لهستان در جنگ جهانی دوم به اشغال نیروهای آلمانی درآمد تا روزهای سیاهی را برای مردم آن رقم بزند. دربهدری و اسارت مردم بیدفاع و کوچ اجباری آنها به شوروی، از آن حفرههای تاریک تاریخ است که تا همیشه دوران برای لهستانیها یادآور رنج و بیخانمانی است. طبق آمار، حدود ۱/۵ میلیون نفر از مردم لهستان در جریان این جنگ کوچانده شدند و بسیاری از آنها در مسیر آوارگی در اردوگاههای کار ارتش سرخ، جان باختند.
وقتی هماهنگ با اتفاقات، شوروی اسرای لهستانی را آزاد میکند، برخی از آنها بهسوی ایران فرستاده میشوند تا سرنوشت بخشی از تبعیدیها با کشورمان گره بخورد. برخی از این میهمانان ناخوانده از مرز باجگیران به خراسان و سپس به مشهد میآیند. بیشتر آوارههایی که به شهر امامرضا (ع) قدم گذاشتند، فقط چند روزی را میهمان همشهریهای ما بودند و سپس بهسوی دیگر شهرها و کشورها رهسپار شدند.
گزارش امروز درباره این گوشه از تاریخ شهر است که مشهدیها میزبان کودکان و زنان آواره لهستانی شدند.
حدود هشتاد سال از زمانی که زنان و کودکان رنجور و بیمار لهستانی از طریق عشقآباد و مرز باجگیران به خراسان وارد شدند، میگذرد. در آذر و دی سال ۱۳۲۰ فقط موضوع تحویل کالا و کمکرسانی به آوارهها از طریق ایران مطرح بود.
بر اساس اسناد کتابخانهای گفته شده است که یازده کامیون حاوی دارو و لباس و خواروبار و ۳۴ عدل پوستین و جوراب و دستکش از طریق راه زاهدان به مشهد به مرز باجگیران فرستاده شد. اما بعدها موضوع اسکان موقت جنگزدگان لهستانی نیز مطرح و قرار شد با ورود آنها به ایران، مایحتاجشان را خودشان تهیه کنند تا فشاری بر ملت و دولت ایران وارد نشود؛ البته این قول تحقق نیافت و بخش زیادی از نیازهای آنها بر دولت ایران بار شد.
آوارهها به باجگیران آمدند و مردمِ مرز به داد آوارههایی رسیدند که سقفی برای آسایش نداشتند. هاشم صادقیباجگیران، مؤلف کتاب «مرزداران دامنه کیسمار»، درباره حضور لهستانیها در شهر مرزی باجگیران نوشته است: «آن روز هر خانواده باجگیری، ۱۰ تا ۱۵ نفر زن و مرد را به منازل خود بردند و در حد امکان از آنها پذیرایی کردند».
بخش زیادی از آوارگان از مسیر مشهد، به زاهدان و سپس هند رفتند و از مشهد بهعنوان یک مسیر گذار استفاده کردند.
برطبق گزارشها، ۱۷۰۴ کودک لهستانی از طریق مرز زمینی با اتوبوس به مشهد رسیدند و ۶۷۵ نفر از آنها از طریق زاهدان به هندوستان نزد والدین خود رفتند و بقیه آنها به تهران و سپس شهر بچههای لهستانی در اصفهان رفتند. ماریا لیندن، یکی از کودکانی است که به مشهد آمد و از طریق ایران به زلاند نو عزیمت کرد.
او در خاطرات خودش مینویسد: «سرانجام به مقصد خود شهر مشهد رسیدیم؛ جایی که مرکزی برای نگهداری پناهجویان لهستانی توسط سفارت لهستان در تهران ایجاد شده بود. برای تازه کردن جان و تن تا هشتم دسامبر ۱۹۴۲ میلادی (آذر ۱۳۲۱) در این شهر توقف کردیم... کودکان براساس سن دستهبندی شدند».
توصیفات ماریا از ساختمانی که اکنون ما میدانیم دارالتربیه شاپور بوده است، نیز جالب است: «پناهگاه موقت ایرانی ما، به بسیاری از خانههایی که در طی راه دیده بودیم، مانند بود. بزرگ، سفید با آجرهای سرخ؛ بنایی مربعشکل با حیاطی وسیع در میانه که تمام پنجرهها و درها به آن گشوده میشدند. دیواری بلند که خلوت ما را پاسدار بود. تنها در به خارج گشوده میشد.
با دروازهای آهنین که همواره بهوسیله پلیس ایرانی محافظت میشد؛ دری که پیوسته و همیشه بسته بود و دیگربار بر تشکهای پهنشده بر کف اتاق خوابیدیم. اتاقی بزرگ برای درس و تفریح نیز بهعنوان نمازخانه موقت بهکار میرفت. یک سالن غذاخوری بزرگ، آشپزخانه و دستشویی، نیاز روزانه ما را بهسادگی مرتفع میکرد. در مشهد، کنسولگری بریتانیا دایر بود و یک بیمارستان خیریه آمریکایی نیز که بهزودی پذیرای گروهی از کودکان بیمار گشت».
