سخن از زنان بلوچ که به میان میآید چهرههای آفتابسوخته در ذهنمان به تصویر کشیده میشود و دستهای پینهبسته. اما در این میان تصاویر نادیدهای هم وجود دارند که تنها در معاشرت نزدیک با این زنان در ذهنمان جان میگیرند چیزهایی مثل صبر، هنر و خلاقیت!
هنری که تجلی آن لباسهای رنگارنگی است که به تن میکنند. خلاقیتی که در خلق طرحها و نقشهای تازه به کار میبندند. با چند روز مصاحبت با زنان هنرمند سوزندوز در خیابان تاجرآباد در محله شهید باهنر و رفت و آمد به خانههایشان متوجه میشوم که این طرحها بیشتر از اینکه الهام گرفته از طبیعت و محیط اطراف باشد، ارتباط تنگاتنگی با احساسات و درونیات این زنان دارد. احساسات و تجربیاتی که توی پستو نمیپوسند، نمیمیرند، توی ذهن و ضمیر زنان جوانه میزنند و روی پارچهها نقش میبندند.
این پارچهها حالا تبدیل به همدم و همراز روزمرگیهایشان شدهاند، تبدیل به سنگ صبورشان، بوم نقاشی و دفتر خاطراتشان. رد پای این پارچههای رنگارنگ در تک تک تجربیات آنها به چشم میخورد.
گلبهار ٣٧ساله که بلوچ افغانستان است و تمام عمرش را سوزندوزی کرده است پارچهای را نشانم میدهد که سالها پیش برای نامزدش دوخته است. بهترین خاطرات اسمای ٢٢ساله گره خورده با روزهایی که کنار مادرش روی پارچهها طرح گل میدوخته است. سوزندوزی نقطه عطف زندگی زنان بلوچ محله شهید باهنر است. هنری که از گذر آن میتوان به زندگی آنها راه پیدا کرد.
کفشهایم را توی جاکفشی مسجد جفت میکنم. پیش از رفتن نگاهی به داخل جاکفشی میاندازم. رنگ سفید کفشهایم بین انبوه کفشهای مشکی بدجور توی ذوق میزند. از پلهها بالا میروم و رنگ سیاه هنوز ادامه دارد. قامتهای سرتا پا مشکی پشت رحلهای قرآن نشستهاند، برقعها تا مرز چشمها بالا کشیده شدهاند و تنها زمزمههایی از ته چاه به گوش میرسند.
هر گوشه از مسجد حلقه زنانه دیده میشود که گرد هم قرآن میخوانند. مشاهدات اولیه من از مسجد النبی(ص) بخش خواهران همین است. جایی که حالا چندین سال است به محل رفت و آمد زنان بلوچ در تاجرآباد تبدیل شده است.
با چشمهایم چادرهای مشکی را میکاوم که ناگهان رنگها تراوش میکنند. دخترکی از پشت رحل بلند میشود، گوشه چادرش کنار میرود و گلهای سبز و زرد و قرمز سوزندوزی شده از زیر چادر مشکی بیرون میریزند. من به دنبال پیداکردن همین رنگها تا اینجا آمدهام. به دنبال لباسهای سوزندوزی شده، گنج پنهان زنان بلوچ که حاصل هنری اصیل و قدمتدار است.
اینجا همه زیر چادرهایشان لباس بلوچی سوزندوزی شده به تن دارند. رختی که توی عروسی، عزا، خانه، مهمانی و خلاصه هر جایی آن را به تن دارند.
این هنر اما ریشهای عمیق در فرهنگ و تاریخ زنان بلوچ دارد. هنری که در خاک سیستان پرورش پیدا کرده و 60سال پیش با آمدن بلوچستانیها به تاجرآباد مشهد همراه با آنها مهاجرت کرده و هنوز لابهلای مردمش زندگی میکند و نفس میکشد. اینها را زهرا عیناللهی با لهجه غلیظ بلوچی برایم تعریف میکند.
او سالها پیش به همراه همسرش از بلوچستان به مشهد مهاجرت میکند. سال٨٦ حوزه علمیه خواهران را برای تحصیل زنان بلوچ منطقه تأسیس میکند. آنها اینجا قرآن میخوانند، تفسیر و تجوید یاد میگیرند و... علاوه بر همه اینها؛ آمد و شدها به مسجد، فرصتی را برای این زنان پیش آورده که نتیجه آن چند ساعت معاشرت است و گفتوگو درباره روزمرگیهایشان. یکی از موضوعات ثابتشان هم برای گفت و گو سوزندوزی و طرح و نقشهایی است که روی پارچهها میکشند. هنر مشترکی که همگی دستی در آن دارند.
