اگر قرار باشد فهرستی از معابر و محلات بهاصطلاح کمتر دست خورده منطقه سه تهیه کنیم، خیابان ابوذر بدون شک یکی از آنها خواهد بود؛ اگرچه اینروزها ابوذر یا همان خیابان طالقانی دهه ۶۰، مثل همه محلههای قدیمی دیگر شهر دچار تغییر و تحول شده است، چهارپنج طبقههای عجیب و غریب جای خانههای دوقلوی نماسنگ را گرفتهاند و خانه حاج کربلائی علی را خراب کردهاند و به جایش هتل ساختهاند.
دیگر حتی خبری از زمین خاکی پاتوق معتادان نیست و آقای ابنالرضا هم، شیشهبریاش را جمع کرده است؛ اما سیلوی قدیمی و بزرگ شهر هنوز در ابتدای آن خودنمایی میکند و خیلی چیزها، همان رنگ و بوی قدیمی خود را دارد. مطب دکتر فیضا... هنوز باز است و بچههای حالا زن و بچهدار طالقانی، باز هم پیش او میآیند.
زمانیها، با کمی جابجایی هنوز میوه و سبزیفروشیشان پابرجاست و گرمابه آریانو هم با همان سر و شکل قدیمیاش، در وسط محله خودنمایی میکند، هرچند که عمو صفر -صاحب گرمابه- چند ماه پیش فوت کرده است.
رفتهها و نرفتههای خیابان ابوذر را با جواد نوائیان رودسری، پژوهشگر تاریخ که خود بزرگ شده اینجاست، مرور کردیم؛ شما هم اگر دلتان برای دیروز این محله تنگ شده است، همراه شوید.
خیابان ابوذر، یعنی از ابتدای سیلو تا مسلم شمالی که به نام ابوذر غربی شناخته میشود، قدمتی در حدود ۴۰ سال دارد. از سال ۱۳۵۸ مردم به مرور در این خیابان که پیش از این جزو اراضی بقرآباد یا همان باقرآباد بود، شروع کردند به خانهسازی. با این حساب، ابوذر درست میان دو روستای معروف آن زمان قرار گرفته است.
یکی شقا که در دهه ۶۰ به خیابان و محله فاطمیه تبدیل شد و دیگری اراضی امینآباد که بخشی از باغ و خانههای سازمانی راهآهن در آن ساخته شد و در سالهای بعد بلوار مجلسی از وسطش کشیده شد تا اکنون چیزی جز اسم از آن روستا باقی نماند.
اما اینکه چرا مردم مشهد با وجود فضاهای زیادی که آن موقع برای خرید و اجارهخانه وجود داشته، به این منطقه تقریبا حاشیهای رو آوردهاند، به سیاستهای دولت برمیگردد. در سال ۵۸ دولت وقت با دادن زمین و وام به متقاضیان از آنها برای خانهدار شدن حمایت کرد.
خیابان ابوذر که آن زمان هنوز بقرآباد بود، یکی از مکانهایی شد که مردم برای ساخت خانه و خرید زمین به آنجا آمدند. ابوذر با همه کمبودهایی که داشت، پس از یکی دو سال، سر و شکل منظمی به خود گرفت و به یک منطقه مسکونی جدید در دل شهر مشهد تبدیل شد؛ محلهای که خود مردم اسمش را طالقانی گذاشتند.
بعدها البته بنا به دلایلی مثل همنامی با خیابانی دیگر و کمی هم مسائل سیاسی، نام خیابان به ابوذر تغییر کرد. البته باید توجه داشت که ابوذر، با وجود اینکه از محلههای دور و اطرافش قدیمیتر بود، اما ابتدا جزئی از محله شیخ صدوق شد و چندی بعد با حذف شدن شیخ صدوق از نقشه محلات منطقه سه، در محدوده محله فاطمیه قرار گرفت.
