کد خبر: ۶۱۹
۲۲ خرداد ۱۴۰۰ - ۰۰:۰۰

روایت خانواده مصلحی که معلم دانش‌آموزان نابینا و کم‌بینا هستند

مریم، محبوبه و سعید مصلحی دو خواهر و یک برادر از بین 6 فرزند خانواده مصلحی هستند که در روستایی از توابع بردسکن به دنیا آمدند. به گفته آن‌ها ازدواج فامیلی پدر و مادر سرنوشت امروز آن‌ها را رقم زده است که البته شکایت یا نارضایتی از این موضوع ندارند. از بین 6 فرزند خانواده مصلحی، 4 فرزند دچار بیماری آرپی (RP) هستند، بیماری که در گذر زمان فرد بینایی خود را از دست می‌دهد یا به حداقل توان بینایی می‌رسد و از سویی هم از همان دوران کودکی قادر به بینایی در فضاهای کم نور نیست.

هر کدام از ما انسان‌ها به گونه‌ای خلق شده‌ایم و ویژگی‌های ظاهری و باطنی بسیاری داریم که ما را از یکدیگر متمایز می‌کند. هر کدام از این ویژگی‌های ظاهری و باطنی خاص خود ماست و البته این نکته مهم است که همه ما با ویژگی‌های اخلاقی مختلف در کنار هم زندگی می‌کنیم و این موضوع مهمی است که بتوانیم آرامش را از یکدیگر بگیریم.در بین همه ما با ویژگی‌های مختلف افرادی هستند که از توان بینایی بی‌بهره یا کم‌بهره هستند، این بیماری در دسته معلولان تعریف می‌شود و این افراد به نوعی دارای معلولیت هستند.

در این سال‌ها که در رسانه بوده‌ام با تعدادی از افراد نابینا یا کم‌بینا صحبت کرده‌ام. تا پیش از این گمانم بر این بود که این افراد باید از دنیا و شرایطی که برای آن‌ها رقم خورده است شاکی باشند؛ اما طی این صحبت‌ها پی بردم آن‌ها با بهره‌گیری از حس‌های دیگر خود دنیا را بسیار زیباتر از ما می‌بینند و حال خوبی دارند. به مناسبت روز عصای سفید این هفته به سراغ سه خواهر و برادر رفتیم که در مرکز آموزشی امام علی(ع) به عنوان دبیر بچه‌های نابینا یا کم‌بینا را آموزش می‌دهند.این گفت‌وگو با سه خواهر و برادر کم‌بینا را از آن جهت برای خودم حائز اهمیت می‌دانم که آن‌ها در این گفت‌وگو بارها به مشکلات اجتماعی که برای آن‌ها در طول زندگی به وجود آمده است، اشاره می‌کنند و از جامعه‌ای که باید به آن‌ها انرژی مثبت بدهد و همراهشان باشد تا سختی‌های زندگی برای‌شان کمتر شود گلایه می‌کنند، بنابراین خواندن این متن از جهت اینکه مواظب رفتار خود در قبال معلولان گرامی باشیم، خالی از لطف نیست.

 

4+2

مریم، محبوبه و سعید مصلحی دو خواهر و یک برادر از بین 6 فرزند خانواده مصلحی هستند که در روستایی از توابع بردسکن به دنیا آمدند. به گفته آن‌ها ازدواج فامیلی پدر و مادر سرنوشت امروز آن‌ها را رقم زده است که البته شکایت یا نارضایتی از این موضوع ندارند. از بین 6 فرزند خانواده مصلحی، 4 فرزند دچار بیماری آرپی (RP) هستند، بیماری که در گذر زمان فرد بینایی خود را از دست می‌دهد یا به حداقل توان بینایی می‌رسد و از سویی هم از همان دوران کودکی قادر به بینایی در فضاهای کم نور نیست. از بین این چهار فرزند برادر بزرگ‌تر مسیر موسیقی را در پیش گرفته است و 3فرزند دیگر که سوژه گزارش امروز ما هستند در پی تدریس و دبیری رفته‌اند، همان شغلی که از کودکی آن را دوست داشته‌اند.