در این مدت، هر هفته بیش از ۲۵۰ لهستانی از مرز باجگیران بهسوی مشهد رهسپار میشدند و سپس به مقصد خود در دیگر شهرها و کشورها میرفتند.
در ۲۳ آبان سال ۲۱ کارل بارد، وزیرمختار لهستان، نامهای به استانداری خراسان (استان نهم) مینویسد و از مساعدتهایی که در مشهد به مهاجران لهستانی شده است، تشکر میکند. در متن این سپاسنامه آمده است: «طبق گزارشاتی که به من رسیده، جنابعالی از روی کمال مرحمت، یک دستگاه عمارت بزرگی را دراختیار اطفال یتیم لهستانی گذاردهاید و در آنجا از آنها نگاهداری میشود. من از صمیم قلب از مراحم خیرخواهانه و نوعپرستانه جنابعالی متشکرم و اطمینان میدهم که لهستانیها برای همیشه کمال امتنان را از شما خواهند داشت».
در یکی دیگر از اسناد باقیمانده در مرکز اسناد وزارتخارجه در اواسط اسفند ۱۳۲۱، سرهنگ ارتش لهستان با نام «برکوویز» از مسئولان بیمارستان شاهرضای مشهد که احتمالا محل درمان کودکان رنجور و بیمار لهستانی در مشهد بوده است، تشکر میکند و مینویسد: «اطمینان داشته باشید که یادگار مدت اقامت ما در خاک مهماننواز ایران، مدتها نقش خاطر ما خواهد بود».
البته بیمارستان آمریکایی هم درکنار بیمارستان شاهرضا، پذیرای میهمانان جنگزده لهستانی بود و برادر ماریا نیز از کسانی بود که در بیمارستان آمریکاییها درمان شد: «در آغاز، ما بهخاطر سفر طولانی از عشقآباد به مشهد، بهکلی خسته بودیم. بسیاری، از اسهال مزمن و کهنه در رنج بودند؛ یک دوره طویل که کودکان بدحال، بلافاصله پس از ورود به مشهد به بیمارستان آمریکایی انتقال یافتند. دیگر کودکان هم اوقات خود را در آسایشگاه سپری میکردند. بههمخوردگی مرتب مزاج آنها، به یاری داروهای تازه آمریکایی معالجه میشد. برادر من هم از آن دسته بود».
سپاسگزاری کارل بادر، وزیر لهستانی، از استاندار خراسان به خاطر اقدامهای خیرخواهانهی وی، در رسیدگی به مهاجران لهستانی بهویژه کودکان یتیم آنان ۱۳۲۱
طبق اسناد، در نخستین مرحله حدود هفتصد نفر از این مسیر قدم به خاک ایران گذاشتند و به مشهدی آمدند که از شهریور ۱۳۲۰ به مدت پنج سال در اشغال ارتش سرخ بود. طبق منابع بهجایمانده، در ۲۱ اسفند ۱۳۲۰ نخستین گروه از مهاجران لهستانی که شامل ۱۲۰ کودک بودند، وارد این شهر شدند.
در میان این گروه، خواننده نامدار لهستانی، «هانکا اوردونوونا»، که از نامدارترین افراد این کشور بود، نیز حضور داشت. سر کلارمونت اسکراین، سرکنسول انگلیس، در کتاب «جنگ جهانی در ایران»، درباره نحوه انتقال لهستانیها به مشهد میگوید: «هیچیک از نظامیان لهستانی از راه مشهد نیامدند، اما بسیاری از افراد شخصی ازجمله هفتصد کودک در تبعید که از والدین خود جدا شده و ارتش کوچک رقتآوری تشکیل میدادند، از راه مشهد آمدند.
در ایران نسبتبه یتیمها احساسات مخصوصی وجود دارد و به این جهت، مقامات شهرداری مشهد در کمک به کارکنان صلیبسرخ لهستان که مراقب کودکان بودند، به یکدیگر پیشی میجستند. در حدود صد نفر از کودکان لهستانی را جا و غذا و تعلیمات دادند، برای آنها وسایل پزشکی و بهداشتی و سرگرمی و... تهیه کردند».
اسکراین در گوشهای دیگر از کتابش در اینباره مینویسد: «مقامات شهرداری مشهد، برای کمک به کارکنان صلیبسرخ لهستان، برای صد نفر امکانات کامل فراهم کردند».
آنچه تاکنون از حضور آوارگان لهستانی دریافتهایم، ما را به جایی به نام دارالتربیه شاپور میبرد؛ مکانی که طبق مستندات مرکز اسناد آستان قدس رضوی، نشان میدهد این فضا که پیش از این محل نگهداری کودکان بیسرپرست ایرانی بوده است، تخلیه شده و دراختیار کودکان لهستانی قرار گرفته است.
