
«محدودیت داشتم، ولی احساس غرور میکردم». این جملۀ بهاره جهانتیغ، رکورددار مادۀ ۱۵۰۰ متر نوجوانان ایران است. بانوی ورزشکاری که به داشتن حجاب در میدان رقابت، افتخار میکند و با حفظ آن به برتری رسیده است.
بهاره ۱۷ سالش است و با خانوادهاش در یک خانۀ معمولی زندگی میکند. او با تلاش و پشتکاری که در رشتۀ دوومیدانی داشته، بهتازگی بر سکوی دوم مسابقات قهرمانی نوجوانان آسیا ایستاده است و روی آن سکو، بیش از موفقیت ورزشیاش به مسلمانبودنش افتخار کرده است.
خبرگزاریها هم انگار این احساس او را دریافتهاند و از هفتۀ گذشته، اخبار مرتبط با او را با این عنوان مخابره کردند: «بانوی ورزشکارِ مسلمان رکورد ملی نوجوانان را شکست».
وارد منزل خانوادۀ جهانتیغ میشویم. این نخستینبار است که به اینجا آمدهایم، اما بهاره را پیش از این هم میشناختیم. پیشتر او را در المپیادهای ورزشی محلات که در منطقۀ ۷ برگزار شده بود، دیده بودیم.
کم سنوسالتر، کوتاهقدتر و ریزنقشتر، اما مثل حالا برنده و پیروز. شاید باورمان نمیشد روزی بیاید که او از ورزش محلات به عرصههای بینالمللی برسد.
هر دویمان، همین راهی که بهاره در چند سال گذشته پیموده را مناسبتترین سرآغاز گفتگو مییابیم و بعد از خوشوبشهای اولیه و البته تبریک به او بابت موفقیتش، گریزی به گذشته میزنیم.
ورزشکار محلۀ انقلاب میگوید: «خوبی مسابقات محلات که من چند دوره در آن شرکت کردم، آشنایی اولیه با رشتۀ دوومیدانی بود. البته من پیش از آن، از طریق دختر خالهام که قهرمان کشور در رشتۀ پرش ارتفاع بود، با این رشته آشنا شده بودم و چند نوبت نیز به سالن باغبانباشی رفته بودم.
اگر بخواهم نقطۀ شروعی برای فعالیت ورزشیام در نظر بگیرم، باید از مسابقات دوومیدانی آموزشوپرورش ناحیۀ ۲ که در سال سوم دبستان شرکت کردم، یاد کنم.
من بدون هیچ پیشینهای و فقط با کمی آشنایی نسبت به این رشته در آن مسابقه شرکت کردم و توانستم با یاری خداوند در مادۀ ۶۰۰ متر، مقام دوم را کسب کنم.
خاطرم هست ساجده فانی که اتفاقاً او هم دانشآموز ناحیۀ ۲ بود، مقام نخست را به دست آورد، اما همان سال و در مسابقات کشوری من سوم شدم و توانستم از او پیشی بگیرم.
بهاره به امکانات ورزشی محل زندگیاش اشاره میکند؛ «محلۀ انقلاب اصلا امکانات ورزشی ندارد، ولی دوومیدانیکاران قَدری دارد. جالب است بدانید برای همین مسابقات اخیر، از کل استان خراسان رضوی سه ورزشکار اعزام شدند که دونفرمان یعنی من و تکتم دستاربندان از مشهد و محلۀ انقلاب و ناحیۀ ۲ آموزشو پرورش بودیم و نفر سوم هم علی سلیمانی از نیشابور بود.
من در باشگاه و محافل ورزشی دیگر هم با دوومیدانیکاران زیادی روبه رو میشوم که میگویند محلۀ زندگیشان در محدودۀ خیابان سحر و بولوار صبا است و از این بابت واقعاً خوشحالم.».
همانطور که بهاره در بین صحبتهایش اشاره کرد، او و دوستش هر دو به تایلند اعزام شده بودند. برایمان جالب است که از احساسش نسبت به این دوستی در آن سوی مرزهای کشورش بگوید.
او با لبخندی از سر رضایت اینطور پاسخ میدهد: «خیلی خوب بود. بهویژه که من و تکتم، یک دوره همتمرینی بودیم و همزمان زیر نظر رضا مهماندوست کار میکردیم.
