
در رزم، زنان را همپای مردان دیدم
خرمشهر را خدا آزاد کرد؛ سخنی که از امام راحل به یادگار مانده و کمتر کسی در موضوع آزادسازی خرمشهر به موانعی که دشمن در آن روزها اطراف این شهر درست کرده بود، اشاره کرده است.
اگر روی این گفته حضرت امام (ره) کار میشد و مردم میفهمیدند که خرمشهر چه بود که خدا آن را آزاد کرد، بهطور حتم در عملیاتهای بعدی بهتر بودیم و شاید اکنون جامعه ما اینطور نبود. اگر درباره آزادسازی خرمشهر مردم بیشتر بدانند، نگاهشان به خیلی چیزها تغییر خواهد کرد.
اینها را قاسم جباری متولد سال۱۳۳۷ و یکی از راویان دفاع مقدس منطقهمان میگوید که حدود سهسال از جوانیاش را در جبهه گذرانده و ترکشهایی از دوران جنگ در بدن به یادگار دارد و اکنون جانباز ۳۰ درصد است.
اثرات گاز خردل را میتوان روی دستانش دید؛ گازی شیمیایی که دشمن وقت و بیوقت از آن استفاده میکرد. میلههای بلندی نصب کردند تا چتربازها سر آهنها گیر کنند و به آنها تیر خلاصی بزنند. همچنین سیمهای خارداری با ارتفاع ششمتر در خرمشهر کشیدند و داخل آن، انواع مین کار گذاشتند.
هریک از این کارها طراحی نظامی خاصی داشت. به گفته یکی از متخصصان جنگ در شوروی، «موانع اطراف خرمشهر را ششکشور قدرتمند جهان طراحی کرده و به صدام گفته بودند تا ۲۰ سال آینده خرمشهر در دستان شما خواهد بود.
برایمان این سوال مطرح است که فرماندهان ایرانی چطور توانستند از موانع خرمشهر عبور کنند و وارد این شهر بشوند.»
اینجاست که امام راحل میفرمایند خرمشهر را خدا آزاد کرد؛ چون امام میدانست چه موانعی در مسیر خرمشهر قرار داشته است.
جباری ادامه میدهد: عملیات آزادسازی خرمشهر از ۱۲ اردیبهشت آغاز شد و سوم خرداد به نتیجه رسید. در آزادسازی خرمشهر نزدیک به ۱۹ هزار اسیر گرفتیم. با این آمار و ارقام، این سوال به ذهن میرسد که چطور مردم عادی با آن شرایط سخت و نبود امکانات ۳۵ روز مقاومت کردند.
اما بعثیهایی که طی ۵۷۵ روز حضورشان در خرمشهر در خانهها کانال زده بودند و عبورومرورشان از خانهها انجام میشد، با آن شرایط و با حضور ۱۹ هزار نیرو طی ۲۳ روز شکست خوردند!
صدام فکر نمیکرد ما حمله کنیم
جباری در هفتعملیات شرکت کرده و سهبار مجروح شده است. سال۱۳۶۰ اولین حضورش در جبهه بود و بیشتر سعی میکرد در گردانهای خطشکن باشد. هربار که مجروح میشد، او را به عقب میبردند و پساز بهبودی دوباره به میدان جنگ برمیگشت تا دوشادوش دیگر همرزمانش مبارزه کند.
اولین مجروحیتش در تک حاجعمران در اردیبهشت سال ۶۵ و ماه مبارک رمضان اتفاق افتاد. در این عملیات، سمت راست بدنش ترکش خورد که او را به عقب برگرداندند. پساز بهبودی به منطقه برگشت که اینبار حضورش با عملیات کربلای ۵ مصادف بود.
این راوی دفاع مقدس میگوید: «کربلای۵ عملیاتی سخت و گسترده بود. دیماه سال ۶۵ عملیات کربلای ۴ موفق نبود؛ برای همین با نظر حضرت امام (ره) و تشخیص فرماندهان جنگ پساز ۱۴ روز در شلمچه عملیات کربلای ۵ انجام شد.
استدلال عراقیها این بود که ایرانیان سالی یک عملیات انجام میدهند. سال ۶۱ فتحالمبین، سال ۶۲ بدر، سال ۶۳ خیبر، سال ۶۴ والفجر ۸ و سال ۶۵ کربلای ۴ انجام شد.
