به بیریاترین میهمانی و سفرهای که میشود به نام اهلبیت(ع) پهن کرد، دعوت شدم. سفرهای که از 80 سال پیش حاج علیاکبر زابلیمقدم برای جمعی از مسافران و در راه ماندگان زیارت حضرت رضا(ع) در حسینیه زابلیها پهن کرد و تا امروز هم جمع نشده است. سفره دنبالهداری که شاید حتی او هم فکرش را نمیکرد این کارش تبدیل به یک سنت چندینساله حسینیهای شود که باعث و بانیاش بوده و خشت خشتش را با عشق به ائمه(ع) بالا برده است.
خیلی قبلترها، از اواخر دوره قاجار صحبت میکنیم؛ آن زمان که هنوز چراغی نبود تا با برق روشن شود، آن زمان که ورود زائران و مسافران بارگاه ملکوتی آقا فقط از پایین پا بود، آن زمانی که اجداد حاج علیاکبر زابلیمقدم تازه از زابل به مشهد مهاجرت کرده بودند و به عشق آقا در این شهر ماندگار شدند، حسینیه زابلیها احداث شد.
آن اوایل 5 بانی مسجد خشت و گلش را روی هم گذاشتند و سقفی زدند. طبق اسناد و مدارک سال 1318 زابلیمقدم بزرگ تصمیم میگیرد تا راه اجدادش را ادامه دهد و درخور و شأن زائران و مسافران حضرت رضا(ع) و همچنین برای زابلیهای مقیم مشهد ساختمان را بازسازی کند. همین موضوع انگیزهای میشود برای پیدا کردن زمین مناسب و به گفته ورثه، امام رضا(ع) هم کمک میکند و زمین فعلی را با شراکت بانیان قدیمی میخرد و حسینیهای نونوار در پایینخیابان بنا میکند.
حسینیهای که تا به روشن کردن چراغش میرسند، همپیمان میشوند تا وقتی زنده هستند و نسلشان ادامه دارد، درِ این حسینیه به روی هیچ محب و شیعه اهلبیت(ع) بسته نباشد. حال این حسینیه 350متری زابلیها کرامات زیادی دارد که کوچکترین آن شام شب دوشنبه است؛ میهمانی بیریا و ساده که هفتهای متوقف نشده و به ادعای وارثان و بانیان فعلی به مو رسیده اما طی این 80 سال پاره نشده است.
این هفته سر همین سفره هشتادساله نشستیم و دوساعتی با 3 پسر زابلیمقدم بزرگ گفتوگو کردیم تا بشنویم چطور طی این همه سال هر شب دوشنبه سفره میهمانی پهن شده است و آنها هم برایمان از حسینیه وقفی پدرشان و سنت حاج علیاکبر گفتند و گریزی زدند به خاطره منبر تاریخی آیتالله سیستانی و کودکی آیتالله رئیسی در این حسینیه.
طبق دستخطی که در گنجینه حسینیه نگهداری میشود، سال 1318 این حسینیه از سوی چند نفر از بزرگان زابلی نوسازی میشود. حسینیهای که برای در راه ماندگان و نیازمندان آب و خوراک تهیه میکرد و شب و روز از آنها پذیرایی میکرد. حاج ابراهیم زابلیمقدم، پسر حاج علیاکبر زابلیمقدم که اکنون رئیس هیئتمدیره حسینیه زابلیهای ارض اقدس است، تاریخچه آمدنشان به مشهد و این حسینیه را اینگونه بیان میکند: اصالتا زابلی هستیم، اما 5 نسلی میشود که در مشهد زندگی میکنیم. میگویند جد بزرگم به مشهد آمد و آنقدر شیفته این شهر و گنبد و بارگاه امام رضا(ع) شد که دیگر نتوانست از مشهد به شهر و دیارش بازگردد.
