کد خبر: ۹۶۰۵
۰۸ تير ۱۴۰۳ - ۱۱:۰۰

خانه عبدالحمید مولوی، پلاک ۸۸ تاریخی مشهد

نیم قرن پیش، گردشگران خارجی خانه تاریخی مولوی‌ها را در خراسان و مشهد می‌شناخته‌اند. چون صاحبش عضو یونسکو بوده و هر مسافری که قصد سفر به خراسان را داشته، می‌توانسته مهمان خانه پلاک ۸۸ بشود.

از خانه تاریخی مولوی‌ها، چیزی جز دری چوبی با کاشی‌کاری‌های آبی بر تاج آن باقی نمانده است. دو درخت کاج بلند هم هست که شاید رشیدترین درختان محله سناباد باشند. درختانی که به دست عبدالحمید مولوی کاشته می‌شوند.

مولوی شمالی، سناباد ۱۳. خانه عالم نامور و باستان‌شناس خراسان؛ رئیس مستغلات آستان قدس رضوی است که با اسب، گرد خراسان را می‌گردد و علاوه بر ثبت موقافات آستان قدس، آثار باستانی گمنام این خطه را نیز ثبت می‌کند.

نیم قرن پیش، گردشگران خارجی این خانه را در خراسان و مشهد می‌شناخته‌اند. چون صاحبش عضو یونسکو بوده و هر مسافری که قصد سفر به خراسان را داشته، می‌توانسته مهمان خانه پلاک ۸۸ بشود؛ و بزرگان مشهد هم، صبح‌های جمعه، مهمان خانه او بوده‌اند. محمدطاهر بهادری مدیر کل آموزش و پروش، پشت خانه‌شان زندگی می‌کرده، او و عبدالحمید از سازندگان نخستین مدارس مشهد هستند. 

اول خیابان دانشگاه هم در قرق خانواده یغمائیان بوده، ۳۰ تا ۴۰ نفر خانواده فرهیخته، در یک کوچه زندگی می‌کردند و همه تحصیلات عالی داشتند. همسایه کناری‌شان معتمدیان نامی بوده که فرزندانش شهردار، رئیس شهربانی و رئیس آگاهی مشهد بوده‌ا‌ند؛ و مهم‌تر از اینها، رفت و آمد شیخ نخودکی، به این خانه است.

کمتر کسی می‌داند آن عالم باکرامت، در خانه مولوی‌ها بدرود حیات گفته است! در آن خانهِ آجری که دورتادور حیاطش، درختان انگور بوده. درخت زرشکی ته حیاط، شمشاد‌های کوتاه و بلند دور باغچه‌ها که سایه‌هاشان توی حوض می‌افتاده؛ و عبدالحمید، طبیب و رفیق شیخ نخودکی بود. همین است که وقتی بیماری، بر آن شیخ مردم‌دار غلبه می‌کند، برای مداوا و استراحت، منزل دوستش را برمی‌گزیند.

تاریخِ گذشته بر این خانه را پسر کوچک عبدالحمید، مجتبی مولوی به خوبی از حفظ می‌داند. او می‌گوید: «از برادر بزرگم شنیدم که آشیخ بیمار و ضعیف شده بود و گویی به روز‌های پایانی عمر بابرکتش نزدیک می‌شد. او در منزل ما استراحت می‌کرد. پدر و برادرم روز قبل از فوتش، برای لحظه‌ای فکر می‌کنند که از دنیا رفته است، اما ناگهان از جایش بلند می‌شود و می‌گوید فردا از دنیا خواهم رفت؛ و این اتفاق واقعا رخ می‌دهد.»

حالا از پلاکِ ۸۸ سناباد، فقط دری مانده و دو درخت. دری که با ثبت میراث از گزند تخریب مصون مانده است. اما این خانه، وام‌دار خاطرات و هویت مشهدِ ماست. بی‌نشان مانده با آن تاج کاشی. 
فرزندان عبدالحمید، سال‌ها پیش، به دلیل بی‌مهری میراث فرهنگی در قیمت‌گذاری آن را می‌فروشند.

حوزه علمیه آیت‌الله خوانساری قائنی که از رفت و آمد شیخ نخودکی به این خانه آگاه است، آن را می‌خرد و همین می‌شود تا غم خراب‌شدن این سرا، دوباره با پیچیدن صوت قرآن صاحب‌خانه که روز و شب با خود تکرار می‌کرد، زنده بماند. 

اهالی سناباد سال‌های بین ۷۴ تا ۸۳ این خانه را فراموش نخواهند کرد. پسران مولوی، ۹ سال پیاپی به رسم پدر، در روز شهادت امام رضا (ع)، نذری می‌دهند. نزدیک به ۲۰ دیگ کله پاچه بار گذاشته می‌شود. کله‌پزهاشان از تهران می‌آیند. آنها بیماران شفایافته به دست دکتر محمد، پسر بزرگ عبدالحمید هستند که حالا برای ادای نذر آمده‌اند.

۲ تا ۳ هزار تن، از این خان نعمت بهره‌مند می‌شده‌اند. فرزندان باز هم به رسم پدر، نذری‌ها را در ظرف‌های سفالی که روی آنها «یا حسین» و «یاعلی»، حک شده، به دست مردم می‌دادند تا از این خاندان به یادگار بماند. 

فرزندان عبدالحمید نیز همچون پدر خدمتگزاران این سرزمین می‌شوند. از آن‌جا که او، نماینده ۱۷ شرکت دارویی است، فرزندانش نیز راه پزشکی و داروسازی را پیش می‌گیرند. دکتر محمد، بنیان‌گذار اورژانش ۱۱۵ است.

۸ سال در جبهه حاضر می‌شود. او در طول خدمتش یک‌بار هم اشتباه پزشکی نداشته است. دکتر مرتضی هم ارتوپد است و همه آن ۸ سال را همراه برادر در جبهه سپری کرده است. دکتر علی، دومین داروساز ایران بوده است. او کارخانه داروسازی ثامن را در جاده قوچان به راه می‌اندازد؛ و امروز فقط همان کاج‌ها هستند که سرفراز و زنده، شاهدانی بر از دست رفتگان خانه پلاک ۸۸ شده‌اند.

ارسال نظر
آوا و نمــــــای شهر
03:44