تصورشان این بود که ایران، چون بهتازگی شکست خورده، دیگر به میدان جنگ نمیآید؛ بنابراین خودشان در پی تدارک عملیاتی دیگر بودند. با آغاز عملیات کربلای ۵ صدام باور نمیکرد دوباره از این منطقه عملیاتی انجام شود.
آنها هر کجا کم میآوردند، از سلاح شیمیایی استفاده میکردند و در این عملیات هم از گاز خردل استفاده کردند.
اثر گاز خردل را پساز سالها میتوان روی دستهای جباری مشاهده کرد؛ تاولهایی که خبر از زخمی قدیمی در جانش میدهد. مرور خاطرات، این موضوع را به یادش میآورد که کربلای ۵ جزو عملیاتهایی بوده که رزمندگان خط اول، دوم و سوم آن، هیچیک سالم برنگشتند.
این رزمندهها اگر شهید نشده باشند، یا ترکش خوردهاند یا شیمیایی شده و یا دچار موجگرفتگی شدهاند. جباری در این عملیات، علاوهبرآنکه شیمیایی میشود، موج انفجار هم او را میگیرد.
مجروحیت سوم درعملیات بیتالمقدس ۳
هنوز ترکشهای بدنش را بیرون نکشیدهاند که سال۶۶ در قله گوجار و حین عملیات بیتالمقدس ۳ سمت راست بدنش مورد اصابت ترکشهای متعدد قرار میگیرد.
از آن عملیات چنین برایمان تعریف میکند: هوا خیلی سرد بود. در کردستان عراق و قله گوجار و داخل گودالهایی که براثر اصابت گلوله ایجاد شده بود، با چیدن چند ردیف سنگ، سنگرهایی درست کرده و افراد گروهان را در آنها مستقر کردیم. در این عملیات، من مسئول گروهان بودم. بههمراه سهنفر از نیروهایم در سنگر نشسته بودیم.
آن روزها زنان دوشادوش مردان مبارزه کردند، اما متاسفانه نقش آنها در دفاع مقدس به چشم نیامد
نقش زنان در آزادسازی خرمشهر بازگو نشده است
جباری درباره آزادسازی خرمشهر میگوید: زمان جنگ، مدافعان خرمشهر به ۳، ۲ هزار نفر هم نمیرسیدند. مردم این شهر ۳۵ روز درمقابل لشکر بعثی مقاومت کردند، اما درنهایت خرمشهر سقوط کرد.
آن روزها زنان دوشادوش مردان مبارزه کردند، اما متاسفانه نقش آنها در دفاع مقدس به چشم نیامد. فیلمهایی هم که در این موضوع ساخته میشود، گویای نقش واقعی زنان نیست. آنها در خرمشهر خیلی تلاش کردند؛ بهطوریکه ۱۰ روز پادگان دژ خرمشهر توسط خانمها حراست میشد.
در آن آتش و بمباران و در دمای بالای ۵۰ درجه دقیقهبهدقیقه از مدافعان شهر کم میشد، اما همه تا آخرین توانشان از شهر دفاع میکردند؛ تا درنهایت روز سیوپنجم این شهر سقوط کرد.
اگر خیانت نمیشد، خرمشهر سقوط نمیکرد
بعداز پیروزی انقلاب اسلامی هنوز هم برخی شاهدوستان در این رویا بودند که انقلاب اسلامی دیر یا زود سقوط خواهد کرد و برای رسیدن به آن، از هیچ کاری کوتاهی نمیکردند.
آنها برای رسیدن به اهدافشان حتی حاضر بودند کشور و مردم را بفروشند تا به خواسته خود برسند. این رفتارها در دوران جنگ بیشتر از هر چیزی نمایان بود.
جباری دراینباره توضیح میدهد: آبادان ۲۷۰ درجه محاصره شده بود، اما سقوط نکرد درحالیکه خرمشهر پساز ۳۵ روز مقاومت سقوط کرد. اگر به خرمشهر خیانت نمیشد، سقوط نمیکرد.
یکی از فرماندهان وقت که در خرمشهر بود، روزهای بیستوسه و بیستوچهارم مقاومت، دستور عقبنشینی داد. مردم متعجب از این فرمان به پایگاه فرماندهی رفتند و پرسیدند که چرا در این وضعیت فرمان عقبنشینی داده شده است!