در مشهد ماندگار شد و چون بزرگ ایل و طایفهمان بود، درِ خانهاش همیشه به روی زابلیها باز بود. چندین سال بعد از این موضوع، پدرم که یکی از خیرین بنام بود، تصمیم گرفت حسینیهای به عشق اهلبیت(ع) احداث کند تا در شب و روزهای تاسوعا و عاشورا پذیرای سینهزنان آقا امام حسین(ع) باشد.
میخواستند حسینیه نزدیک حرم مطهر باشد و پایین پای حضرت؛ به همین دلیل در پایینخیابان دنبال زمین گشتند
فکرش را با چند نفر از دوستانش از جمله حاج آقا خرم و حاج آقا کهن در میان گذاشت و با استقبال آنها روبهرو شد. میخواستند حسینیه نزدیک حرم مطهر باشد و پایین پای حضرت؛ به همین دلیل در پایینخیابان دنبال زمین گشتند. زمین فعلی حسینیه را که آن زمان 350 متر بود، پیدا کردند و شریکی خریدند. خشت اول را با سلام و صلوات گذاشتند و همان موقع تصمیم گرفتند که درِ حسینیه هیچگاه به روی زائران و مسافران آقا امام رضا(ع) بسته نباشد و چراغش همیشه روشن بماند.
البته بعد از ساخت حسینیه زابلیها، پدرم تصمیم میگیرد یک حسینیه دیگر هم بسازد که این حسینیه هم در حال حاضر در چهارراه گلریز فعال است؛ آن حسینیه داستان خودش را دارد.
حاج ابراهیم زابلیمقدم در ادامه صحبتهایش درباره سنت اطعام نیازمندان که یکی از رسوم مهم حسینیه به شمار میرود، میگوید: هر شب دوشنبه بانیان و دستاندرکاران حسینیه برای نیازمندان و زائران سفرهای پهن میکنند. این سنت در تمام طول سال پابرجاست. پدرم همیشه داستان حضرت ابراهیم(ع) را تعریف میکرد.
میگفت وقتی که حضرت ابراهیم(ع) خانه خدا را ساخت، به خودش افتخار کرد، اما به او وحی رسید که تا شکم گرسنهای را سیر نکنی، انگار هیچ کاری انجام ندادهای. او میگفت اطعام نیازمندان بسیار واجب است.
به همین دلیل شبهای دوشنبه درِ حسینیه به روی هر کسی باز است؛ زن و مرد و پیر و جوان هم ندارد، هر کسی آمد، قدمش روی چشم ماست و میهمان اهلبیت(ع) است. خرجش را یکی از 5 برادر میدهد و گاهی هم خیرین و افرادی که از این حسینیه حاجتشان روا شده است، کمک میکنند. البته در ماهها و روزهای خاصی علاوه بر شام، صبحانه و نهار هم داریم.
مگر میشود حسینیهای منتسب به یکی از اهلبیت(ع) وجود داشته باشد و کراماتی از آن نشنیده و ندیده باشیم؟ حاضران هر روز و شب حسینیه زابلیهای ارض اقدس هم نه یکی دوتا، بلکه هزاران هزار برکات را به چشم دیدهاند و اگر ندیدهاند، از دوست و نزدیک خود شنیدهاند؛ برکاتی که به گفته اسماعیل زابلیمقدم، یکی دیگر از پسران حاج علیاکبر، از افتخارات حسینیه است و همین برکات حسینیه را سر زبانها انداخته است.
حاج اسماعیل که بانی مجلس این شب دوشنبه حسینیه است، ملموسترین برکات این حسینیه را شام همان شب میداند که او برای 150 نفر تهیه دیده اما بیش از 250 نفر را پذیرایی کرده است: درباره برکات این سفره و حسینیه هر چه بگویم، کم گفتهام و پدرم همیشه میگفت اینگونه حرفها هم سربسته بماند بهتر است؛ اما همین اندازه بگویم که اهلبیت(ع) مریدان و خدمتگزارانشان را فراموش نمیکنند.