بیمارستان شهیدکامیاب کنونی در خیابان نخریسی، بر خرابههای محل قدیم دارالتربیه بالا رفته است. در نامه رئیس دارالتربیه شاپور به کارپرداز بیمارستان شاهرضا، برای پیگیری وسایل گمشدهشان، نوشته شده است: «اثاثیه مورد بحث در پرورشگاه، تحویل سرپرست لهستانیهاست که جزو اثاثیه دارالتربیه تحویل گرفتهاند، بنابراین برای تحویل گرفتن آنها باید به آن قسمت مراجعه فرمایید».
طبق این اسناد، وسایلی به سرپرست لهستانیها تحویل داده شده است تا آنها بتوانند در ساختمان دارالتربیه مستقر شوند. رئیس دارالتربیه شاپور، آن زمان نامه دیگری به نمایندگی مهاجران لهستانی در مشهد، مینویسد تا وسایل یادشده را که متعلق به آستان قدس است، تحویل آنها بدهند و بهجای آن، وسایل موردنیاز را از اثاثیه خود دارالتربیه تحویل بگیرند. پیگیری و نامهنگاری برای یافتن این وسایل که شامل اشکاف و میزتحریر و چهارپایه و چوب است، اگرچه به نظر ارزش مادی زیادی ندارد، بخشی از تاریخ مشهد را درمیان اسناد، ماندگار کرده است.
در مطبوعات آن روزها هم اخبار میهمانان جنگزده انعکاس داشت. روزنامه اطلاعات در ۱۶ فروردین ۱۳۲۱ خورشیدی نوشت: «هفت کامیون حامل زنان و اطفال از مشهد به تربتحیدریه وارد [شدند]و پس از صرف ناهار به زاهدان عزیمت نمودند. در سپتامبر ۱۹۴۳ کودکان لهستانی ساکن در اردوگاه مشهد که موفق به یافتن والدین خود نشده بودند، به آموزشگاههای مستقر در شهر اصفهان منتقل شدند».
همچنین روزنامه آزادی در روز دوشنبه دهم فروردین ۱۳۲۱ خورشیدی، درباره این آوارگان کوچک نوشته است: «اخیرا عدهای از اطفال لهستانی که در خاک اتحاد جماهیر شوروی میباشند، خود به عزم رفتن به هندوستان، به مشهد وارد [شدهاند]و در دارالتربیه شاپور نگهداری و پذیرایی میشوند.
عصر پنجشنبه هم در دارالتربیه، دعوتی شده [اند]و با حضور آقای استاندار و آقای سرکنسول بریتانیای کبیر و آقای سرکنسول اتحاد جماهیر شوروی و آقای رئیس شهربانی و آقای شهرداری و مدیر آزادی، اطفال چند فقره نمایشات دادند که بازیهای شیرین آنها با کف زدنهای مسرتانگیز و تقدیرآمیز حضار پایان یافت و تا ساعت هفت، آن جلسه که با تأثر و شادمانی آمیخته بههم داشت، ادامه یافت».
مردمان کهنسال شهر دستکم باید نودسالی داشته باشند تا از سال۱۳۲۱ خورشیدی خاطراتی به یاد بیاورند یا آن روزگار را دیده باشند. آوارگان با خودشان، بیماری و رنج همراه آوردند و مشهدیها هم دربرابر این موضوع حساسیت نشان میدادند و البته بازار شایعات هم داغ بود.
در خاطراتی که در مرکز تاریخ شفاهی آستان قدس رضوی درباره لهستانیها در مشهد بهجای مانده است، بیشتر آنها به نگرانی مردم درباره شیوع بیماریهای مسری مانند تیفوس اشاره کردهاند؛ البته موقت بودن اقامت آنها در مشهد و ممکن نبودن ارتباط آزاد با مردم، پذیرش این مسئله را سخت میکند. دکتر فضلینژاد از مشهدیهایی است که ادعا میکند لهستانیها با خودشان تیفوس آوردند.
علیاکبر قدسنهری نیز درباره آنها اظهار میکند: «بعد از مدتی، زنهای اسیر لهستانی را به مشهد آوردند و ما میدیدمشان. ته کوچه گوشله انبار تریاک بود و آنها را به آنجا آوردند. بزرگترها میگفتند آنها خیلی بیماری آوردند». حسن ابراهیمی نیز در مصاحبه خود درباره لهستانیها میگوید: «آنها که روزنامهخوان بودند، میگفتند آلمانها آنها را شکست دادند. مردهایشان را گرفتهاند و زنهایشان را در ایران میفروشند. ما ندیدیم چنین زنانی به مشهد بیاورند».
* این گزارش یکشنبه ۱۲ شهریورماه ۱۴۰۲ در صفحه تاریخ و هویت روزنامه شهرآرا چاپ شد.