دوقلوبودن سپیده و سحر سرنوشتشان را طور دیگری رقم زده است. آنها سال ۱۳۸۵ باهم در بیمارستان چشم باز کردند و از همان کودکی تا امروز باهم کارهای زیادی را انجام دادهاند. حتی وقتی قرار شده بود برای آینده شغلی و تحصیلی تصمیم بگیرند، درنهایت یک مسیر را انتخاب کردند تا بازوی کمکی هم باشند.
سحر و سپیده عینالله قضایی، دو خواهر هنرمند پایه یازدهم هنرستان بانو اجودی در محله بالاخیابان هستند. رشته تحصیلی آنها «سراجی» است که بهدلیل عجینبودن با روحیات هنریشان و به پیشنهاد برادرشان آن را انتخاب کرده و حالا در این رشته به درآمدزایی خوبی رسیدهاند.
جمله طلایی سحر و سپیده این است که اگر نوجوانان منتظر کمک بقیه بمانند و کاری انجام ندهند، زمان را از دست دادهاند. چه مناسبتی بهتر از «روز دختر» بود که پای صحبتهای این دو خواهر موفق بنشینیم.
سپیده با گریزی به آنچه در گذشته با سحر در زندگی رقم زدهاند، میگوید: اولش سحر به رشته دیگری علاقه داشت، اما، چون دوقلو هستیم و همیشه همه کارهایمان باهم بود، از او خواهش کردم که باهم وارد یک رشته هنری شویم و همچنان در کلاس و مدرسه کنار هم بمانیم. از طرفی، برادر بزرگمان هم تشویقمان میکرد به کار هنری. سحر بالاخره قبول کرد و حالا هر دو از وضعیت درس و کارمان راضی هستیم.
آنها حالا دو سالی است که هنرآموز رشته سراجی هستند. اکنون کارگاه تولیدی کوچکی دارند و با کمک برادرشان در کار ساخت مصنوعات چرمی هستند. کیف، جامدادی، جاسوئیچی و آینهشمعدان عروس ازجمله تولیدات کارگاه آنهاست که به شهرها و استانهای دیگر و حتی کشورهای همسایه صادر میشود.
حالا سحر از درآمد خوب و بازار کار این رشته تعریف میکند. او خیلی خوشحال است که در کنار درسخواندن میتواند کاری را انجام دهد که هم درآمد دارد و هم موردعلاقهاش است.
سحر تأکید بسیاری دارد که دخترها باید یک فن و هنری را در حد حرفهای بلد باشند و بتوانند از آن درآمد کسب کنند. این را در جواب من میگوید که میپرسم دخترها چه چیزهایی را لازم است بلد باشند تا در زندگی موفق باشند؟
او میگوید: اگر دخترها بعد از گرفتن دیپلم به فکر ادامهتحصیل هم نباشند، باز با هنر میتوانند رشد و پیشرفت کنند. اگر هم قصد ورود به دانشگاه داشته باشند، با درآمدی که از هنرشان دارند میتوانند بهراحتی خرج تحصیل خودشان را فراهم کنند. خوبی کار هنری این است که با حرفهایشدن در آن میتوان به آموزشدادن رسید و از این طریق هم درآمدی جداگانه داشت.
سحر حالا خودش در حدی خبره است که میتواند هنرش را به دیگران هم آموزش دهد. او همراه خواهرش از طراحی و کار با دستگاه برش لیزر گرفته تا منگنه و آسترکشی را انجام میدهد: الان آنقدر کاربلد شدهایم که از مدارس سفارش تولید جامدادی میگیریم.
سپیده به دخترهای همسنوسال خودش توصیه میکند که از کارهای کم و کوچک شروع کنند تا قدمبهقدم در آن پیشرفت کنند. فکر نکنند که حتما باید همه شرایط فراهم باشد و همهچیز در بهترین حالت ممکن باشد تا بشود کاری کرد.
