ماه مبارک رمضان از راه رسیده و جای خالی سحرخوان محله فردوسی پیش از همیشه برای اهالی احساس میشود. امسال دیگر همسایهها صدای گرم و گیرایش را در کوچه پس کوچههای محله نمیشنوند. کسی نیست که دقالباب کند و مطمئن شود همه همسایهها بیدار شدهاند.
امین الله خانزاده سحرخوان محله فردوسی تیرماه امسال در هشتاد و هفت سالگی به رحمت خدا رفت. او سالهای زیادی با خواندن اشعارمذهبی در سحرهای ماه رمضان، ساکنان اینجا را از خواب بیدار میکرد. به محله فردوسی آمدهایم تا اهالی از او و آداب و رسوم ماه مبارک رمضان برایمان بگویند.
انتهای خیابان فردوسی۳، جایی که دیوار آرامگاه فردوسی به پایان میرسد، خانه امینالله خانزاده معروف به «ملاامین» است، جایی که او هرروز از آنجا خودش را به مسجد قدیمی محله یعنی مسجد صاحبالزمان (عج) اسلامیه میرساند و از بلندگوی مسجد، اذان صبح، ظهر و مغرب را میخواند.
این ساکن قدیمی محله فردوسی علاوهبر اقامه اذان روزانه، سحرخوانی ماه مبارک رمضان را هم برعهده داشت و همسایهها و اهل محله با صدای او از خواب بیدار میشدند. با اینکه سالهای اخیر با وجود فناوری، دیگر کسی خواب نمیماند، بازهم همسایهها از او میخواستند که سنت قدیمی سحرخوانی را ادامه دهد و خاطرات خوش گذشته را به یاد آنها بیاورد.
صغری حسینی ۵۸سال دارد و ۳۲سال پیش از تربت حیدریه به اینجا آمده و ساکن شده است. همسایه دیواربهدیوار ملاامین است و میگوید: خداوند حاجآقا و حاجخانم را بیامرزد. سحرهای ماه مبارک با صدای او اینجا حال و هوای دیگری داشت. با وجود تلفن همراه و تلویزیون دیگر کسی خواب نمیماند و مردم خودشان برای سحر بیدار میشوند، ولی بعضی وقتها رسم و رسوم قدیم را نمیتوان با هیچ چیز عوض کرد.
ساکنان محله فردوسی در دو سمت آرامگاه، ملاامین خدابیامرز را میشناختند و دوستش داشتند. قدیمیهای اینجا سالها با صدای او سحرهای ماه مبارک بیدار شده و سر سفره سحر نشستهاند. امسال که نیست، اهالی کوچه گویی پدرشان را از دست دادهاند. خود من امسال نگرانم که سحر خواب بمانم، به صدای گرم و دلنشین ملاامین عادت کرده بودیم.
علی اصغریگپی همسایه دیگر خانواده خانزاده است. موهایش را در همین محله سفید کرده است و از روزگاران خوش گذشته و ماههای مبارک خاطرات بسیاری به یاد دارد.
او میگوید: آن زمان که ما بچه بودیم، خیلی قبلتر از اینکه ساعت و تلویزیونی باشد، این سحرخوانها بودند که بیدارکردن مردم شهر و روستا را برعهده داشتند. معمولا دو ساعت مانده به اذان صبح، طبل و چوب برمیداشتند و راهی کوچهها میشدند. اشعار مذهبی میخواندند و خبر میدادند که نزدیک سحر است. چراغ هر خانهای که روشن نمیشد، سحرخوان به در خانه میرفت و با دقالباب، ساکنان خانه را بیدار میکرد تا برای سحر آماده شوند.
ملاامین هم همینطور بود. کودکی و نوجوانی را در روستای خودش به همان شیوه سحرخوانی کرده بود و از وقتی به اینجا آمد، با حضور در مسجد و پشت بلندگو سحرخوانی میکرد. خداوند بیامرزدش، مرد مهربان و صبوری بود. با اینکه سواد نداشت، اشعار مذهبی را حفظ کرده بود و با صدایی دلنشین میخواند.
صغری اژدری، همسایه روبهروی ملاامین، درحال تمیزکاری خانه برای ماه مبارک و نوروز است. هفتادسال دارد، ولی سرپاست، چادرش را به کمر بسته و سخت مشغول کارهای خانه است.
