روز اولی که به سراغ تولیدکنندگان مانکن رفتیم به نظرمان به سراغ یک شغل فانتزی و شاد رفتهایم، اما وقتی وارد گود کارشان شدیم ماجراها مسیر دیگری در پیش گرفتند.
در محل کار اینها، دیگر خبری از آن بازارهای لوکس و پاساژهای چند طبقه و آب نماهای زیبا نیست که مانکنها از پشت ویترین با تازهترین لباس های نونوار به ما چشمک بزنند.
اینجا ما هستیم و یک عده کارگر و مانکنهایی که دیگر خودشان هستند؛ بیتظاهر! کارگاهی در دورترین نقطه حاشیه شهر در شرایط کاری حداقلی!
وقتی به سراهای ۱۷ شهریور وارد شدیم و از توالی تعداد زیادی مانکن در یک ردیف به وجد آمدیم نمیدانستیم عکاسی از دنیای مانکنها، این آدمکهای پلاستیکی و بیروح، قوانین نانوشتهای دارد که باید رعایت کرد.
اما وقتی در عکس های بعدی با مخالفت و اعتراض فروشندهها روبهرو میشویم. انگار مسئله دیگری پشت این پوسته ظاهری در جریان است. مانکنهایی که شکسته شده و افتاده بودند.
مانکنهایی که لباس ندارند و رویشان به سمت دیوار برگردانده شدهاست. مغازهای تازه دارد اثاثکشی میکند و هنوز فرصت نکرده لباسها را تنپوش مانکن کند، ولی آنها را زیر لایه های سیاه پلاستیک مخفی کردهاست.
نگاهها نگرانتر از آن است که یک دقیقه تأمل ما روی مانکنهایشان را طاقت بیاورند و نپرسند: «چرا عکس میگیرید یا از کجا آمدهاید؟». سؤالی که با یک علامت تعجب ما را از معرکه دور میکرد.
اما این سؤالات چراغ سؤالات دیگری را در ذهنمان روشن میکند که به همین راحتی از خیر ورود به دنیای مانکنها نگذریم.
به ما آدرس نصفه نیمهای در یکی از مناطق انتهایی شهر را دادهاند. در آخرین کوچه های شهرک صنعتی. خودرو از خیابان های پرتردد دور و وارد خیابان های خلوتتر میشود.
در میان کوچههایی که تنها ساکنان آن کارگاه های صنعتی هستند. بالاتنهای با چهره مردانه از در آویزان است. نیمه مانکنی که با تنها رویی که دارد به ما خوشامد میگوید.
جلوی در مردی با سنگ فِرز به جان دو پای بیجان افتاده! دو عدد پایی که معلوم نیست قرار است در جلوی کدام فروشگاه رخ نمای شلوارها شوند. تعدادی سر نیمه مانکنی نیز جلوی کارگاه افتاده است. انگار قرار است وارد سلاخخانه آدمکها شویم.
انگار قرار است وارد سلاخخانه آدمکها شویم
همین که چند نفر غریبه دور و بر کارگاهشان میپلکند یعنی اتفاقی خلاف عادت! مرد قبل از اینکه چیزی بپرسیم، میپرسد: «چه کار داریم و از کجا هستیم!». اما ما خبرنگاریم و هنوز کمی ابا دارند که بخواهند گفتگو کنند.
انگار اسم خبرنگار خودش بوی دردسر میدهد. وقتی با تقاضای بازدید ما از کارگاهشان روبهرو میشوند ماجرا برایشان بیشتر بیخ پیدا میکند. مرد نه میخواهد ردمان کند و نه نگاه و کلام مرددش میتواند به حضور غریبهها عادت کند.
اما بحث حمایت از تولید ملی و دغدغه آنها که میشود کمی نرم میشود. با اولین گام در آستانه ورودی کارگاه میگوید: «برایمان دردسر نشوید».
از یکی دو پله کارگاه پایین میرویم و به پرده آبی رنگ میرسیم که به محض بالا رفتن بوی تند و زنندهای نفسمان را میگیرد. فضای کارگاه پر است از این هوای سنگین که راه نجاتی از آن نیست.