پدر و مادر خانواده مصلحی بعد از مدتی از تولد فرزند اول و بعدتر دیگر فرزندان متوجه بروز چنین بیماری در 4فرزند خود می‌شوند و برای اینکه بتوانند از شرایط درمان و البته آموزش ویژه نابینایان بهره‌مند شوند رهسپار تهران می‌شوند و 3سال را در تهران سپری می‌کنند. پس از آن با توجه به فراهم بودن شرایط برای تحصیل و درمان در مشهد، ادامه زندگی را در این شهر گذرانده‌اند. به گفته فرزندان خانواده مصلحی پدر و مادر خانواده که انسان‌های فرهیخته‌ای بوده‌اند تمام تلاش خود را کردند که فرزندان کمترین آسیب را از این بیماری ببینند و بیش از آنکه در توانشان بوده برای سلامت آن‌ها هزینه کرده‌اند.

مریم مصلحی فرزند دوم خانواده مصلحی در تیرماه 58 متولد شد و به گفته خودش در دوران کودکی و در روشنایی مشکل بینایی حادی نداشت به نحوی که در مدارس عادی و همراه با دانش‌آموزان بینا درس خوانده است. او در این باره گفت: من برای حضور در مدرسه مشکلی نداشتم، البته در آن زمان مدرسه ما دو شیفت بود که من در شیفت صبح مشکلی نداشتم؛ اما در شیفت بعد از ظهر و زمان تعطیلی مدارس به واسطه تاریکی هوا دچار مشکل می‌شدم یا پدرم به دنبال من می‌آمد یا با دوستانم به خانه می‌رفتم. 13 سال داشتم که مشخص شد بیماری من و خواهر و برادرانم پیش رونده است؛ بنابراین برای ادامه زندگی و تحصیل در مدارس آموزش نابینایان به همراه خانواده به تهران رفتیم، البته در آنجا هم دروس را کامل آموختم و بعد از کسب مدرک دیپلم بود که خط بریل را که ویژه دانش‌آموزان نابیناست فراگرفتم.

 

تمرین معلمی روی در فلزی

در همان دوره کودکی و دانش‌آموزی مریم مصلحی علاقه‌مند به تدریس و دبیری بوده است. او به این موضوع اشاره کرد و گفت: زمانی که دانش‌آموز بودم در خانه پدری یک در فلزی داشتیم، از پدرم می‌خواستم از گچ‌های مدرسه برای من پیدا کند و بخرد، برای خودم با این گچ‌ها مدام روی در می‌نوشتم و پاک می‌کردم و بسیار دوست داشتم که استاد دانشگاه شوم؛ ولی خب در مسیر دانشجویی کمی مسیر زندگی من تغییر کرد و نتوانستم تا استادی دانشگاه پیش بروم، بنابراین به بخشی از آن آرزوها رسیدم و البته هنوز هم برای من ادامه دارد و تصمیم دارم زمانی که وابستگی بچه‌ها به من کمتر شد، درس را ادامه دهم و در مسیر رسیدن به استادی دانشگاه هم گام بردارم.رفتار والدین در روحیه قوی امروز فرزندان آن‌ها تأثیر فراوانی داشته است. هیچ وقت والدین به آن‌ها نگاه معلولیت یا فرزندی که دارای نقص باشد نداشته‌اند. مریم مصلحی به خاطره‌ای در این ‌باره اشاره کرد و گفت: مادر همواره تلاش داشت تا از برخی واژه‌هایی که امکان داشت در شکل گرفتن شخصیت ما تأثیر داشته باشد پرهیز کند. به خاطر دارم روزی می‌خواستم آشپزی کنم که خواهرم گفت من کار را انجام می‌دهم تا اذیت نشود و مادرم از او خواست که از چنین واژه‌ای استفاده نکند، چرا که اگر قرار است آسیبی هم متوجه من شود، باید خودم به لحاظ فکری و جسمی مهیای زندگی شوم. به همین واسطه اطرافیان را از اینکه بگویند بچه‌های شما "نمی‌توانند" منع کرده بود و روی این موضوع تعصب هم داشت.