او میگوید: از قدیم رسم بر این بود که یکماه مانده به ماه مبارک، خانه را تمیز و مرتب میکردیم، مایحتاج موردنیاز ماه رمضان را هم میخریدیم تا برای پختوپز کم و کسری نداشته باشیم. سالها رسم بود که غذای سحر را همان زمان میپختیم و غذا تازه بود، ولی حالا غذا را شب میپزند و برای سحر گرم میکنند. خیلیها حتی غذا را شب میخورند و پای سفره سحری نمینشینند و از حس و حال سحرهای ماه مبارک جا میمانند.
ماه رمضان ماه قرآن و دعاست و همسایههایی که خانه بزرگتری دارند، جلسات قرآن برپا میکنند. معمولا خانمها صبحهای ماه رمضان در این جلسات شرکت میکنند و از حال و هوای همسایهها باخبر میشوند. صغریخانم اینها را میگوید و ادامه میدهد: از ساعت۳ ظهر به بعد هم کارهای افطار را شروع میکنیم.
اینجا بیشتر برای افطار غذاهایی مثل آش رشته، بلغور و سوپ آماده میکنند. خیلی وقتها همسایهها یک ظرف افطار برای هم میبرند تا در ثواب آن شریک شوند. البته مسجد هم افطاری ساده دارد و اهالی همه آنجا دورهم جمع میشوند. هر روز هم چند نفر از خانمها برای کمک و آمادهکردن افطاری به مسجد میروند.
علی خانزاده، پسر دوم مرحوم ملاامین، ۴۳سال دارد. صدای گرم و گیرا را از پدر دارد و مداح مجلس اهلبیت (ع) است. سحرخوانی را از پدر آموخته، اما این رسم را اجرا نکرده است و میگوید: حالا مردم ساعت و تلفن همراه دارند و بهراحتی سحرها از خواب بیدار میشوند. پدر هم به خواسته قدیمیها تا همین سال گذشته این سنت را اجرا میکرد.
البته چند سال اخیر بهدلیل ضعف جسمانی که داشت برایش در خانه یک دستگاه پخش و میکروفون خریدیم. سحر خودش را به دستگاه میرساند و شروع به سحرخوانی میکرد. قدیمیها دوست داشتند پدر این رسم را زنده نگهدارد.
علیآقا سحرخوانی را گونهای دیرین و سنتی از مناجاتخوانی میداند که ساعتی پیش از اذان صبح خوانده میشود و در ماه مبارک رمضان، رونق بیشتری دارد. او میگوید: پدرم این سنت را از استاد این کار در روستایشان، نزدیک چشمه گیلاس آموخت و از کودکی آن را با طبل اجرا میکرد. از وقتی به روستای اسلامیه آمدیم به مسجد محله رفت و پشت بلندگوی مسجد سحرخوانی کرد. برای اینکه سحر خواب نماند شبها خواب نداشت.
در سرما و گرما خودش را به مسجد میرساند و اشعاری راکه انتخاب کرده بود برای سحری میخواند. بیشتر اشعارش در مدح حضرت علی (ع) بود. سواد خواندن و نوشتن نداشت و همه این اشعار را با تکرار زیاد حفظ کرده بود.
دخترها و عروسها درحال تمیزکردن خانه ملاامین هستند تا همسایهها امسال در خانه او جلسات قرآن را برپا کنند، جلساتی که بچهها به یادگار از او دارند. صغری خانزاده یکی از دخترهای ملاامین است.
صحبت از سحرخوانی پدر که میشود، اشک در چشمانش حلقه میزند و یاد ایامی میافتد که همه همسایهها با صدای پدرش برای سحری بیدار میشدند و امسال دیگر این صدا نیست تا مناجات دم صبح را برای آنها بخواند.
او میگوید: نماز اول وقت، روزهگرفتن و قرائت قرآن بهویژه در شبهای جمعه، یادگارهایی است که از پدر آموختیم و طبق رسم همیشه آن را انجام میدهیم تا روح پدر و مادرم در آرامش باشد و خداوند آنها را بیامرزد.
* این گزارش پنجشنبه ۲۴ اسفندماه ۱۴۰۲ در شماره ۵۴۳ شهرآرامحله منطقه ۱۱ و ۱۲ چاپ شده است.