حدود هفت نفری میشوند. مردان جوان هر کدام قسمتی از کارگاه مشغول به کار هستند. البته تا قبل از ورود ما به آنجا. یکی از آنها میپرسد: دوربین مخفی که ندارید؟ سوالی که برای ما شوخی به نظر میرسد، ولی کاملا جدی منتظر جوابش میماند: «خب معلوم است که نه. ما صادقانه به شما گفتیم».
چند عدد مانکن کنار دیوار است. هر گوشهای که نگاه کنی مانکنها ناظران خاموش گفتوگوی ما هستند. گاهی پاها و دستها هم به این جمع اضافه میشوند و منتظرند ببینند چه اتفاقی میافتد.
کارگاه مال دو برادر است که ده دوازده سالی است وارد دنیای کار با فایبرگلاس و از جمله آدم های ویترینی شدهاند. اکنون فرصتی است که آنها کمی به ما اعتماد کنند، ولی با این ماجرا حالا ما متعجب و مرددیم و سؤالاتمان خودشان را به در و دیوار ذهنمان میکوبند: «اینجا چه خبر است؟». مگر چند جوان ایرانی گوشهای از تولید ملی و اقتصاد مقاومتی را نگرفتهاند؟!
رضا برادر بزرگتر است. همان مردی که در بدو ورود با او برخورد داریم. حدود ۱۳ سال پیش به تهران میرود و در بخش سپرسازی یک شرکت خودروسازی مشغول به کار میشود.
در تهران سپر خودروهای پیکی و سپند تولید میکنند. اولین آشنایی رضا با فایبرگلاس از همانجا شروع میشود. به مشهد که برمیگردد همان کار را ادامه میدهد.
کاری که در مشهد با اقبال روبهرو نمیشود. جنس سپرها که عوض میشود، کارشان میخوابد. خودش هم درست نمیداند که چه شد یکدفعه تصمیم گرفت وارد کار مانکنسازی شود.
اما میگوید: «چون مانکن هم یکی از شاخه های فایبرگلاس است و من آن را بلد بودم وارد این کار شدم». رضا با خلاقیت و هنری که دارد میتواند قالب های مانکن را بسازد تا حالا یک کارگاه تولیدیای داشته باشند که حدود ۱۵ نفر مستقیم و غیرمستقیم با آن مرتبط باشند و در واقع نان ۱۵ خانواده وابسته به همین کارگاه باشد.
مهدی برادر کوچکتر است که در فروشگاه کار میکند و برای اینکه به گفتگو با ما برسد یک ساعتی زودتر کرکره مغازه را پایین کشیدهاست. او هم بعد از اینکه دیپلم میگیرد وارد مانکنسازی میشود و الان بیشتر از ۱۰ سال است که به این کار مشغول است.
فروشگاهشان ۱۷ شهریور است که مشتری از شهرهای دیگر به آنجا میآیند و مانکنی که میخواهد را سفارش میدهند. قبل از اینکه به این کارگاه بیایند در کوچه پس کوچههای جای دیگری از همین شهر کارگاه کوچکی داشتند.
آن موقع به خاطر بوی رنگ و مواد شیمیایی هر روز با شکایت همسایهها یا اداره بهداشت روبه رو میشدند، بهاین دلیل مجبور میشوند به اینجا نقلمکان کنند. جایی که دور از خانه و زندگی مردم باشند و از فحشخوردن های هر روزه از دست پیرزن همسایه که مانکنسازی را دخالت در کار خدا میداند، نجات پیدا کنند.
رضا میگوید: «۱۳ سال است روی هوا کار میکنیم». انگار خودش هم فهمیده که روی هوا گفتنش متعجبمان کردهاست و شرایط کارش را توضیح میدهد: «موقعیت کاریمان آنقدر ناپایدار است که نمیدانم فردا چه اتفاقی میافتد.