هر دویمان آنجا احساس خوبی داشتیم، حس دو هممحلهای که با هم به کشور دیگری رفتند. تکتم ورزشکار قَدری است و با اینکه دیرتر از من شروع کرده است، پیش از اعزام، همه روی مدال او حساب باز کرده بودند.».
«روانشناس گروه گفته بود در دور آخر، به خودت بگو: برو بترکون!» این را بهاره با یادآوری لحظههای سختِ قبل از پیروزیاش در تایلند، میگوید و هیجانزده ادامه میدهد: «وقتی رقیبم یک دور از من جلو افتاد، به خودم آمدم و گفتم که چرا یک دختر مسلمان از یک دختر تایلندی عقب بیفتد؟ این شد که جملۀ روانشناس گروه برایم تداعی شد و حسابی انرژی گرفتم.».
به شوخی از بهاره میپرسیم پس شانس آوردی؟ که با لبخند پاسخ میدهد: «نه. تلاشم را زیاد کردم.».
بهاره میگوید: «رشتۀ دوومیدانی، ورزش پرهزینهای نیست چراکه «کنیا» ییها نفرات اول دوومیدانی در دنیا هستند. این ورزش، همهاش تمرین، استقامت و تحمل سختیهاست. او به اصطلاحاتی اشاره میکند که در این ورزش خیلی استفاده میشود و میتوان از آنها در زندگی نیز بهره برد.». جملههای کوتاهی مثل «فاصلهات را کم کن» و «برو بگیرش» نمونههایی هستند که بارها و بارها مربی بهاره به او گفته است.
در این باره میگوید: «درتمرینها، مربیام تأکید میکرد «باید استقامت خوبی داشته باشی تا بتوانی رکورد ۱۵۰۰ را پایین بیاوری» و همینطور هم بود، اگر من در برابر سختیها استقامت نمیکردم هرگز موفق نمیشدم. این جملۀ مربیام، علاوهبر ورزش، در زندگی شخصیام هم خیلی کمکم کرده است.».
در روزی که همه منتظر بودند من رکورد ایران را در تهران بزنم، در کمال ناباوری فقط توانستم یکثانیه رکوردم را کاهش دهم
ورزشکار نامآور منطقۀ ما، خانوادهای ۴ نفره دارد. مادرش خانهدار و پدرش پاسدار است و این دو حامیان اصلی او محسوب میشوند. او دربارۀ خانوادهاش چنین میگوید: «پدرومادرم در موفقیت ورزشی من واقعاً تأثیرگذار بودند.
از شش سال پیش که من وارد عرصۀ ورزش شدم، روزی نبوده که تنهایی به محل تمرین بروم. آنها در هر مسابقهای حمایتم کردند و در زمانی که کوچکتر بودم، مادرم همیشه همراهم بود.».
بهاره ادامه میدهد: دو ماه مانده به مسابقات، من دورۀ سختی را پشت سر گذاشتم. تمرینها هر روز سختتر میشد، ولی به رکوردی که مدنظرم بود، نمیرسیدم.
فقط توانسته بودم یک ثانیه رکوردم را کاهش دهم و به همین جهت اوضاع روحیام ضعیف شده بود. در آن شرایط سخت، پدرو مادرم دائم تشویقم میکردند و به من روحیه میدادند.
در آخرین مسابقۀ رکوردزنی قبل از اعزام، پدرومادرم به تهرآن آمدند تا از نزدیک شاهد تلاش من باشند. در روزی که همه منتظر بودند من رکورد ایران را در تهران بزنم، در کمال ناباوری فقط توانستم یکثانیه رکوردم را کاهش دهم. در آنجا، پدرم بود که به من روحیه داد و گفت: «باید ادامه بدی. باید صبور باشی.».
میپرسیم با آن اوضاعی که داشتی، کسی به موفقیت تو امید بسته بود؟ بهاره دنبالۀ حرفش را میگیرد که؛ «نه. همۀ امیدها به تکتم دستاربندان با رکورد ۴ دقیقه و ۵۷ ثانیه بود.
در ماده ۱۵۰۰ متر، همه به عنوان نفر دوم، به من نگاه میکردند و حتی وقتی من اعزام شدم با، اما اگر بود. ولی در میدان رقابت، نتیجه برعکس شد و من خوشرنگترین مدال کاروان ایران را کسب کردم.».