مثلا اگر به این رشته و کار با چرم علاقه داشته باشند، حتی با یک چرخ خیاطی ساده هم میتوانند شروع کنند به کار و کمکم با همان درآمد مختصر، کار خودشان را ارتقا دهند. اینکه بیکار بنشینند و منتظر باشند تا اتفاقی بیفتد یا کسی برایشان کاری انجام دهد، فقط خودشان را از زندگی عقب انداختهاند. دخترها باید خودشان روی پای خودشان بایستند و قوی باشند.
اینکه دخترها بیکار بنشینند و منتظر باشند تا اتفاقی بیفتد یا کسی برایشان کاری انجام دهد، فقط خودشان را از زندگی عقب انداختهاند
وقتی از سپیده میپرسم اگر یکی از مسئولان شهر بودی، برای دخترهای شهر چه کاری انجام میدادی، بازهم به هنر اشاره میکند: بهترین کاری که به ذهنم میرسد، این است که از هر فرصت و از هر ظرفیتی برای معرفی انواع هنرها به آنها استفاده میکردم.
امکان ندارد که کسی دستکم در یک هنر اندکی استعداد نداشته باشد! بعد طوری هنرها را معرفی میکردم که دخترها بتوانند با علاقه و استعداد خود یک هنری را انتخاب کنند، سپس کمکشان میکردم که آن هنر را بهدرستی بیاموزند و بعد هم آن را بهکار بگیرند. بهنظرم هنر میتواند همهچیز باشد.
از شوروحال و انرژی مثبتی که دخترها دارند، میشود فهمید جمع خانوادگیشان حسابی جمع است و رابطهها گرم و صمیمی است. دخترها وقت گفتن از مادروپدرشان حسابی احساساتی میشوند. از سحر میپرسم دوست داری یک دختر مثل خودت داشته باشی که در جواب میگوید: حتما! اگر بعدها دختری داشته باشم، دوست دارم که مثل خودم هنرمند باشد.
سحر و سپیده وقتی قرار است یک خاطره خوب و یک صحنه بهیادماندنی از لحظات مادردختری و پدردختریشان برایمان بگویند، هر دو از سورپرایزهایی حرف میزنند که مادروپدرشان برای روز تولدشان انجام میدهند: واقعا خوشحالمان میکنند و همیشه غافلگیر میشویم.
همه روزها و ساعتهایی که برای تفریح و گشتوگذار با خانواده میرویم بیرون، برای ما بهیادماندنی و خاطرهانگیز است. مادرم که پایه و رفیق ماست و همیشه پابهپای ماست و پدرم که بار زحمت خانواده روی دوشش است و بودنش یک دلگرمی بزرگ برای همه ماست. از هردوشان برای ساختن همه لحظههای خوب و خوش در خانه و در زندگی ممنونیم.
خانه و مدرسه سحر و سپیده در خیابانهای اطراف حرم است. خودشان میگویند اینکه محل زندگی و درسخواندن ما نزدیک به چنین مکان مقدسی باشد، مطمئنا باعث انرژی و انگیزه خاصی میشود که فقط خودمان میتوانیم حسش کنیم. اینکه هر روزمان را با سلامدادن به امامرضا (ع) شروع میکنیم، خودش نعمت و برکتی است که خدا ما را لایق آن دانسته است.
جالب اینجاست که خواهرها لابهلای صحبتهایشان خیلی از برادرهایشان یاد میکنند: برادرهایمان وحید و محمد با اینکه ازدواج کردهاند، رابطه خیلی خوب و صمیمی با ما دارند. همیشه پشتوپناه و دلگرمی ما بودهاند. در همه کارها با آنها مشورت میکنیم و همیشه بهخوبی راهنماییمان میکنند.
رابطهمان براساس یک محبت و اعتماد و احترام دوطرفه است. همیشه و از هر نظر هوای ما را داشتهاند و اگر مشکلی برایمان به وجود بیاید، همیشه یک راحتی خیال و آرامش خاطر داریم که آنها هستند و میتوانند به ما کمک کنند. واقعا باعث افتخار ما و خانواده هستند و خلاصه یک رابطه خواهربرادری فوقالعاده داریم.
* این گزارش پنجشنبه ۲۰ اردیبهشتماه ۱۴۰۳ در شماره ۵۴۶ شهرآرامحله منطقه ثامن چاپ شده است.