هر چند وقت یک بار اماکن به سراغمان میآید و به یک سری چیزها گیر میدهد». نگاهی به بقیه کارگاه میاندازد و بقیه را هم شاهد میگیرد: «یک روز میگویند مانکن نباید سر داشته باشد.
یک روز میگویند مانکن زنانه نباید تولید شود در حالی که اغلب پاساژها و فروشگاهها پر از مانکنهای زنانه است. لباس زنانه را که نمیشود تن مانکن مردانه کرد!
دردمان اینجاست همین مانکنها را از کشورهای چین و کره وارد میکنند و کارهایی که از چین و کره توی بازار هستند کامل هستند، اما نمیدانم چرا به ما گیر میدهند؟!».
این دو برادر معتقدند اگر میخواهند مسئلهتراشی کنند باید به واردکنندگانی که مانکن های چینی را به صورت خام وارد و رنگ میکنند و با قیمت های بالا میفروشند هم گیر بدهند: «چرا فقط به ما گیر میدهند. جوری شده که کارهای ما را به نام چینی با قیمت بالاتر میفروشند».
مهدی بیان میکند: شاید این مانکنها قاچاق وارد میشوند؛ اما قاچاق با این تعداد فراوان! ضمن اینکه مانکن های چینی اغراق شده ساخته میشوند. ولی در کارگاه داخلی باید از سر و ته کارشان بزنند و همین باعث کم شدن توان رقابت برای تولید کننده داخلی میشود.
رضا میگوید: «من که تولید کننده هستم گاهی تولیدات چین را با آدم واقعی اشتباه میگیرم، ولی نظارتکنندگان فقط با تولیدکنندگان مشکل دارند نه با واردکنندگان.»
مهدی هم انگار که داغ تبعیض بدجوری روی دلش مانده باشد حرف برادرش را تأیید میکند و از خطکش اداره اماکن برای مجاز شناختن این آدمک های فایبرگلاسی میگوید.
مانکنها نباید رنگ بدن باشد. مانکنها باید سفید باشد و تشابه به پوست را تداعی نکند. حتی در مواقعی مجبور شدهاند سر مانکنها را قطع کنند یا سرهای کامل را نیمه کنند.
مهدی سه نیم تنه را جلوی ما میگذارد. مانکن اولی سرش کامل است. دومی سرش نیمه است و آخری سر ندارد. میگوید: «یک روز میگویند سر مانکن را باید بزنی.
ما سر مانکنهایمان را قطع میکنیم. روز بعد میگویند که فلان نباید داشته باشد. یک روز به آرایشش گیر میدهند». الان مانکن های تولیدیشان سفید گچی هستند و به قول خودشان فرم صورتش فانتزی و فضایی است.
اینجا ما هستیم و یک عده کارگر و مانکنهایی که دیگر خودشان هستند
این مواردی که دو برادر از آنها مینالند و گلایه میکنند تا به حال چند بار به تعطیلی کارگاه کشیده شده است. مهدی میگوید: «یک بار آمدند دم مغازه برای خرید.
گفتند که میخواهیم کارگاهتان را ببینیم. ما آنها را به کارگاه آوردیم و بعد فهمیدیم که از جای دیگری هستند و کارگاهمان را پلمب کردند». او از بارها تعطیلی کارشان به دلایل مختلف دل پری دارد.
خبری از اتحادیه فایبرگلاس و مانکن نیست. آنها بعد از مدتها تلاش فقط توانستهاند مجوز فروش مانکنها را از اتحادیه پلاستیک و مشمع بگیرند. اتحادیهای که به قول خودشان هیچ ربطی به فایبرگلاس ندارد، ولی از روی اجبار چارهای جز پذیرش آن نداشتهاند تا بتوانند محصولاتشان را بفروشند.
مجوز فروش دارند، ولی برای کارگاهشان نه. حالا برایمان روشنتر میشود که چرا کارگرهای کارگاه مدام از اینکه برایشان دردسر نشویم حرف میزنند. سال ۹۰ به خاطر این سختگیریها مدتها کارگاهشان تعطیل بودهاست و مدتی از روی اجبار تهران کار میکنند.