دخترک شاید به زور 10ساله باشد. از پلهها که بالا میرود برق پیراهن طلاییاش با طرحهای قرمز و صورتی از زیر چادر نمایان میشود. میگویم چه لباس قشنگی! میایستد و میخندد و هنوز چیزی نپرسیدهام که خودش تعریف میکند تمام این گلها را با دستهای خودش دوخته است!
از خانم عیناللهی میپرسم همه خانمها اینجا سوزندوزی بلدند؟ میگوید: «دختر بلوچ سوزندوزی بلد نباشد؟!» این را میگوید و به شوخی اضافه میکند: «مرگ بر او حق است.» بعد هم توضیح میدهد اینجا پیداکردن سوزندوزهای ماهر کار سختی نیست و هر خانهای که زنی داشته باشد قطعا سوزندوز هم دارد. دست من را میگیرد و به این خانهها میبرد.
از کوچه پس کوچههای تنگ و باریک محله تاجرآباد عبور میکنیم و به در زنگزده خانهای کوچک میرسیم. خانه گلبهار قنبری که خدای طرحهای پرپیچ و خم سوزندوزی است. استاد بلامنازع زنان سوزندوز تاجرآباد. از معدود سوزندوزانی که میتواند بدون نقشه، بداهه روی پارچه، طرح را بدوزد. او جزو معدود زنان سوزندوز این منطقه است که از هنرش کسب درآمد هم میکند.
اینها را خانم عیناللهی پیش از ورود به خانه او میگوید. به خانه کوچکش که وارد میشوم رنگها چشمهایم را پر میکنند. هر گوشه از خانه نشانی از هنر گلبهار به چشم میخورد. از پیراهن رنگارنگی که به تن دارد بگیرید تا پارچه روی پشتیها و چیزهایی که کف اتاق پهن کرده تا بتوانیم ازشان عکس بگیریم.
از دستمال و شال بگیرید تا سفره، آویز در و... او بیشتر این نقوش را روی پارچه گاندی با نخ ابریشم یا کاموا بافته است. هر کدام هم بسته به متر و اندازه و طرحهایی که دارد زمان خاصی برده است. مثلا گلبهار یک سرویس کامل تزیینات لباس شامل پیشسینه، جیب و... را دو ماهه میدوزد و دو میلیون تومان هم دریافت میکند.
اما با توجه به زمان، دقت و ظرافتی که به خرج میدهد این مبلغ را ناچیز میداند. او سالهاست که سوزندوزی میکند و حالا چشمبسته هم میتواند نقوش را طراحی کند. با اینکه مشتریهای او بیشتر بلوچهای ساکن مشهد هستند اما از هر نقطهای از شهر که فکرش را بکنید مشتری دارد. برخی مانتوفروشها و تولیدیهای شهر هم هستند که از این پارچههای سوزندوزی شده برای دوخت روی مانتوهایشان استفاده میکنند و به او سفارش میدهند.
از گلبهار میخواهم کار سوزندوزی را نشانمان بدهد. پارچهای کوچک با طرحی ناقص و ناتمام را برمیدارد. سوزن را بین انگشتهای ظریف حنا کردهاش میچرخاند و شروع میکند به دوختن. هنگام کار داستان زندگیاش را هم تعریف میکند. گلبهار اصالتا افغانستانی است. او تا چشم باز کرده نخ، سوزن و کاموا را میشناخته.
از روزهایی تعریف میکند که توی دیار خودشان زنان دور هم جمع میشدند، میدوختند، میگفتند و میخندیدند. تعریف میکند: توی افغانستان رسم داریم که دختر خانه باید تمام خانه را از سوزندوزی پر کند. من هم تمام در و دیوار خانه را پر کرده بودم. پردهها، پشتی و... همه جا را پر گل کرده بودم. توی ولایت ما دختر باید 60تکه سوزندوزی شده داخل جهیزیه داشته باشد و من از سن کم شروع کردم به جهیزیه دوختن.
دفتر خاطرات گلبهار ٣٧ساله حالا همین پارچهها هستند که طی سالها سوزندوزی کرده است. تقویم رنگارنگی که روزها را در زندگی او پررنگ کرده است و هر ورقش خاطرهای را برای او زنده میکند. خاطرات گلبهار اگر روی پارچهها نقاشی نمیشدند شاید حالا مابین روزمرگیهایش گم شده بودند.
او پارچهای مشکی را نشانم میدهد که با نخهای نقرهای ابریشمی تزیین شده است. تار و پودها آنقدر ظریف کنار هم نشستهاند که طرحی حیرتانگیز را کنار هم تشکیل دادهاند. این پارچه اولین هدیهای است که گلبهار همان ماههای ابتدایی زندگی مشترک در افغانستان به همسرش هدیه میدهد. میگوید: این پارچه را برای نامزدم دوختم. برای اینکه وقتی از سر کار میآید و صورتش را توی تشت میشوید، با این پارچه سر و رویش را خشک کند.