دو، سه سال پیش بود که چند نفر با ظاهر آراسته آمدند و گفتند ما همان کارتنخوابهایی هستیم که شما شبهای زیادی از ما پذیرایی کردید
خیلی از افراد میآیند و میگویند ما میخواهیم این هفته خرج بدهیم و از باز شدن گره کور مشکلاتشان به دست اهلبیت(ع) میگویند. یک موردی که من همیشه در ذهن دارم، خرج دادن چند کارتنخواب بود.
دو، سه سال پیش بود که چند نفر با ظاهر آراسته آمدند و گفتند ما همان کارتنخوابهایی هستیم که شما شبهای زیادی از ما پذیرایی کردید. ما در همین هیئت و حسینیه تلنگر خوردیم و پاک شدیم و به دنبال کار رفتیم. به برکت اهلبیت(ع) هم کار و کاسبیمان رونق گرفته است و اکنون هم آمدهایم تا نذر خودمان را ادا کنیم.
حاج ابراهیم نیز در ادامه صحبتهای برادرش میگوید: من کارگر یکی از کارگاههای معروف مشهد را خیلی اتفاقی در خیابان دیدم و با هم آشنا شدیم. از زندگی و مشکلاتی که داشت، برایم گفت و خیلی ناراحت بود. به او گفتم این شب دوشنبه بیا حسینیه ما و چایی پخش کن. آن فرد آمد و کار و زندگیاش به لطف خدا و ائمه اطهار(ع) روبهراه شده است. شنیدن این حرفها، خستگی و دوندگی شبانهروز را از تنمان بیرون میبرد.
حاج حسین هم در تأیید صحبتهای برادرانش ادامه میدهد: همه ما بیش از 50 سال است که در این حسینیه مشغول خدمت هستیم. لحظهای از کارمان خسته نشدهایم و با وجود تمام گرفتاریهایی که داریم، حتی یک روز کارهای حسینیه روی زمین نمانده است. ما شب و روزهایی را به چشم دیدهایم که افرادی را با برانکارد آوردهاند که همه دکترها از آنها قطع امید کرده بودند و با عنایت صاحب هیئت، آقا امام حسین(ع)، بهبود یافتهاند.
زابلیمقدمها از حسینیههای دیگری در مشهد میگویند که بانیانشان روزگاری خیر و دستاندرکار امور حسینیه زابلیها بودهاند و با الگوگیری از این محل، بانی ساخت حسینیههای دیگر شدهاند. حاج حسین زابلیمقدم در معرفی این هیئتها و حسینیهها میگوید: همانطور که قبلا گفتم، این حسینیه قدمت زیادی دارد و خیلی از حسینیهها و حتی هیئتهای مذهبی دیگر که اکنون در مشهد فعال هستند، از این حسینیه مشتق شدهاند. یکی از این موارد حسینیه زابلیهای بالاخیابان است که از همین هیئت و حسینیه مشتق شده است.
راهشان دور بود و رفتوآمد برایشان سخت بود؛ به همین دلیل تصمیم گرفتند حسینیهای در بالاخیابان احداث کنند. مسجد سیستانیهای عدلخمینی که بانی آن دکتر فیروزکوهی است، از همین حسینیه مشتق شده است. بیتالرقیه(س)و هیئت طفلان مسلم خیابان سرخس نیز مشتقشده حسینیه زابلیهای ارض اقدس هستند.
میگویم مشتق شدند، منظورم این نیست که راهشان از ما جدا شد، بلکه هرکدام به یک منظور و هدفی در جای دیگری پایگاهی درست کردند. بزرگترین و والاترین هدف هم جمع کردن و علاقهمند کردن عده بیشتری از جوانان و نوجوانان در کارهای خیر و مذهبی است. برای همه ما برادرها جای خوشحالی دارد که حسینیهای که روزگاری تنها 350 متر بود و با خشت و گل درست شده بود، اکنون آنقدر بزرگ شده است که هرشب عده زیادی را ساماندهی میکند و در جایجای شهر نام و نشانی دارد.