آنجا متوجه شدند که آن فرمانده بدون هماهنگی و با برنامهریزی قبلی به آنها فرمان عقبنشینی داده و پساز آن خودش فرار کرده است.
چطور از موانع گذشتید؟
جانباز محله میگوید: بعثیها زمانیکه خرمشهر را گرفتند، برای اینکه نیروهای ایرانی نتوانند با چتر در این شهر فرود بیایند، ریلهای قطار خرمشهر به اهواز را کندند و در زمینهای خرمشهر.
بود و ما منتظر گروهان دیگر بودیم. یک گلوله کاتوشا در صدمتری ما به زمین اصابت کرد. به همرزمانم گفتم «ما را نشانه گرفتهاند.» یکی از بچهها گفت «اینها سهمیه دارند و هرازگاهی شلیک میکنند.»
گلوله دیگری در پنجاهمتری ما به زمین خورد. به بچهها گفتم «بعدی را در سنگر میزنند.» تا آمدیم بلند شویم، گلوله داخل سنگر آمد و هر چهارنفر با همان گلوله مجروح شدیم.
ترکش به کمر و پایم برخورد کرد. بچههای دیگر هم بهشدت آسیب دیده بودند. با چفیه، زخمهایمان را بستیم، اما اعلام نکردیم که در همان شب اول مجروح شدهایم تا روحیه بچهها ضعیف نشود. شرایط سختی بود؛ هرطور بود آن شب را به صبح رساندیم. فردای آن روز با رسیدن گروهان بعدی، ما را به بیمارستان بردند.
تفاوت در نگاه رهبران
زمانیکه جنگ شروع شد، برخی افراد خدمت امام رسیدند و گفتند جنگ شروع شده است؛ چه باید بکنیم؟ حضرت امام (ره) فرمودند: «یک دیوانه سنگی در چاه انداخته، باید دستبهدست هم بدهیم و آن را درآوریم.»
از آن سو، فرمانده نیروی هوایی صدام خدمت صدام میرسد و میگوید هماینک تیزپروازان کشور جمهوری عراق به ایران حمله کردهاند و تا لحظاتی دیگر کمر جمهوری اسلامی ایران را میشکنند.
صدام میگوید: «امروز من در بغداد مصاحبه میکنم و چهارروز دیگر در تهران ناهار میخورم.»
این دو را کنار هم بگذارید تا تفاوت صحبت رهبران را درک کنید. بیشک، صدام حرفش را به پشتیبانی از جمعیت ۲۵ میلیونیاش نمیگوید؛ بلکه به پشتیبانی ابرقدرتهایی که اعلام حمایت کردهاند، این حرف را میزند.
۳۱ شهریور ۵۹ صدام به جمهوری اسلامی ایران حمله کرد، اما در این مدت، کسی نپرسید چرا عراق به ایران حمله کرد و کشورهایی مانند پاکستان، افغانستان، ترکیه و دیگر همسایهها سر راه ما قرار نگرفتند؟ دو کشوری که مردمش مسلمان هستند، چرا مقابل هم ایستادهاند!
حضرت امام (ره) گفتند اسلام، مرز نمیشناسد و ما انقلابمان را به جهان صادر میکنیم. این حرف برای ابرقدرتها خیلی سنگین بود و تصمیم گرفتند جلوی رشد انقلاب را بگیرند. وقتی دیدند با کودتا نمیتوانند جلوی ایران بایستند، جنگ را آغاز کردند.
رژیم بعث قبلاز جنگ با ایران، با سفر به کشورهای عربی و فرستادن نمایندگانش به این کشورها اکثر رهبران عربی را با خودش همراه کرد؛ با این محوریت که نباید اجازه بدهیم ایران در منطقه مطرح شود و حرف اول را بزند.
به همین دلیل گفته میشد که ما در دوران جنگ با ۷۰ کشور جنگیدیم. حسنی مبارک با اعزام ۱۵ هزار مزدور به عراق به این جنگ کمک کرد.
در ششماه اول جنگ ۳ کشور عربی ۱۹ میلیارد دلار به عراق کمک کردند. ما با دنیایی روبهرو بودیم که قسم خورده بود جمهوری اسلامی ایران را از بین ببرد. آنها تلاش میکردند انقلاب ما به دیگر کشورها صادر نشود.
* این گزارش در شمـاره ۱۹۴ سه شنبه ۴ خرداد ۹۵ شهرآرامحله منطقه ۸ چاپ شده است.