پدر شهیدان علی و کاظم نوراللهیان هفته گذشته به فرزندانش پیوست. حاجعباس یکی از قدیمیهای کوچه نوغان بود که سال ۱۳۵۹ علی و پنج سال بعد کاظمش را در راه دفاع از اسلام تقدیم کرد و در ادامه، با وقف منزل شخصیاش به مکتب و حسینیه گلشن، فعالیتهای عامالمنفعه خود را بهنیت آنها و برای نزدیکشدن به خدا ادامه داد.
همزمان با ملکوتیشدن روح حاجعباس نوراللهیان، در این شماره نگاهی میاندازیم به خاطرات او از فرزندان شهیدش و خدماتی که از او سالها بعد در نوغان و در منزل وقفیاش ادامه یافت. ما در زمان حیات حاجعباس، دوبار در شهرآرامحله ۲۵ تیر ۱۳۹۴و ۱۸ شهریور ۱۳۹۵ بهسراغش رفته بودیم.
حاجعباس در زندگیاش بسیار به کسب روزی حلال و تربیت فرزندانش در مکتب اهلبیت (ع) مقید بود و همین روحیه او در پسرانش بروز کرد. او خاطرات زیادی از فرزندان شهیدش تعریف میکرد، از اینکه پسر بزرگش، علی، عاشق شهادت شده بود و شبانهروز سر از پا نمیشناخت و همزمان با کار اقتصادی در یک شرکت آمریکایی، توانست درسش را ادامه بدهد و دیپلمش را بگیرد.
سر پرشور و انقلابی علی بالاخره پای او را در ماه اول آغاز جنگ تحمیلی به مساجد محله باز کرد، بهطوریکه پاتوق او مسجد محرابخان شده بود. این مسجد محل ثبتنام و اعزام نیرو به جبهه بود. دی ۱۳۵۹ از طریق همین مسجد روانه جبهه شد و به شهادت در رکاب سردار بابارستمی نائل شد.
حاجعباس بعد از شهادت علی درست در مجلس ختمش متوجه میشود او حامی چند بچهیتیم بوده و وصیت کرده است تنها سرمایهاش، یعنی پیکان صفرش را به خانوادههای بیبضاعت ببخشند.
حاجعباس از کاظم، پسر کوچکترش که سال۱۳۴۴ خدا به او و همسرش داد هم صحبت کرده بود؛ پسری که طبق خاطرات او خیلی بیشتر از سنوسالش میفهمید. قلم و بیان شیوایی داشت و با اینکه در رشته پزشکی شهر کرمان رتبه آورده بود، عشقوعلاقهاش به ائمه (ع) باعث شد در رشته معارف اسلامی دانشگاه امامصادق (ع) ادامه تحصیل دهد و مبلغ جبهه شود.
حاجعباس بعد از شهادت پسرانش از پای ننشست و اینبار خودش با وقف خانهاش با نام مکتب و حسینیه گلشن سعی کرد راه فرزندان شهیدش را زنده نگه دارد.
او با کمک دیگر فرزندانش توانست در این مکتب و حسینیه که این روزها با نام فرهنگسرای بانوان محله نوغان شناختهشدهتر است، زندگی صحیح در کنار قرآن را برای اقشار مختلف زنان محله بالاخیابان به ارمغان بیاورد. در این فرهنگسرا که با خرید زمین وسیع مقابلش توسط حاجعباس در چند سال گذشته چهار طبقه دیگر غیر از منزل وقفیاش احداث شده است، کارهای فرهنگی و مذهبی انجام میشود.
حاجآقا نوراللهیان را کسی نیست در نوغان نشناسد؛ مردی که بیشتر از هرچیزی به حلالروزیبودن شهره است. محمد خسروی، دوست و همسایهاش در نوغان، با فرستادن خدابیامرزی برای او میگوید: حاجآقا در قبل از انقلاب، قهوهخانه داشت. این کار را سر اعتقاداتش جمع کرد و مغازه لوازمخانگی باز کرد. ازآندستکاسبهایی بود که همیشه میگفت طوری باید پول درآورد که در همسایگی حرم، شرمنده امامرضا (ع) نشد.
خیلی هم صبور و قانع به زندگی بود. وقتی دو پسرش شهید شدند و بعدها هم همسر و پسر دیگرش را در تصادف از دست داد، هیچوقت نشنیدیم گلایهای از خدا داشته باشد. همیشه شکرگزار بود؛ البته او مشخصه دیگری هم داشت. عاشق قرآن بود.
وقتی تصمیم گرفت خانهاش را وقف کند، اول درس قرآن در آن راه انداخت. از همان زمان تاکنون باوجود اینکه خانه برای خودش فرهنگسرایی شده، اما همچنان آموزش قرآن و درسهایی از آن حرف اول را میزند.