انسان‌هایی که از بدو تولد نابینا هستند به مراتب راحت‌تر با این موضوع کنار آمده و در پی رفع مشکلات خود خواهند بود تا اینکه بعد از مدتی بینا بودن، بخواهند قدرت بینایی خود را از دست دهند. در ادامه از مریم مصلحی پرسیدم که چگونه توانسته است با این مشکل کنار بیاید و حتی آن را به فرصت تبدیل کند که پاسخ داد: ترم سه دانشگاه بودم که متوجه شدم قادر به خواندن متون نیستم، خیلی سخت بود چرا که در دوران دانشگاه کتاب بریل نبود و استادان هم چندان آشنایی به روش تدریس نابینایان نداشتند، خود من هم در موقعیتی بودم که نمی‌دانستم باید چه کاری کرد، بنابراین در کلاس صدای همه استادان را ضبط و نکته‌برداری می‌کردم. به لحاظ روحی هم به دو دلیل آمادگی داشتم، هم اینکه پیش از من برای برادر بزرگ‌ترم این اتفاق افتاده بود و هم این که خودم از کودکی در تاریکی این مشکل را متوجه شده بودم، اما باید بگویم با وجود آمادگی که داشتم این اتفاق برای من سخت بود؛ البته با خودم به نتیجه رسیده بودم که شاید مصلحتی در کار هست و سعی کردم به سرعت با خودم کنار بیایم، حدود یک ماه که هم‌زمان با امتحانات دانشگاه بود هم درگیر این موضوع بودم؛ اما توانستم بعد از مدتی نابینایی را بخشی از زندگی خودم بدانیم.

 

نابیناهایی که می‌بینند

مریم مصلحی در دوران دانشجویی ازدواج کرد و بعد از مدتی هم صاحب فرزندی شد و بعد از دانش‌آموختگی مدتی را به عنوان حق‌التدریس مشغول به کار بوده است. سپس در آزمون استخدام آموزش و پرورش شرکت کرد و اکنون 19 سال است معلم دانش‌آموزان نابینا و کم‌بیناست.

آبان 82 و حضور در یک مدرسه پسرانه اولین حضور مریم مصلحی در کلاس درس بوده است. او در این‌باره گفت: من به صورت ذاتی بسیار زیاد به بچه‌ها علاقه دارم و به همین واسطه حضور در بین بچه‌ها برای من بسیار شیرین بود، در بین بچه‌هایی حاضر شدم که مشکل بینایی داشتند، معمولا افراد به راحتی نمی‌پذیرند که آموزش برای نابینایان و کم‌بینایان را بر عهده بگیرند، چرا که سختی‌های خاص خودش را دارد، اما من در این مسیر قدم گذاشته‌ام. دلیل اصلی و اولیه حضور من در این شغل این است که من واقعا به شغل خودم علاقه دارم. نکته بعدی این است که وقتی من وارد کلاس می‌شوم، بچه‌ها را نابینا یا کم‌بینا در نظر نمی‌گیرم و به واسطه اینکه با بچه‌ها هم‌نوع هستم دوست دارم، هر آنچه را که خودم فرا گرفته‌ام به آن‌ها آموزش دهم؛ اما من برای کمک به دانش‌آموزان یک نکته دیگر را هم در نظر دارم، وقتی در یک خانواده یک فرزند معلول متولد می‌شود، روحیه والدین به هم می‌ریزد و این ناشی از وجود نداشتن فضای مطلوب در جامعه برای پذیرش آن‌هاست، به همین واسطه وقتی وارد کلاس می‌شوم می‌دانم که والدین او از خط بریل چیزی نمی‌دانند یا نمی‌دانند باید برای آموزش او چه کنند، بنابراین خودم را همه کاره آن بچه می‌دانم و فکر می‌کنم باید برای او هر کاری انجام دهم تا به لحاظ علمی از هم‌دوره‌های خود عقب نماند. اکنون 19 سال از تدریس من به این بچه‌ها گذشته؛ اما این برای من فقط یک عدد تقویمی است، این برای من جذاب است و دوست دارم تا زمانی که زنده هستم به بچه‌ها خدمت کنم. نه از روی وظیفه آموزشی بلکه به لحاظ روحی و روانی و همه توان در کنار بچه‌ها هستم. انتخاب این مسیر، آثار معنوی هم بر زندگی من گذاشته است. به نحوی که فرزندان سالمی دارم، در زندگی آرامش دارم و همسر شایسته‌ای دارم و اعتقاد دارم وقتی یک قدم برای این بچه‌ها برمی‌دارم خداوند صدها قدم را جلوی پای من می‌گذارد.