در مدت حضورم در حسینیه و در حین مصاحبه با بانیان این حسینیه، مسافران و محلیهای زیادی به این حسینیه آمدند و بر سر سفرهای که از ساعت 21:30 پهن بود، نشستند و خوردند و بعضیها هم برای خانوادههایشان غذا گرفتند و بردند. میگویند این حسینیه آشپز معروفی داشته که دستش ترازو بوده است؛ انگار که میدانسته شب برای چه تعداد میهمان باید غذا تهیه کند. سالهاست که عطر غذای مرحوم سیدعلی حسینی دیگر در محله نمیپیچد اما پسرش، سیدمرتضی حسینی، راه پدر را ادامه داده و با وجود اینکه دستش به طبخ غذا نیست اما هر روز برای انجام دادن کارهای جانبی حسینیه حاضر است.
اینجا عزاداریها و میهمانداریهایش خیلی بیریا و خالصانه است. سفره را گاهی افرادی که نذر کردهاند، میاندازند و این حال و هوای خیلی خوبی دارد
سید مرتضی میگوید: از وقتی کودک بودم، همراه پدرم به این حسینیه میآمدم. اینجا عزاداریها و میهمانداریهایش خیلی بیریا و خالصانه است. سفره را گاهی افرادی که نذر کردهاند، میاندازند و این حال و هوای خیلی خوبی دارد.
محمد سیف و علیاصغر و احمد کهن نیز که 4 نسلشان در این حسینیه در آشپزخانه و کارهای تدارکی خدمت کردهاند نیز میگویند: هیچوقت به یاد نداریم که میهمانها را شمرده باشیم. در باز است و هر کسی که دوست دارد، به اینجا میآید. ما به چشم دیدهایم که خیلی دولتیها و مجلسیها که مشهدی هستند و آوازه حسینیه را شنیدهاند، به اینجا آمدهاند و ناشناس سر سفره نشستهاند.
مردی نظرم را جلب میکند که کفش به بغل با لباس و سر و وضعی آشفته درِ آشپزخانه را میزند. یکی از آشپزها ظرف یکبار مصرفی به او میدهد و او را راهی میکند.
3 زن که قبلترها هم به این حسینیه آمدهاند و اکنون مصرانه پشت درِ حسینیه ایستادهاند، میگویند: چند سال است که به این حسینیه میآییم. حال و هوای خاصی دارد؛ اما گاهی که مجلس زنانه نیست، از پشت در صدای مداح را میشنویم و میرویم.
حاج ابراهیم زابلیمقدم درباره حضور افرادی که بدون چشمداشت در تهیه غذا و پذیرایی اعلام آمادگی میکنند، میگوید: شاید هر شب بهخصوص شبهای دوشنبه بیش از 50 نفر در قسمت تدارکات و آشپزخانه کمک میکنند اما تمامی این افراد نه برای خودنمایی و بدون چشمداشتی از نظافت سرویسهای بهداشتی تا آشپزی را انجام میدهند.
اگر از آنها بپرسید که چرا از کار و زندگی خود میگذرند اما حسینیه را خالی نمیگذارند، تنها یک جواب میدهند و آن جواب این است که ائمه(ع) تنهایمان نگذاشتند، ما هم در خدمترسانی به مسافران و زوارشان کم نمیگذاریم. یکی از این افراد که سالهاست بیریا هر کاری از او خواسته شود، انجام میدهد، محمدحسین شکاری است.
او مداح هیئت و یکی از خادمان حسینیه است. حاج آقا رئیسی، از بزرگان محله، هم در تمام برنامههای ما خدمت میکنند و خرج هم میدهند. خلاصه بگویم این حسینیه در ظاهر چند بانی دارد اما در باطن صدها نفر بانی و خدمتگزار دارد که اجازه نمیدهند چراغش لحظهای خاموش شود.