20سال پیش که به همراه همسرش به ایران مهاجرت میکند چیزی که او را در تاجرآباد با همسایههای جدیدش پیوند میدهد همین هنر سوزن دوزی بوده، وجه اشتراک زنان بلوچ و افغانستانی. گلبهار خیلی زود بهواسطه مهارتی که داشته بین زنان منطقه مطرح و شناختهشده میشود. خودش همه اینها را مدیون هنری میداند که نسل به نسل از مادر و مادربزرگش به ارث برده است.
عشقی که گلبهار به سوزندوزی دارد اما در چهره دخترانش آتنا، فاطمه و زینب دیده نمیشود. مادر که با اشتیاق خاطراتش را تعریف میکند دخترها فقط شنونده هستند و چیزی نمیگویند.
با آنها که وارد گفتوگو میشوم میگویند که از کودکی سوزندوزی را به واسطه مادرشان یاد گرفتهاند اما فکر میکنند که اینکار باوجود زحمت و دردسری که دارد، درآمد خوب و فایدهای برایشان ندارد.
آتنا که دختر بزرگ خانواده است و حالا ١٨سال دارد بیشتر وقتش را در مسجد النبی(ص) میگذراند و درس حوزه میخواند اما به اصرار مادرش وقتهایی که بیکار باشد مشغول دوختن 60تکه سوزندوزی شده جهیزیهاش میشود! آتنا سختترین قسمت سوزندوزی را دوختن طرحهایی میداند که سرگیجه دارد! یعنی طرحهایی که پیچ و تاب زیادی میخورد. میگوید: این نقش و نگارها آدم را به سرگیجه میاندازند.
اسمای ٢٢ساله با وجود سن و سال کمش از جمله دختران تاجرآباد است که مهارت خاصی در سوزندوزی دارد و همه محله او را میشناسند. وقتی به خانه او میرسیم که همسرش هنوز از سر کار برنگشته است و پسر کوچکش هم هنوز از خواب بیدار نشده. زمان خوبی برای گفتوگوست.
اسما زابلی بلوچ خراسان است. خانوادهاش سالها پیش به مشهد مهاجرت میکنند. ١٧سال بیشتر نداشته که ازدواج میکند و ١٨سالگی پسرش عادل به دنیا میآید. با تولد فرزندش مجبور به ترک تحصیل میشود ولی حالا یک سال میشود که درس حوزه را از سر گرفته است. روزها به مسجد النبی(ص) میآید و تا شب که همسرش از راه برسد بیشتر وقتش را با سوزندوزی میگذراند.
سوزندوزی برای اسما با خاطرات کودکیاش گره خورده است. وقتی که کنار مادرش مینشسته و طرح های کوچک گل را روی پارچه های ششتاری میدوخته. میپرسم پارچه ششتاری چیست؟ اسما بلند میشود و از تنها اتاق خانه روبالشتی کوچکی را برایم میآورد.
اولین کار سوزندوزی او که بارها آن را خراب میکند، دوباره نخها را باز میکند تا در نهایت میتواند گل صورتی روبالشتی را طبق نقشه بدوزد. میگوید: ششتاری پارچهای است که تار و پودهای مشخص و جدا از هم داشته باشد. برای همین سوزندوزی روی این پارچهها آسانتر است و سوزندوزهای مبتدی روی این پارچهها نقشها را میدوزند.
این پارچهها گاهی خودشان نقش و نگارهایی دارند و سوزندوز تنها با سوزن و نخ کاموا داخل این طرحها را پر میکند. اسما اما توضیح میدهد که این روش سوزندوزی را بیشتر دختربچهها که ابتدای راه هستند انجام میدهند.
سوزندوز اگر خیلی ماهر شود میتواند بدون نقشه هم بدوزد. این روش را بداههدوزی میگویند. پارچههای گاندی پارچههای مخصوص سوزندوزی هستند که کیفیت خوبی دارند و تا مدتها دچار پوسیدگی نمیشوند
سوزندوز اگر خیلی ماهر شود میتواند بدون نقشه هم بدوزد. این روش را بداههدوزی میگویند. پارچههای گاندی پارچههای مخصوص سوزندوزی هستند که کیفیت خوبی دارند و تا مدتها دچار پوسیدگی نمیشوند. این پارچهها تار و پود در هم تنیده و ظریفی هم دارند. سوزندوز باید بنشیند دانه دانه تارها را بشمارد و نقشه ذهنیاش را روی این تارها اجرا کند.
