب پیشرفت، ولی ناگهان همه چیز متوقف شد و دیگر خبری از سروصدای ساخت وساز نبود. معلوم هم نشد که کار ساخت سیلو به خاطر بیپولی کلاً تعطیل شد یا مسائل دیگری درمیان بود.
گذشت زمان هم از این موضوع رمزگشایی نکرد، آنچه مسلم شد وعده افتتاح ۲۰ ماهه استاندار و دولت وقت، عملی نشد و تقریباً ۸۴ ماه بعد سیلوی بزرگ افتتاح شد. یعنی در ۲۱ آذرماه ۱۳۶۱. تقریباً ۷ سال و ۶ ماه، بعد از کلنگزنی. خلاصه که، سیلوی سمت چپی، بزرگترین سیلوی حال حاضر کشور است؛ با ظرفیت ۱۱۳ هزار تُن.
جالب اینجاست که سیلوی گندم مشهد، درست روی اراضی باقرآباد و امینآباد ساخته شد. یعنی زمانی که سیلو را میساختد، خیابان ابوذر و طالقانی وجود خارجی نداشتند و بلوار مجلسی یکجورهایی خارج از برج و باروی شهر مشهد به حساب میآمد. اهالی قدیمی این خیابان میگویند در آن زمانی کلنگ سیلو را به زمین زدند، هنوز این اراضی، آباد نبود و مردم در آن کشاورزی میکردند.
این روزها البته سیلو درست درمیان خانههای مسکونی قرارگرفته و هرچند وقت یکبار مسئولان محیطزیست فیلشان یاد هندوستان میکند و در کنفرانسهای خبریشان میگویند که سیلو باید از خیابان ابوذر برود. اگر یک روز صبح از خواب بلند شدید و دیدید که دیگر خبری از سیلوی گندم مشهد نیست، تعجب نکنید.