مهدی میگوید: اینجا هفت نفریم. دو نفر در مغازه هستیم و چند نفری هم از شهرستان برایمان کار تولید میکنند و میفرستند اینجا ما تکمیل کنیم. حدود ۱۵ نفر سفرهشان از همین کارگاه کوچک رنگ میگیرد و حالا حق دارند نگران باشند که بخواهد مهر پلمب شد بر در کارگاهشان کوبیده شود.
داستان مجوز حکایت تمام سالهایی است که اینجا مشغول به کارند. ترسی در وجودشان هست که نمیتوانند بروند پیگیر این ماجرا شوند. مهدی میگوید: «هم اطلاعات کافی نداریم و هم ترس داریم که کلی سنگ جلوی پایمان بیندازند یا هزینههایی برای ما بتراشند که از پسش بر نیاییم». مهدی میگوید: «هزار تا مشکل دیگر توی جامعه هست. ولی به مانکن گیر میدهند».
تنها مراکز پخش عمده مانکن در تهران و مشهد است. اوضاع تهرانیها انگار بهتر است و شرکتهایشان را به ثبت رسانده و با نام و نشان کار را به دست مشتری میرسانند.
رضا میگوید: ما اینجا حق کارتن زدن برای کارمان را نداریم. مهدی میگوید: «هیچ جای دیگر ایران تولید یا پخش ندارد. اگر هم داشته باشد تک و توک است. میآیند از تهران یا مشهد کلی میخرند و در شهرهای خودشان تکی رد میکنند».
در تهران خبری از این بگیر و ببندها نیست و همین توان رقابت برایشان ایجاد میکند تا کاری که تولید میکنند شبیه مشابه خارجی باشد. مهدی میگوید: حتی از شهرهای دیگر هم که مانکن سفارش میدهند با چهره میخواهند.
هیچ شهری مثل مشهد بگیر و ببند ندارد. کیفیت تنخور مانکن را از ما میگیرند در حالی که ما میتوانیم مشابه خارجی با قیمت کمتر تولید کنیم. چند مانکن بدون سر که در انبار کارگاه هست سفارش منطقه طلاب است. اطراف حرم حتما باید بدون سر ببرند و اگر ببینند مغازهدار را جریمه میکنند.
روزانه حدود ۱۵ مانکن کامل از در این کارگاه راهی مغازهای در شهر میشود تا تنپوش لباسی شود. مردانه با سایز ۴۲ و زنانه با سایز ۳۸ و مانکنهای بچهگانه.
هر کدام از کارگران به صورت روزانه مزد کاری را که آن روز کرده است دریافت میکند. یکی از کارگرها میگوید: «من حدود ۱۰ سال است اینجا مشغولم. کار ما فصلی است.
اگر دو هفته کار نزنیم، پولی هم نمیگیریم». یک روز هست و یک روز نیست. در بهترین حالت و شلوغترین زمان کاری، درآمدشان بین ۴۰ تا ۷۰ هزار تومان در روز است.
مانکن سازی با بازار لباس ارتباط مستقیم دارد. هر وقت بازار خوب باشد چرخ مانکنسازی در گردش است، ولی زمستان و بهار که بازارها رونق کمتری دارد آنها هم بیکارند. مهدی میگوید: «ما از عید تا اول خرداد بیکار میشویم. شلوغی کار ما همین شب عید است».
دغدغه تعطیلی کارگاه تولیدیاش همیشه همراهش بوده و هست. چون مجوزی در کار نیست هیچکدام از بچههای کارگاه بیمه نیستند. همه بچههای کارگاه میدانند که کار با مواد شیمیایی آخر و عاقبت ندارد، ولی چارهای ندارند.
رضا میگوید: «نهایت ۱۰ سال دیگر بتوانیم با این شرایط کار کنیم. بعدش جسم ما از درون خراب میشود». حتی بعضی از کارگرها سعی کردهاند به سراغ کارهای دیگر بروند.