نقش و نگار این روش سوزندوزی بسیار ظریف و زیبا از آب در میآید و این کار فقط از پس سوزندوزهای ماهر برمیآید. اسما چند پارچه را که به همین روش دوخته نشانم میدهد. چند تکه پارچه را از توی بقچهاش در میآورد و پیش رویم پهن میکند. توضیح میدهد که هر تکه قرار است روی قسمتی از پیراهن بلوچی دوخته شود: پیراهن زنان بلوچی یک پیراهن ساده سرتاسری است که با 4قطعه از این پارچههای سوزندوزی شده تزیین میشود.
ما پس از سوزندوزی اطراف پارچهها را برش میزنیم و روی قسمتهای مختلف پیراهن میدوزیم. یک قطعه روی پیش سینه دوخته میشود، 2قطعه سر آستین، یک قطعه در زیر پیش سینه که به طور عمودی تا پایین پیراهن دوخته میشود و همچنین جیب که در اصطلاح محلی به آن پندول میگویند. پاچه شلوار هم سوزن دوزی میشود.
جَوَک، شمس بانور، صَبا صَبا، پُرُک و... اینها همه نام طرحهای مختلف بلوچی است که روی پارچه سوزندوزی میشوند. بعضی طرحها ساده هستند و بعضی پیچیده، بعضیها آینهکاری دارند و بعضیها گرههای مخصوص. هر کدام هم معنای خودشان را دارند.
بعضیهایشان الهام گرفته از طبیعت هستند و بعضیهایشان صرفا حالتی روحی را نشان میدهند، مثلا طرح دل بنده به معنای دلبستگی است و تشکیل شده از چند لوزی که با گل و آینه تزیین شدهاند. بعضی طرحها هم ممکن است تنها مربوط به روستا و منطقهای خاص در سیستان باشند. اما حالا که در تاجرآباد قومها و طایفههای مختلف جنوبی دور هم جمع شدهاند این طرحها طرحهای مشترک به حساب میآیند که همه زنان محله دوختنشان را بلدند.
با اسما خداحافظی میکنیم و به خانه زنان دیگری پا میگذاریم. زنانی که هر کدام داستانی متفاوت دارند اما وجه اشتراک تمامشان هنر سوزندوزی است. بیشترشان اما برای دل خودشان گلدوزی میکنند و درآمدی از این کار ندارند. علتش را هم نداشتن بازاری مناسب برای فروش میدانند. همهشان در آخر بیان میکنند که تنها دغدغهشان در رابطه با هنری که دارند این است بتوانند از آن کسب درآمد کنند.
دغدغه اصلی سوزندوزان تاجرآباد نبود بازار مناسب برای فروش محصولاتشان است. فروشندگان خیابان تاجرآباد همین محصول را با قیمت کمتر از سیستان و بلوچستان وارد میکنند و تمایلی به همکاری با زنان سوزندوز تاجرآباد ندارند.
تاجران و صادرکنندگان این هنر دستی به خارج از مرزها و کشورهای اروپایی هم بهنوعی دلال این کار هستند و در آخر مبلغ ناچیزی دستگیر زنان سوزندوز این منطقه میشود. بهتازگی اما دفاتر تسهیلگری منطقه تصمیم دارد بازارچهای را در یکی از بوستانهای این حوالی برای فروش صنایع دستی بانوان تاجرآباد دست و پا کنند تا آنها بتوانند به طور مستقیم محصولاتشان را بفروشند.
از دیگر اقداماتی که دفتر تسهیلگری شهرک شهید باهنر قرار است در همین زمینه انجام دهد آموزش سوزندوزی به بانوان است. کلثوم نارویی، کارشناس این دفتر در این مورد توضیح میدهد: خانمهای سوزندوز منطقه با روشهای جدید سوزندوزی آشنایی ندارند.
خانم صادقی یکی از سوزندوزهای حرفهای در سطح شهر است که مدرک مربیگری هم دارد، ایشان قرار است کلاسهای رایگان برای خانمها برگزار کند. تا آنها بتوانند دستبند، تل و... هم بدوزند. وسایلی که در بازار فروش طرفدار بیشتری دارند. در بحث اشتغالزایی هم با سازمان جهاد دانشگاهی قراردادی بستهایم و آنها قرار است رابط ما با سازمانهای دیگر باشند. کارآفرینان را به ما معرفی کنند تا بازاری برای اشتغال و فروش محصولات بانوان هنرمند این منطقه به وجود بیاید.
در سال 91 آثاری از هنر سوزندوزی دستی سیستان و بلوچستان موفق به دریافت نشان اصالت از سازمان یونسکو میشود. چند سال بعد هم درست در سال 1397دو اثر دیگر نشان اصالت را از این سازمان دریافت میکنند و همین سال ایرانشهر واقع در بلوچستان به عنوان شهر ملی سوزندوزی ثبت میشود.