 

700میلیون ناقابل

چگونگی درمان بیماری RP دیگر موضوعی بود که در ادامه مریم مصلحی به آن اشاره کرد و گفت: دو سالی هست که متخصصان به چگونگی درمان این بیماری به وسیله عمل جراحی دست یافته‌اند که تا پیش از این در کشورهای اسپانیا و آلمان انجام می‌شد و اکنون مدتی است در بیمارستان شهید نمازی شیراز این عمل انجام می‌شود و بینایی فرد به صورت کامل به حالت عادی برمی‌گردد که البته با توجه به هزینه بالای آن که مبلغی در حدود 700 میلیون تومان است برای من و خیلی‌ها غیرممکن است.

 

هزینه بالای تحصیل

مریم مصلحی برای بخش پایانی صحبت‌های خود به موضوع مشکلات کودکان نابینا و کم‌بینا اشاره کرد و گفت: من عدد دقیقی از بودجه آموزش استثنایی کشور ندارم؛ اما آنچه من در این سال‌ها دیده‌ام برای آموزش فضاهای استثنایی کافی نیست. بیشتر خانواده‌ها و خیران همکاری می‌کنند. هزینه‌های عینک و سمعک و دارو زیاد است و این کار را برای بچه‌ها و خانواده‌هایشان مشکل می‌کند. با وجود مشکلات بسیاری که بر سر راه بچه‌ها هست، آن‌ها سعی می‌کنند تا رتبه‌های علمی و ورزشی و قرآنی کسب کنند؛ اما بعد از اینکه وارد دانشگاه می‌شوند استادان با شیوه آموزش آن‌ها آشنا نیستند و شرایط برای این عزیزان سخت می‌شود. مشکل دیگر استخدام نابینایان است، زمانی که این افراد در آزمون استخدامی پذیرفته می‌شوند به اندازه‌ای برای آن‌ها شرایط را سخت می‌کنند که در مراحل بعدی پذیرفته نشوند. ما پیگیر سهمیه برای معلولان هم بوده‌ایم، سهمیه‌ای که اختصاص داده شده است، به این شکل بوده که فرد نابینا برود و در مدرسه عادی تدریس کند، چنین سهمیه‌ای از نظر من خنده‌دار است. مشکلات برای جذب دبیران از بین بچه‌های نابینا زیاد است، به عنوان مثال فرد در آزمون پذیرفته می‌شود؛ اما به دلایلی که مشخص نیست جذب نمی‌شود.

 

از سوزش چشم تا نابینا شدن

محبوبه مصلحی دیگر عضو‌ خانواده است که شرایطی شبیه مریم دارد. متولد فروردین ۱۳۶۰ است، او هم دوره ابتدایی را در مدرسه عادی گذرانده است، چرا که فقط در فضاهای کم‌نور مشکل داشته است. کلاس پنجم ابتدایی اولین روزهایی بوده که او به صورت جدی خطر را لمس کرده است. محبوبه در این باره گفت: کلاس پنجم ابتدایی که بودم با توجه به اینکه کتاب‌ها ریز‌تر شده بود و تکالیف بیشتر، چشم‌های من دچار سوزش می‌شد تا‌‌ اینکه به دکتر مراجعه کردیم و متوجه بیماری پیش‌رونده خودم شدم که البته پیش‌بینی هم می‌شد. اول راهنمایی را هم به همان شکل گذراند‌م‌ و از دوم راهنمایی که راهی تهران شدیم، خط بریل را فرا گرفتم.

رتبه سه رقمی در کنکور سراسری نشان از این دارد که محبوبه مصلحی استعداد بالایی داشته که اگر مشکل کم‌بینایی نمی‌بود شاید می‌توانست در مسیر‌های بهتری قرار بگیرد، هر چند او از آنچه تاکنون برای او رقم خورده است راضی‌ و خشنود است. او پس از ورود به دانشگاه مدرک کارشناسی خود را در رشته علوم تربیتی کسب کرد و بلافاصله به تدریس مشغول شد. 7سال به صورت حق‌التدریس به کار خود ادامه داد تا اینکه در سال ۸۹ به استخدام آموزش و پرورش درآمد و اکنون هم همانند خواهر و برادرش از معلمان مرکز آموزشی امام علی (ع) در منطقه ۱۱ است؛ سرنوشتی که از آن بسیار خشنود است.