یکی به سراغ گچکاری رفته و دیگری جای دیگر. اما در آخر بیکاری مجبورشان کرده باز به همین شرایط سخت پناه بیاورند تا دستشان خالی نباشد. مهدی میگوید: «ما از خدایمان است که کارگرمان بیمه باشد، ولی از دردسرش میترسیم».
پیشینه تعطیلی و بهانهتراشی های چند سال اخیر حسابی ته دلشان را خالی کردهاست. انگار باور کردهاند که مانکنسازی یک کار زیرزمینی و غیر مجاز است، ولی همیشه یک سؤال گوشه ذهنشان هست: «اگر مانکن، این اجسام بیروح که لازمه فروشگاههای لباس است، نباید باشد پس چرا وارد میشود و اگر وارد میشود پس چرا نمیگذارند ما تولید کنیم؟».
رئیس اتحادیه تولیدکنندگان پلاستیک مشهد، روند دریافت مجوز مانکنسازی را آسان میداند هرکس گفته موانعی هست اشتباه گفته است
رئیس اتحادیه تولیدکنندگان پلاستیک مشهد نسبت به کسانی که با استفاده از فایبرگلاس، آدمکهای مصنوعی مورد استفاده در فروشگاهها را میسازند نظر مثبتی دارد و حتی آنها را هنرمند میخواند و میگوید: این افراد کسانی هستند که از هنرشان استفاده میکنند.
با این حال قاسمعلی اسلامی تصریح میکند اتحادیه مشخصی نداریم که سازندگان شاخههای مختلف فایبرگلاس از آن مجوز فعالیت بگیرند و زیر نظر آن کار کنند.
اما صحبت رئیس اتحادیه تولیدکنندگان پلاستیک مشهد به منزله توجیه کار بدون مجوز کارگاههای ساخت مانکن نیست. اسلامی با قاطعیت میگوید: در طول سابقۀ سی چهل ساله ام که در اتحادیهها بوده، حتی یک نفر برای دریافت مجوز تولید مانکن به بنده مراجعه نکرده است.
او میافزاید: کسانی که با فایبرگلاس اقدام به تولید محصول میکنند میتوانند از اتحادیه تولیدکنندگان پلاستیک مشهد مجوز بگیرند که این شامل کارگاههای تولید مانکن نیز میشود، اما تولیدکنندگان این محصول نمیخواهند قانونمند کار کنند.
قاسم علی اسلامی برخلاف صحبت جوانانی که در این زمینه شاغل هستند، روال گرفتن مجوز واحد صنفی را دشوار نمیداند بلکه تأکید میکند: شرایط سهل و آسان است؛ نخست کارگاه تجاری باشد، دوم کارکنان تبحر و مهارت داشته باشند و سوم متقاضی، استعلام دارایی را اخذ کند.
هرکس گفته موانعی هست اشتباه گفته است. حتی آزمون مهارت هم توسط اتحادیه و فقط زیر نظر سازمان فنیوحرفهای برگزار میشود که زمان کمی میبرد.
اما همین مسئول میگوید که تاکنون نتوانستهاند محلهای شفاف فعالیت مانکنسازها را رصد کنند.
او اذعان میکند: اگر ببینیم کسی با فایبرگلاس در محلی مشغول کار است حتما مجابش میکنیم مراحل دریافت مجوز را طی کند و برابر قانون نظام صنفیِ مصوبه مجلس شورای اسلامی پروانه کسب دریافت کند، اما این افراد کارشان طوری است که نمیتوانند ساختار مشخص داشته باشند.
رئیس اتحادیه تولیدکنندگان پلاستیک مشهد تأکید میکند: محدودیتهایی که این سازندگان به آنها اعتراض دارند از سوی اتحادیه اعمال نمیشود، بلکه از سوی اداره نظارت بر امکان نیروی انتظامی است که ناظر بر فعالیت واحدهای صنفی هستند؛ بنابراین نداشتن مجوز، توجیه درستــی در برابر دغدغههایشــان نیســـت.
* این گزارش سه شنبه ۲۲ اسفند سال ۱۳۹۶ در شماره ۲۷۸ شهرآرامحله منطقه ۷ چاپ شده است.