حاج حسین زابلیمقدم نیز در خاتمه صحبتهایش میگوید: ما برادرها از پدرم این حرف را به یادگار داریم که همیشه میگفت امام رضا(ع) 2 دست داشت که در یکی قدرت و در یکی رأفت بود. امام هیچوقت از قدرتش استفاده نکرد و همیشه از رأفتش در برابر نیازمندان استفاده کرد.
حسینیه زابلیها خیلی از علما و شخصیتهای سیاسی قبل و فعلی را به خود دیده و شاهد رشد و تربیت مذهبی خیلی از بزرگان و علمای فعلی ما بوده است. حاج حسین زابلیمقدم، شناسنامه حسینیه زابلیها را پارچهای چرمی میداند و درباره آن میگوید: حسینیه زابلیهای ارض اقدس چندین گنجینه دارد که تمامی این گنجینهها بهصورت یک ارث به ما رسیده است و ما نهایت تلاشمان را برای حفظ و نگهداری آن انجام میدهیم. یکی از این گنجینهها که نهتنها برای من و برادرانم، بلکه برای خیلیها که به عشق این حسینیه به اینجا میآیند، مهم است، پارچه چرمی است که بهنوعی شناسنامه حسینیه محسوب میشود.
در این پارچه چرمی به خط آیتالله ذوالفقاری، یکی از بزرگان و عالمان، درباره بنا و زمین وقفی حسینیه نوشته شده و روی این پارچه تاریخ 1318 رقم شده است
در این پارچه چرمی به خط آیتالله ذوالفقاری، یکی از بزرگان و عالمان، درباره بنا و زمین وقفی حسینیه نوشته شده و روی این پارچه تاریخ 1318 رقم شده است. پدرم میگفت که آیتالله ذوالفقاری به این حسینیه زیاد رفتوآمد میکرد و دلیلش را همیشه بیریا بودن بانیان و سفره این حسینیه اعلام میکرده است.
یک روز که برای خواندن خطبه به حسینیه آمده بود، روی یک پارچه چرمی تاریخ وقف و بانیان آن را مینویسد و امضا میکند. میگوید همین یک تکه پارچه روزگاری گره خیلی از ابهامات را باز میکند. همین شد که حسینیه زابلیها شناسنامهدار میشود.
حاج حسین از پرچمی تاریخی میگوید که قدمت آن مشخص نیست اما یکی از گنجینههای حسینیه محسوب میشود و در حفظ و نگهداری آن تلاش بسیاری میشود: پرچمی روی دیوار حسینیه نصب است که این پرچم نیز یکی از گنجینههای حسینیه زابلیها به شمار میرود. هیچکدام از برادرها نمیدانیم که پرچم چه تاریخی و چه ناگفتههایی دارد؛ چرا که پدرم در اینباره صحبتی نکرد اما میدانیم که خیلی پرچم عزیزی است و ما هم در حفظ آن کوشا هستیم تا برای نسلهای بعدیمان بماند.
در میان تمام گنجینههایی که این حسینیه دارد، منبر تاریخی آن از همه مهمتر است. بنا به گفته حاج حسین زابلیمقدم، این منبر متعلق به پدر آیتالله سیستانی و شخص آیتالله سیستانی بوده است. میگوید روی این منبر، آیتالله سیستانی و مرحوم پدرش خطابهها بیان کردهاند و در توضیح بیشتر این گنجینه میگوید: حسینیه زابلی یکی از قدیمیترین حسینیههای مشهد به شمار میرود و گواه آن هم رفتوآمدهای علما و بزرگان است. یکی از این علما که به این حسینیه بسیار رفتوآمد میکرد، آیتالله سیستانی بود.