از سال‌ها پیش تاکنون جامعه ما نشان داده که به لحاظ اجتماعی به خوبی‌ مهیای استقبال از افراد معلول نیست. محبوبه‌ مصلحی هم که این فضا را از همان کودکی تجربه کرده است در این باره گفت: بچه که بودیم هم‌کلاسی‌ها از مشکل ما مطلع بودند و متأسفانه گاهی ما را اذیت می‌کردند، به عنوان مثال جلوی ما می‌ایستادند و می‌گفتند: « اینا چندتاست؟» یا رفتاری شبیه به این که در آن زمان موجب رنجش ما می‌شد؛ اما در گذر زمان که متوجه شدند ما هم به همان وضعیت بینایی می‌توانیم مثل آن‌ها درس بخوانیم، رفتارشان تغییر کرد و کم‌کم با یکدیگر دوستان صمیمی شدیم. این را بگویم که در دوران کودکی این گونه نبود، بلکه روزهایی بود که وقتی از مدرسه بر‌می‌گشتیم به واسطه رفتار بچه‌ها گریه می‌کردیم، چرا که در آن سن نه آن‌ها رفتار مناسب را بلد بودند و نه ما توان درک شرایط را داشتیم؛ البته باید یک‌ نکته تلخ را هم اشاره‌ کنم متأسفانه رفتارهای این چنین هنوز هم در جامعه با افراد نابینا دیده می‌شود و این موضوعی تلخ و ناراحت‌کننده است.

 

فداکاری والدین

در این روزها که گاه شاهد صحنه‌های ناراحت‌کننده از برخورد بعضی افراد با فرزندان خود از جمله رها کردن نوزاد یا خرید و فروش نوزاد هستیم، خوب است مروری بر شخصیت والدینی همانند خانواده مصلحی داشته باشیم که در کنار فرزندان خود ایستاده‌اند تا رنج معلولیت‌ را برای‌ آن‌ها کم کنند. محبوبه مصلحی در این باره گفت: پدر و مادر من برای اینکه روحیه خود را از دست ندهیم، بسیار‌ روی رفتار خودشان دقت داشتند، به عنوان مثال وقتی به خانه دوستان و اقوام می‌رفتند حتما ما را با خود می‌بردند تا به لحاظ اجتماعی‌ رشد کنیم یا اینکه فشاری به واسطه معلولیت خود احساس نکنیم، با وجود اینکه برخی مادرم را اذیت می‌کردند که ما را به همراه داشت، اما مادرم هرگز ما را رها نکرد.

برای هر فرد در هر شغل و حرفه‌ای اولین روز کاری یا اولین حضور اهمیت خاصی دارد، محبوبه مصلحی هم به عنوان دبیر اولین روزهای کاری‌اش را در خاطر دارد. او گفت: اولین سال کاری من در مدرسه دوره متوسطه و در مدرسه‌ای در بولوار فرامرز عباسی بود، در آن سال ریاضی تدریس کردم ‌و تمام سعی خود را کردم که بتوانم موفق باشم. از آن زمان تاکنون ۱۹ سال گذشته و من افتخار این را داشته‌ام که در این چند سال با بچه‌های مختلفی کار‌ کنم و به آن‌ها آموزش دهم، باید بگویم اگر عشق و علاقه نمی‌بود، امکان نداشت که بتوانم در این مسیر باشم، چرا که در سال‌های ابتدایی کار من، از مهرماه تا پایان سال فقط یک مبلغ ناچیز می‌دادند و فقط با علاقه در این مسیر ادامه دادم.