حاشیه خیابان اصلی خیلی تغییرکرده است. دیگر آن حالوهوای سابق را ندارد. اغلب مغازهها کرکره برقی دارند و بیشتر خانهها هم بالای سهچهار طبقه هستند. برای همین در ابتدا به ابوذر ۱۴ میرویم؛ جایی که ۴۰-۳۰ سال پیش اولین ساکنان خیابان، در آن خانه ساختند.
اصلا طالقانی قدیم از همین جا شکل گرفته است. هنوز خانههای دوقلوی این کوچه سرپا هستند و تبلیغات شابلونی که عمری دستکم بیست و چند ساله دارد، از روی دیوارهایش پاک نشده. نوائیان میگوید: این راسته قدیمیترین کوچه محله است و خیلی زودتر از جاهای دیگر، زمینهایش خرید و فروش شد و مردم شروع کردند به ساخت خانه به سبک روز مشهد.
او در ادامه از ویژگی جالب معماری خانههای ابوذر حرف میزند و بیان میکند: اگر توجه کنید، بسیاری از خانههایی که در دهه ۶۰ در این محله ساخته شدهاند، از همه نظر به هم شبیه هستند. حتی درشان، یک شکل و یک رنگ است.
اینها در ابوذر به خانههای دوقلو معروف بودند. یکنفر میآمد و زمین بزرگی میخرید، سندش را تفکیک میکرد و دو خانه درست شبیه به هم و در کنار همدیگر میساخت. معمولا در یکی خودش ساکن میشد و دیگری را میفروخت. از این جنس منازل هنوز در کوچه پسکوچههای ابوذر زیاد است؛ فقط بعضیها زورشان رسیده و نمای آن را عوض کردهاند.
همانطور که مشغول رصد کردن و شمردن خانههای دوقلو هستیم، به دبستان شهید مسعود اختری میرسیم؛ قدیمیترین مدرسه خیابان طالقانی که حالا ۴۰ ساله است. گویا وجودش برای آموزش و پرورش ناحیه نعمتی بوده است؛ چرا که نهتنها جواد نوائیان بلکه همه بچههای این محله روزگاری پشت نیمکتهای آن نشستهاند.
او درباره این مدرسه میگوید: دبستان فعلی شهید اختری را سال ۱۳۶۱ -اگر اشتباه نکنم- ساختند. مسعود اختری که این دبستان به نامش مزین است، از دانشآموزان هنرستان شهید کاشانی در بلوار نبوت بود. این را هم بگویم که دبستان پیشتر در سال ۱۳۵۷ تأسیس شده بود؛ ساختمانش درست درحاشیه خیابان ابوذر بود، اما چند سال بعد جابجا شد و گسترش یافت.
فراوانی زمین سبب شد که دبستان جدید شهید اختری یک حیاط بسیار بزرگ داشته باشد. این حیاط بزرگ در بخشی از سال تبدیل میشد به محل برگزاری مسابقات فوتبال مدارس ابتدایی ناحیه ۱ مشهد. چون آموزش و پرورش، هیچ جای دیگری برای برگزاری این مسابقات نداشت.
هنوز نه سالنی ساخته بودند و نه مدرسه دیگری چنین ظرفیتی داشت. مدیر اینجا هم انسان شریفی بود به نام آقای مشیریان که هنوز هم در قید حیات است. چند کوچه بالاتر از مدرسه، اما هنوز میشود آثار شعارهای شیطنت آمیز دانشآموزان ۴۰ سال پیش دبستان شهید اختری را علیه مدیر و ناظمشان بر روی دیوار دید.
پیش از آنکه اصلا خیابان طالقانی احداث شود و مردم دستهدسته زمینهای اینجا را بخرند و به بافت مسکونی تبدیلش کنند، تکوتوکی خانه در اراضی بقرآباد وجود داشته است که برخی هنوز هم سرپا هستند؛ البته با کمی تغییر ظاهر.
