«۵۰ تومن مگه چقده؟ هرکی میخواد سوار شه. من پول بده نیستم». سروصدایشان زیاد است. هم کسی که افسار اسب را گرفته، هم آن خانواده هفت نفره. لهجهشان طوری نیست که میان صداها گفتههایشان مفهوم باشد. گاهی زن و بچهها با صاحب اسب دادوبیداد میکنند و گاه با پرخاشگری او چندمتری عقب میروند.
کشمکش چنددقیقهای ادامه پیدا میکند و بعد انگار از کلمات رکیک صاحب اسب و تهدیدهایش ترسیده باشند، از آنجا دور میشوند بدون اینکه پولشان را پس گرفته باشند، اما مرد که سوختگی آفتاب روی صورتش مانده با خودش و با صدای بلند غر میزند: «اول پول میدن بعد میگن بچه میترسه. خب بترسه به من چه؟ یکی دیگه سوار بشه. من که نمیتونم پول برگردونم».
این را باید خوشامدگویی ورودی باغ وحش به حساب بیاورم. همان خیابانی که با حجم خودروهای پارکشده به اندازه ردشدن یک ماشین جا دارد و خودروهای شخصی و عمومی پشت سرهم مسافر میآورند و همان وسط پیاده که نه، رها میکنند. قرار است از باغ وحش گزارش بگیرم. اما ورودی باغوحش همانجا نگهم میدارد مثل دوسال پیش و دوسال قبلش.
منظره وکیلآباد تا جایی قشنگ است که به ورودی باغ وحش نرسیده باشید. به محض اینکه میپیچید به سمت باغ، ناگهان بدجور نابسامانیاش توی ذوقتان میزند. این همه زمین خاکی و مغازههایی که نگاه صرف درآمدزاییشان حال بیننده را بد میکند، اسبهایی که دورتا دور مسافران میچرخند و رانندههایی که «تاکسی» را داد میزنند. یک جور شلوغی زشتی دارد این وضعیت. انگار گیجت میکنند تا پول جمع کنند.
یکی از صاحبان اسبها که میبیند همراهی ندارم به تصور اینکه قرار است مسافر بیاورم دنبالم میکند تا مبالغ را بگوید و قانعم کند قبل از آمدن به او زنگ بزنم تا اسب خوب بیاورد: «اگه فقط برای یک سواری کوتاه باشه ۵۰ تومن. برای گرفتن یک فیلم کوتاه برای اینستاگرام که لایک بخوره ۱۵۰. هرچی بیشتر پول بدی، میذارن بیشتر بچرخی. اما مسافرای اینجا پول بده نیستن. همون ۵۰ رو به زور میدن عکسم میگیرن».
یکی از آنها که پسر نوجوانی است میگوید: اینجا شانزده یا هفده اسب هست. عصرها که میدانند باغ وحش شلوغتر میشود همه هستند، روزها کمتر. البته تابستان حتی صبحها هم میآیند.
حرفمان تمام نشده که سروکله دو زن پیدا میشود. از لباس پوشیدنشان معلوم است فالگیر هستند. یکی شروع میکند به حرف زدن پشت هم: «یه خبر خوب به زودی بهت میرسه. یه نیت داری انجامش بده خوبه...».
نمیگذارم تمامش کند. قیمت میپرسم: «بیست تومن». فکر میکنم چطور میان این گرانی، نرخ آنها پایین مانده؟ و خودم جوابم را میدهم؛ اینقدر آدم اینجا پیدا میکنند که احتمالا درآمدشان تا شب به چندصد هزار یا میلیون تومان میرسد.
ردیفی از مغازههای کوچک و بزرگ روبهروی باغ وحش است. کنار گودال خاکی که اسمش را گذاشتهاند پارکینگ عمومی. ساعتی هفتاد تومان. نگهبانش میگوید مالک خصوصی دارد، اما از اینکه چرا چند سال است به حال خودش رهایش کرده و دستی به ظاهرش نمیکشد، خبر ندارند. خودرویتان را که داخل پارکینگ بگذارید و از تپه خاکی بالا بیایید زنان فالگیر و بچههایشان را خواهید دید که پشت مغازهها چمباتمه زدهاند و دورت را میگیرند.