بنا به گفته حاج حسین زابلیمقدم، این منبر متعلق به پدر آیتالله سیستانی و شخص آیتالله سیستانی بوده است
قبل از عزیمت ایشان به نجف، همیشه منبرهایش در این حسینیه انجام میشد و به این حسینیه رفتوآمد زیادی میکرد. قبل از ایشان هم پدرشان روی منبر میرفت. این حرفها مربوط به 60، 70 سال پیش است. البته خیلی از علمای دیگر هم روی این منبر رفتهاند و در زمان آنها حسینیه غلغله میشد.
این منبر یک گنجینه و دارایی مهم است که در حسینیه نگهداری میشود و در ایام خاص که برخی از علما به مشهد میآیند و دوست دارند همانند گذشته خطبهای بخوانند، روی منبر مینشینند.
حاج حسین زابلیمقدم دوران کودکی آیتلله رئیسی را به یاد دارد که به این حسینیه رفتوآمد داشته است و در اینباره میگوید: یکی از افتخارات ما این است که آیتالله رئیسی در حسینیه ما و جلو چشم همه ما رشد کرد و بزرگ شد. کودکی دهساله بود که به این حسینیه میآمد و در تمامی عزاداریها شرکت میکرد. الان هم اگرچه نمیتواند بیاید، از طریق دوستان و نزدیکانش به این حسینیه لطف دارد.
حسینیه زابلیهای ارض اقدس رسم و رسوم خاص خودش را دارد؛ از سنتهای عزاداری موروثی بگیرید تا شام شبهای دوشنبه. حاج ابراهیم که کاملا با سنت این حسینیه آشناست، میگوید که تمام تلاشش را میکند که همه چیز همانند خواست و وصیت پدرش انجام شود.
او در توضیح بیشتر سنتهای این حسینیه میگوید: حسینیه زابلیها عزاداریهای خاصی دارد. اینکه میگویم خاص، به این دلیل است که پدرمان به شیوه خاصی عزاداری میکرد؛ مخصوصا در روزهای تاسوعا و عاشورا. همین سنت هم سالهاست در این حسینیه باقی مانده است.
پدرم وصیت کرده بود که درهای حسینیه بسته نشود؛ چرا که خودش هم در مدت عمرش هرگز اجازه نداده بود که درهای حسینیه بسته بماند
من خیلی بچه بودم اما به یاد دارم روزهای عزاداری آقا امام حسین(ع)، مرحوم پدرم پابرهنه، گل به سر میزد و سینهزنان در راه حرم نوحه میخواند و به سر و صورتش میزد و به سمت حرم میرفت. بعدها که این حسینیه را نونوار کرده بود و عاشقان و محبان اهلبیت(ع) هم رفتوآمدشان به این حسینیه زیاد شده بود، هیئتی تشکیل شد و از آن موقع به بعد، هیئتیها بنا به سنت پدرم عزاداری میکردند.
ما پرچمی داریم که از سوی آستان قدس به هیئت ما اهدا شده و این پرچم به پاس عزاداریهای بیریای هیئت است.
ما علاوه بر عزاداریها، سنتهای دیگری را هم ادامه میدهیم. پدرم وصیت کرده بود که درهای حسینیه بسته نشود؛ چرا که خودش هم در مدت عمرش هرگز اجازه نداده بود که درهای حسینیه بسته بماند. سالهاست که ما هم همین راه را میرویم.
در برخی از شبها مراسم قرآن و روضه برگزار میشود و در برخی شبهای دیگر از زائران، مسافران و نیازمندان پذیرایی میکنیم. من و برادرهایم هرکدام کار و کاسبی مخصوص بهخود را داریم، اما تا به حال اجازه ندادهایم که این وصیت و حرف پدرم روی زمین بماند و هرطور شده وقتمان را تنظیم میکنیم تا شبها به حسینیه بیاییم و چراغش را روشن بگذاریم. پدرم میگفت همین که زائر و مسافری از دور چراغ روشن این حسینیه را میبیند، دلش گرم میشود.