روزگاری جایی در میانه همین کوچه، خانه اسرارآمیز قدیمیترین ساکن خیابان طالقانی یعنی حاج کربلایی علی قرار داشته است. خانهای که الان جایش را به یک هتل چندطبقه ویژه فرهنگیان داده است. به این نقطه از محله که میرسیم نوائیان، کربلائی علی را اینطور معرفی میکند: قبل از اینکه هر آدمی وارد و ساکن خیابان طالقانی شود، کلبعلی اینجا زندگی میکرد.
این مرد دوستداشتنی که حدود ۳۰ سال پیش فوت کرد، خانهای داشت که یک سرش در این کوچه و سر دیگرش در حاشیه اصلی خیابان بود. حیاط آجرفرشش به نوعی دوطبقه بود. یعنی وارد که میشدی، بعد از ۵۰ یا ۴۰ متر پلهای بود و باید پایین میرفتید.
آن زمان در ابوذر این سبک خانهسازی مد بود؛ یعنی چند خانه دیگر هم به همین سبک و سیاق ساخته شده بودند. کربلائی علی غیر از خانهاش یادگاریهای دیگری هم برای اهالی اینجا گذاشته است؛ همان زمان میگفت که در طالقانی دو تا قنات بزرگ هست که یکی از آنها از زیرخانه آقای جعفرپور، صاحب گرمابه آریانو رد میشود.
کسی حرفهایش را باور نمیکرد تا سال ۱۳۶۹ که سیلی آمد و خانه جعفرپور نشست کرد. وقتی زمین را کندند، به سفالهای بزرگی رسیدند که برای دیواره قنات استفاده میشود. کربلائی علی میگفت: همه این خیابان طالقانی که شما داخلش ساکن شدید، گندمزار بود.
وقتی در خانه را باز میکردیم، باید از داخل مزرعهها رد میشدیم و میرفتیم. کربلائی علی خدابیامرز یکی از نمادهای هویتی طالقانی بود، منتها بنده خدا را هیچکس جدی نمیگرفت.
نام خانواده محمدی برای اهالی قدیمی ابوذر و بهویژه بچههای آن زمان که الان مرز ۴۰ سالگی را رد کردهاند، کاملا آشناست. نه به خاطر اینکه جزو انگشترسازان معروف مشهد بودهاند و پسرشان علیرضا، اوایل جنگ شهید میشود، بلکه به خاطر زمین خالی چسبیده به خانهشان.
به انتهای شهیدخردمند که میرسیم، نوائیان صحنه تئاتر کودکان و نوجوانان دهه ۶۰ محله را به ما نشان میدهد و میگوید: زمانی که ما اینجا ساکن بودیم، این یکتکه زمین که الان در آن خانه ساختهاند، خالی بود. پدر شهید محمدی که مالک زمین بود آن را در اختیار پایگاه بسیج قرار داده بود تا هرکاری که میخواهند در آن انجام بدهند.
ما هم اینجا را به محل نمایش و اجرای تئاتر تبدیل کردیم. انتهای خرابه را تروتمیز میکردیم و از همه بچههای محله میخواستیم که بیایند و تئاتر را تماشا کنند. همیشه هم استقبال خوبی میشد.
بعد از قدیمیترین بخش خیابان ابوذر، سیلوی بزرگ گندم و فروشگاه شهرما جلویمان قد علم میکنند. نام ابوذر ۱۰ یا همان کوچه شیشهبری معروف، با کارخانه آرد و زمینهای خالی پر از معتاد و ماشین اسقاطی گره خورده است.
نوائیان میگوید: جایی که الان فروشگاه شهرمای شهرداری را ساختهاند، یک زمین لمیزرع بود که در آن چیزی جز نخاله ساختمانی، لاستیکسوخته و ماشینهای اسقاطی پیدا نمیکردید. داخلش هم همیشه پر از معتاد بود؛ سرنگهایشان در سرتاسر این خرابه ریخته بود.