صاحبان اسب و فالگیرها تمام اطراف باغ وحش را محصور و بین خودشان تقسیم کردهاند. مغازهها هم با سروصدای تبلیغاتشان کلافهات میکنند. یکی از فروشندهها میگوید: مغازههای اینجا اجاره ندارد و رهن است. من همینجا را یکساله ۲۵۰ میلیون تومان رهن کردم. البته اگر بگردید بین ۱۷۰ تا ۱۸۰ میلیون هم پیدا میکنید.
دوسوی دیوار باغ هم زمین خاکی و فضای رهاشده است. حالا میشود فهمید چرا خیلی از مشهدیها سالهاست باغوحش نیامده اندو چرا مسافران از وضعیت آنجا راضی نیستند. هرچقدر بمانید بیرون باغ وحش چیزی برای شگفتی دارد، پس از میان ازدحام مسافران که اغلب زبانشان را متوجه نمیشوم، بلیت میگیرم و وارد میشوم.
«بابا از بالای قفس براش بنداز، آفرین». «یه بادوم دیگه بده». زن و شوهر هستند با یک پسربچه که هنوز به سن مدرسه رفتن نمیرسد. هرسه تلاش میکنند خوراکیها را به داخل قفس شامپانزهها بیندازند. هرچند که قفس دو ردیف نرده دارد و یک متری میانشان فاصله است، اما از زبالههایی که از پفک و تخمه روی زمین ریخته معلوم است خیلی هم مانع بزرگی برای مسافران نیست.
وقتی چشمم به پوست هندوانه میافتد چندلحظهای معطل میمانم که واقعا مسافری زحمت هندوانه را به خودش داده که داخل قفس بیندازد؟ و این بار جواب منطقی برای سؤالم پیدا نمیکنم. از آن خانواده که میگویند از کرمان آمدهاند، میپرسم چرا برای حیوان خوراکی میاندازند و پدر پاسخ میدهد: قشنگه. ما هروقت باغ وحش میریم برای حیوانات غذا میبریم. بچه دوست دارد ببیند حیوان چطور غذا میخورد.
میگویم: بچه حتما در تلویزیون دیده حیوان چطور غذا میخورد. به علاوه اگر کمی منتظر بمانید شاید غذاخوردن اینها را هم ببینید.
پسربچه بدون توجه به حرفهای ما پدرش را صدا میزند: بابا بیا اومدن. دوباره براشون تخمه بنداز.
دیگر به سؤالاتم پاسخ نمیدهند، خودشان هم متوجه شدند رفتارشان جوابی ندارد.
صدای همهمه مسافران برای سوارشدن به اسب کرایهای داخل باغ وحش زیاد است. بچههایی که هیجان سوارشدن دارند و صاحب اسب که بازار گرمی میکند: هر سواری ۷۰ تومن. تورم بیرون و داخل باغ مشخص است. حتما تفاوت مغازههای خوراکی داخل و بیرون هم همین است. برای دانستن قیمت، سرزدن به آنها کافی نیست، چون تا سفارش ندهم لیست قیمت و خوراکیها را در اختیارم نمیگذارند. راستی اینجا قلیان هم عرضه میشود.
برای من که دوسال پی هم برای گزارش به باغ وحش سرزده بودم تفاوت نظافت و رسیدگیها معلوم است و نیازی به جستوجوی زیاد ندارد. قفسهای زیادی مناسبسازی شده و ظاهر زیباتری پیدا کرده و به جز قفس میمونها که مسافران آن را زشت کردهاند اثری از آشغال و موادغذایی در قفسهای دیگر دیده نمیشود. حتی سالن خزندگان هم اوضاع بهتری دارد و بهسازی شده است.
جواد رستمی، مدیر باغ وحش است و ۶۳ سال از ۶۷ سال عمرش را در آنجا گذرانده است. به قول خودش از کودکی همراه پدرش میآمده است، بعضی از حیوانات را به خانه خودشان میبردند و «این ببرها توی رختخواب من بزرگ شدند. چون ببر بچه خودش را شیر نمیدهد من هر توله را که به دنیا میآید به خانه خودم میبرم و مدتی مراقبت میکنم تا قابل نگهداری در قفس باشد».