کسی که قبل از اعزام همه را ناامید کرده است، خوشرنگترین مدال کاروان ایران را کسب میکند! ما از حرف بهاره تعجب کردهایم و برای همین میپرسیم: در لحظهای که همه را ناامید کردی به خودت چه گفتی؟.
او میگوید: برای این مسابقات، از آذرماه سال قبل دائم از ما رکورد میگرفتند و من در همۀ آنها با اختلاف زیادی اول بودم. اما نمیدانم در تهران چطور شد که اصلا نجنگیدم. اما اوضاعم در بانکوک تایلند فرق کرد. در مسابقۀ تایلند واقعاً جنگیدم.
ورزشکار محلۀ انقلاب، به شرایط مسابقۀ اصلی اشاره میکند و میگوید: «جوّ مسابقه در شهر بانکوک خیلی خوب بود. برخلاف مسابقۀ تهران که فقط سعی کرده بودم تلاش کنم تا وارد اردو شوم، آنجا تحت تأثیر تشویق تماشاچیها و تلاش ورزشکاران قرار گرفتم و مثل بقیه، خواستم که یک مقام خوب کسب کنم. بهاره با شوخی ادامه میدهد: من آدم جوگیری هستم و در تایلند هم جوگیر شدم!».
مادر بهاره که در طول گفتگوی ما شنوندۀ صحبتها بوده در چشمانش اشک حلقه زده است. انگار دوباره مثل روزی که مربی بهاره خبر موفقیتش را به او داده است، هیجانزده شده است.
او میگوید: «افتخار میکنم که دخترم به این مقام رسیده است.». میخواهیم کمی از حسوحالش در روز مسابقۀ دخترش بگوید که اینطور تعریف میکند: روز قبل از مسابقه با بهاره صحبت کرده بودم و او گفته بود در ساعت ۲ و ۲۰ دقیقه به وقت ایران مسابقه دارد.
فردای آن روز، مثل همیشه که نگران نتیجۀ کار دخترم بودم، استرس داشتم. تصمیم گرفتم به حرم امام رضا (ع) بروم. حرم خیلی شلوغ بود. همانطور که به ضریح نزدیک میشدم با خودم نجوا کردم و گفتم «یا امام رضا (ع) اگر دخترم موفق میشود راه را خودت باز کن.» ا
تفاقاً راه باز شد و با خودم گفتم امام رضا (ع) حاجتم را داد. وقتی برگشتم خانه، همانطور که کانالهای خبری را چک میکردم، مربیاش با بغض از موفقیت بهاره خبر داد.
دقیق ساعت ۲ و ۳۵ دقیقه بود که آقای مهماندوست گفت بهاره دوم شد و دیگر نتوانست صحبت کند. جا دارد همین جا از او به عنوان یک مربی بااخلاق و صبور تشکر کنیم. زحمتهای او وصفنشدنی است.
همۀ ورزشکاران وقتی به موفقیت میرسند بر کشور پرچمشان بوسه میزنند و سجدۀ شکر به جا میآورند. اتفاقاً بهاره عکسی را نشانمان میدهد که در حال بوسهزدن به نام مقدس «ا...» روی پرچم است.
او میگوید: «بعد از اینکه از خط گذشتم از شدت خوشحالی ۱۰۰ متر با پرچم کشورم دویدم و همۀ مربیها متحیر میگفتند بهاره چقدر توان دارد که ۱۰۰ متر هم با پرچم میدود!».
بانوی ورزشکار محلۀ انقلاب، از حالا خودش را در المپیک میبیند. او آرزوی دیگری هم دارد و آن موفقیت در رشتۀ تحصیلیاش است. در حال حاضر بهاره در رشتۀ تجربی درس میخواند و میخواهد که در آینده در رشتۀ پزشکی ادامۀ تحصیل بدهد.
او از کادر فنی ادارۀ آموزشوپرورش ناحیۀ ۲، مدیر مدرسهاش، ربابه حسینی و آقایان کیهانی و صیامی از اعضای فدراسیون دوومیدانی کشور قدردانی میکند و میگوید: «این افراد به علاوۀ پدرومادرم آنقدر برایم زحمت کشیدند که نمیتوانم توصیفش کنم.».
* این گزارش سه شنبه ۹ خرداد سال ۱۳۹۶ در شماره ۲۳۹ شهرآرامحله منطقه ۷ چاپ شده است.