انتهای این خیابان هم منتهی میشد به اراضی امینآباد و راهآهن که زمین خاکیهایش، محل فوتبال بازی کردن ما بود. یک کارخانه آرد هم در همین نزدیکیها بود که گردهایش صدای اهالی را درآورده بود. بعدها این کارخانه تعطیل شد.
اما اینکه چرا ابوذر ۱۰ به کوچه شیشهبری معروف شده است، برای خودش داستانی دارد؛ تا چندین سال بعد از شکلگیری خیابان، اینجا یکی از بدمسیرترین مکانهای مشهد بود. ماشین تا چهارراه سیلو بیشتر نمیآمد و بقیه راه را محبور بودیم پیاده برویم.
اولین خط اتوبوسی که به اینجا اختصاص دادند، خط ۱۴ بود. از فلکه حضرت و بست طبرسی، راه میافتاد و داخل طالقانی دور میزد. ابتدای ابوذر ۱۰ مغازه شیشهبری آقای ابنالرضا بود که یک تابلوی دیواری داشت که رویش نوشته شده بود: شیشهبری. اتوبوس که به این نقطه میرسید، راننده میگفت ایستگاه شیشهبری کسی نیست؟ کمکم اسم این خیابان همانی شد که رانندههای اتوبوس میگفتند.
ابوذر امروز، خیابانی حدودا ۲ کیلومتری است. از یک طرف به رسالت میرسد و طرف دیگرش ابتدای خیابان مسلم است. ولی سالهای ابتدایی شکلگیری اینجا و تبدیل بقرآباد زراعی به طالقانی مسکونی، کوچه شیشهبری اول محله بوده و انتهایش هم بنگاه صاحبکار؛ جایی که الان ابوذر ۳۳ است؛ یعنی قلب این خیابان و بیشتر جمعیت ساکن در همین محدوده زندگی میکردهاند.
جواد نوائیان همانطور که اولینهای خیابان طالقانی را از ماستبندی گرفته تا شیرینیفروشی و آلومینیومکاری، یکییکی نشانمان میدهد، تعریف میکند: در آن سالها سمت راست خیابان که الان فاطمیه است، منطقهای فقیرنشین بود و ثبات سکونت در آن دیده نمیشد.
بیشترش هم زمینهای خالی و افتادهای به نام شُقا بود. تقریبا هیچکس به آن سمت رفتوآمد نمیکرد. ما بچه بودیم و حتی از سر کنجکاوی هم جرئت نمیکردیم واردش بشویم؛ بزرگترها هم نمیرفتند. انتهای خیابان هم که الان به مسلم میرسد، هیچچیزی نبود و بنبست محسوب میشد. از ابتدای رسالت هم تا ابوذر ۱۰ چیز خاصی نبود و اصل محله از شیشهبری تازه شروع میشد.
گرمابه آریانو مرحوم عمو صفر جعفرپور که پیشتر در همین شهرآرامحله سراغش رفته بودیم، یکی دیگر از نمادهای هویتی اینجاست که کمی تا قسمتی دستنخورده باقی مانده است. نوائیان با دیدنش یاد صفهای طولانی شب عید میافتد و میگوید: نمیدانم گرمابه آقای جعفرپور چه خاصیتی داشت که همه حمام کردن در آن را دوست داشتند.
فضای حمامهای نمرهاش چندان عوض نشده است؛ ولی از عمومیهایش خبری نیست. به غیر از این گرمابه تا شعاع چند کیلومتری هیچ حمام دیگری وجود نداشت و از جاهای خیلی دورتری به اینجا میآمدند. ایستادن در صف این حمام از خاطرات فراموشنشدنی من و شاید بیشتر بچههای محله است. گرمابه آریانو شب عید غلغله بود؛ باید دوسه ساعت در صف میایستادیم تا نوبتمان شود.
* این گزارش یکشنبه ۲۴ دی ماه ۱۳۹۶ در شماره ۲۷۷ شهرآرامحله منطقه سه چاپ شده است.