به جز قفس میمونها که مسافران آن را زشت کردهاند اثری از آشغال و موادغذایی در قفسهای دیگر دیده نمیشود
براساس آمارهای او حدود ۸۶ نوع و بیش از ۸۰۰ حیوان در باغ وحش مشهد نگهداری میشوند که این عدد نسبت به دیگر باغ وحشهای کشور بیشتر است: «هم تعداد گونهها بیشتر است هم مجموع حیوانات. چندسالی هست در این تعداد باقی ماندهایم».
به همراه او و دامپزشک مجموعه باغ را دور میزنیم تا کنار قفسها به سؤالاتم پاسخ بدهند. او درباره دلیل نگاه منفی مردم به باغ وحش و فوت و بیمارشدن حیوانات میگوید: زنده بودن همیشگی حیوانات معنی ندارد. مگر در بین انسانها بیماری و مرگومیر شایع نیست؟ خب حیوان هم یک گونه موجود زنده است. چرا تصور میکنند حیوان هیچ وقت نباید مریض شود؟
کافی است امروز خبر برسد که یک حیوان سردرد شده آن وقت همه خبرنگاران اینجا هستند. خبر بیماری «ریشا» شیر باغ وحش وقتی منتشر شد که هنوز تحت درمان بود یا عکس سنگ نمک را منتشر کرده بودند با این عنوان که دارند به حیوان یخ میدهد و اینجا غذا نیست و حیوانات در حال تلف شدن هستند.
او ادامه میدهد: سازمانهای مراقبتی مثل محیط زیست چند روز در هفته اینجا هستند. چطور به یک حیوان غذا نمیدهیم، اما بقیه چاق و سرحال هستند؟ من میتوانم به حیوانی که چشم بازکردم کنارم بوده محبت نکنم؟ از علاقه شدیدی که به حیوانات داریم هم که بگذریم آیا این باغ منبع درآمد من است یا خیر؟ چطور میتوانم با حیوانات بدرفتاری کنم؟ نوشته بودند حاضریم به حیوانات باغ وحش غذا بدهیم، من گفتم باغ وحش نیازی به کمک هیچکس ندارد.
رستمی توضیح میدهد که باغ وحش دو سردخانه دارد با ظرفیت چندده تنی گوشت و غذای حیوانات تأمین است.
از او میپرسم آیا شنیده که دوستداران حیوانات میگویند نباید باغ وحش داشته باشیم و او اینگونه توضیح میدهد: بله همیشه میگویند. تا قبل از تعطیل شدن مدارس روزها تا پنج مدرسه برای بازدید اینجا بودند. بهترین جایی است که بچهها میتوانند حیوانات را از نزدیک ببینند. مگر میشود این موجودات را در طبیعت دید؟ پس تکلیف نگهداری حیوانی که در اسارت به دنیا آمده چه میشود؟
نگه داریم تا بمیرد یا بفرستیم در طبیعت از بین برود؟ اگر باغ وحشی نباشد پدر باید فرزند را برای دیدن ببر ببرد تایلند و برای دیدن شیر ببرد آفریقا. باغ وحشها علاوه بر نمایش، کارکرد آموزشی و علمی هم دارند. تعداد زیادی پایاننامه دانشجویی هرسال در این مجموعه تهیه میشود.
مدیر باغ وحش درباره میزان استقبال و مخاطب هم تأکید میکند: اگر علاقه شدید به حیوان نداشتم و در باغ وحش را میبستم به نفعم بود. باور کنید اگر باغ وحش را بفروشم و پولش را در بانک بگذارم، از هر نظر آسودهتر زندگی میکنم. نمیدانید سر و کله زدن از صبح تا شب با محیط زیست، دامپزشکی، رسانهها، مردم، کارکنان و هزار مورد دیگر چقدر سخت است.
رستمی درباره رفتار بازدیدکنندگان هم میگوید: من اولین نفری هستم که هر روز وارد باغ وحش میشوم و به عنوان آخرین نفر هم خارج میشوم. مردم خیلی از جزئیات حیوانات میپرسند. دامپزشک مجموعه هم مدام به قفسها سر میزند. اما اینها ارتباطی با بیماری و مرگ و میر حیوانات ندارد. مثلا عمر مفید ببر پانزده تا شانزده سال است و اکنون ببر باغ وحش ما هجده ساله شده و هر بار ممکن است شب بخوابد و صبح بیدار نشود. این گناه من است؟ به خاطر مراقبت نکردن ماست؟ خیر اینطور نیست. عمر مفید حیوان تمام شده.
برخی صحبتها به دلیل بیاطلاعی مردم است. برخی حیوانات در ۲۴ ساعت ۶ تا ۸ ساعت بیدار هستند و بقیه به خصوص در تیر و مرداد به دلیل گرمی هوا خواب هستند. آن وقت مردم اعتراض میکنند که به حیوان چیزی تزریق کردید؟ چرا بیحال و مریض است؟
او یادآور میشود: باغ وحش شیراز ۹۸ قلاده شیر دارد. من تا حالا یک بار نشنیدم بگویند یکی مرده. مگر میشود همه سالم و زنده باشند؟ اگر هم اتفاقی بیفتد صدای کسی درنمیآید، اما خدا نکند اینجا یک پرنده کوچک بمیرد آن وقت همه اینجا هستند.
دوربینهای مداربسته روی ستونها را نشانم میدهد: «محیطزیست از چهار سال پیش به همه این دوربینها دسترسی دارد، درحالی که هیچ جای دنیا چنین چیزی وجود ندارد. اگر اتفاقی برای حیوانی بیفتد میتوانند در لحظه آن را ببینند، پس چرا وقتی مشکلی برای حیوانی پیش میآید، به ما فشار میآورند و از ما حمایت نمیکنند؟»
بخشی از قفس خرس را شیشه کشیدهاند، اما مدیر باغ وحش از آن رضایتی ندارد و مشکلاتش را میگوید: باوجودی که زیباست، اما آفتاب که بالا میآید داخل قفس نور میافتد و حیوان دیده نمیشود. از طرف دیگر حیوان که بدن چربی دارد خودش را به شیشه میکشد و من باید چندبار در روز کارگر را بفرستم داخل تا شیشه را بشوید.
او درباره وجود مغازههای مختلف و وسایل بازی توضیح میدهد: من از زبان مسافران شنیدم که چقدر از این کنارهم بودن و یک مجموعه راضی هستند که در باغ وحشهای شهرهای دیگر ندیدهاند.
میان صحبتهایش از مردمی میگوید که برای حیوانات نه تنها غذا بلکه هرچیز دیگری هم میریزند: نظافت در باغ هر لحظه ادامه دارد، اما زباله ریختن مردم تمامی ندارد. ما از دست شامپانزه تیغ موکت بری گرفتیم! بعضیها شاخه درختان را میشکنند تا به حیوان بزنند. این چیزها چهره باغ وحش را زشت میکند، مگر چقدر میتوانیم مراقبت کنیم.
کوروش هنرمند، دامپزشک باغ وحش هم شیوه نظارتها را تأیید میکند: رسیدگی ما با نظارت کامل چنددستگاه است. این شامل سازمانهای بالادستی مثل دادستانی و سازمان بازرسی هم میشود. طبق پروتکلها دستورالعمل ابلاغی سازمان بازرسی اجرا میشود و نظافت و درمان حیوانات کنترل میشود. همچنین با بیمارستان دامپزشکی خارج از مجموعه هم در ارتباط هستیم.
او یادآور میشود: مردم اطلاعی ندارند که هر سال عمر گربهسانان معادل هفت سال انسان است. یعنی عمر ببرهای باغ وحش ما معادل ۱۱۸ سال است پس مرگ آنان طبیعی است. تفاوت باغ وحش و مثلا گاوداری همین است. شما میتوانید یک گاو را تا دوازده سیزده سال، یعنی تا وقتی که برایتان فایده دارد، زنده نگهدارید و پس از آن قربانیاش کنید، اما این قانون درباره حیوانات نمایشی صادق نیست.
شما باید بمانید تا عمر حیوان تمام شود. آن وقت بازدیدکنندگان توقع دارند ببر سالمند مانند یک ببر یکساله سرحال باشد و اگر مثل او نباشد میگویند حیوانات باغ وحش مریض هستند.
این دامپزشک اضافه میکند: به دلیل نظارتهایی که وجود دارد اگر رسانهای یا فردی از وضعیت مثلا ارس پلنگ باغ وحش سؤالی بپرسد من پاسخ نمیدهم و به سازمانهای مرتبط ارجاع میدهم.
هنرمند درباره وضعیت سروصدای باغ و اثرش بر حیوانات هم اینگونه توضیح میدهد: درباره این موضوع از سازمان حفاظت محیطزیست آمدند و با دستگاههای سنجش صدا در فاصلههای مشخص و منظم وضعیت را بررسی و اعلام کردند سروصداهای باغ وحش در حد مجاز است.
محدوده انتهای وکیلآباد چند مشکل اساسی دارد؛ وضعیت نابسامان پارکینگ،شلوغی بیش از حد و وجود اسبسوارها و رمالها
او یادآورمیشود: باغ وحش در ایران مقوله عجیبی است. خیلی جاها بر سر خواستن و خیلی موارد بر سر نخواستنش دعواست. باغ وحش ما همه گونه حیوان دارد که خیلی باارزش است، اما اغلب نادیده گرفته میشود و تنها به مرگومیر و بیماریها میپردازیم. سال گذشته یازده تولهببر به دنیا آمد و چهار توله را به دلیل اینکه فضا نداشتیم خارج کردیم. از جهت دستورالعمل؛ ۱۵۰ متر فضا برای یک جفت ببر مجاز است. قفس باغ وحش ما ۴۰۰ متر فضا دارد که میتوان سه جفت را در آن نگهداری کرد. این قانون در بسیاری از باغ وحشها رعایت نمیشود.
ساماندهی اوضاع بلاتکلیف بیرون باغ وحش وظیفه شهرداری منطقه ۹ است و پاسخگوی سؤالات ما علی خانمحمدی، معاون فنی و اجرایی این منطقه. او میگوید: محدوده انتهای وکیلآباد چند مشکل اساسی دارد. از وضعیت نابسامان پارکینگ تا شلوغی بیش از حد و دسترسی نامناسب، خاکی بودن محدوده و وجود اسبسوارها و رمالها. جلسات متعددی درباره این مشکلات با حوزه ترافیک، خدمات شهری و فضای سبز داشتیم و پروژههایی داریم که درصورت تأمین بودجه تا پایان امسال به اتمام خواهد رسید.
وی همچنین توضیح میدهد: پروژههایی که اکنون اجرای آن آغاز شده، ابتدا ساماندهی پارکینگ است و سازماندهی نحوه ورود و خروج خودروها. علت زمانبرشدن آن هم این است که به تأییدیه ترافیکی و نهادهای نظامی نیاز دارد که آنجا مستقر هستند و به هرحال تأییدیه را گرفتیم. ساماندهی بخش غربی آن محدوده به طور کامل انجام شده است و بناست ورودی پارکینگ کنونی را ببندیم و در فاصله ۱۰۰ متری محل آن را اصلاح کنیم.
معاون فنی و اجرایی شهرداری منطقه ۹ اضافه میکند: باتوجه به نظریه سازمان ترافیک، معبر حاشیه باغ وحش را به صورت سواره طراحی کردیم و ضلع مقابلش را هم به پارکینگ اختصاص دادیم که فضای روباز برای پارک ۳۰۰ خودرو دارد. البته این فضای پارکینگ برای باغ وکیلآباد است که مراجعهکنندگان باغ وحش هم میتوانند از آن استفاده کنند.
خانمحمدی ادامه میدهد: اکنون پروژه بهسازی پیادهرو و مسیر سواره در حال اجراست. همچنین با بانک سپه برای تعیین وضعیت پارکینگ خاکی مکاتبه کردیم که بهدلیل مشکلات بودجهای نتوانستهاند کاری انجام بدهند. غرفههای غیرمجاز را هم بهزودی پلمب خواهیم کرد. زمین آن محدوده در مالکیت بانک است و در جلسه تأکید کردند که به عنوان پارکینگ به افراد اجاره دادهاند نه فضای تجاری.
او درباره وضعیت دستفروشان هم یادآورمیشود: قرار است سازمان پارکها، غرفههایی را برای ساماندهی دستفروشان ایجاد کند. اسبسوارها هم اگر در محدوده داخل پارکینگی که در اختیار آنان قرارخواهیم داد، فعالیت نکردند، آنها را جمعآوری میکنیم؛ زیرا برنامه ما براساس استقرار نیست، بلکه مبنا جمعآوری است.
* این گزارش شنبه ۲ تیرماه ۱۴۰۳ در شماره ۴۲۴۵ روزنامه شهرآرا صفحه گزارش چاپ شده است.