 

آغوش سرد جامعه

محبوبه مصلحی در ادامه گفت‌وگو به سراغ مشکلات دانش‌آموزان نابینا و معلمان رفت و گفت: در مدارسی که مخصوص نابینایان است من معلم و دانش‌آموزان مشکل چندانی نداریم، چرا که اینجا ویژه ما ساخته شده است؛ اما بچه‌ها مشکلاتی از جمله مشکلات اقتصادی یا مسافت دور‌ را دارند؛ ولی در محیط مدرسه تلاش مجموعه بر این است که مشکلات بچه‌ها به حداقل برسد؛ اما اینجا باید به مشکلات نابینایان در جامعه اشاره کنم، یکی از آرزوهای من این است که روزی شرایط جامعه به لحاظ فرهنگی برای حضور همه معلولان و به‌ویژه نابینایان مهیا باشد. جامعه باید درک کند که فرد نابینا فقط چشمش نمی‌بیند؛ اما شعور دارد، فهم دارد و متوجه فضای اطرافش می‌شود و با کمک گرفتن از حس‌های دیگر جای بینایی را پر می‌کند. ما تلاش می‌کنیم مشکلات مختلف زندگی را برطرف کنیم، هر چند باید بپذیریم، برخی امور‌ مانند رانندگی از عهده من نابینا خارج است.

انتقاد از فضاهای نامناسب عمرانی و زیرساختی شهر بخش پایانی صحبت محبوبه مصلحی بود . او گفت: شرایط‌ عمرانی در شهر برای حضور نابینایان و معلولان مناسب نیست، نمی‌گویم هیچ کاری انجام نشده است، تلاش‌هایی شده ولی کافی نیست، از ۱۰۰ درصد کاری که باید برای مناسب‌سازی فضای شهری انجام می‌‌شد، فقط ۱۰ درصد انجام شده است. برای این موضوع مثال‌هایی هم وجود دارد، به عنوان مثال خط آجر‌های آراکس در پیاده‌رو باید به گونه‌ای طراحی شود که مسیر ایستگاه اتوبوس را نشان دهد؛ اما می‌بینیم که گاهی به دیوار ختم می‌شود.

 

تلفیق هنر و آموزش

سعید مصلحی آخرین فرد از خانواده مصلحی است که با او گفت‌وگو کردیم. او متولد فروردین 1368 و همانند دو خواهرش دبیر آموزش کودکان کم‌بینا و نابینای مرکز آموزشی امام علی (ع) در منطقه 11 است. همانند دو خواهرش و برادرش که استاد موسیقی است بیماری RP دارد، البته به گفته خودش او نسبت به بقیه اعضای کم‌بینا خانواده کمتر بینایی خود را از دست داده است به حدی که در روز اشیای بزرگ اطراف خود را تا حدود 2متری می‌تواند با کمی سختی ببیند.

دوران کودکی برای او با پیش‌بینی اینکه احتمال دارد در آینده بینایی خود را از دست بدهد همراه بوده است و البته به گفته خودش هیچ وقت تجربه دید در شب را نداشته است. با این وجود او از همان دوران کودکی با این موضوع کنار آمده و سعی کرده است تا معلولیت جسمی تأثیری بر مسیر زندگی او نگذارد. سعید گفت: همواره سعی کرده‌ام پا به پای دیگر دوستانم پیش بروم و از آن‌ها عقب نیفتم، چرا که محدودیت‌های موجود را با تلاش بیشتر پوشش داده‌ام.

آن گونه که به نظر می‌رسد، علاقه به تدریس در خانواده مصلحی و بین اعضای خانواده مشترک است، همان‌طور که این فرصت برای والدین آن‌ها هم فراهم شده است؛ اما آن‌ها به واسطه وضعیت خاص فرزندان خود تصمیم گرفته‌اند تا وقت خود را وقف فرزندان خود کنند. سعید مصلحی هم وقتی حضور دو خواهر بزرگ‌تر خود در فضای آموزشی را دیده به این فضا علاقه‌مند شده است و از سن به نسبت کم این مسیر را برای خود ترسیم کرده است. در کنار آموزش سعید از سن نوجوانی علاقه زیادی به موسیقی داشته است و با توجه به اینکه برادر بزرگ‌ترش هم در این حوزه فعال بوده، سعی کرده است تا در این فضا هم از توانایی خواندن خود بهره بگیرد.
سعید از آن زمان که سن چندانی نداشته است، در کنار برادر بزرگ‌ترش که نوازنده بود به خوانندگی پرداخت و سعی کرد از این هنر که در فضای خانواده بود استفاده کند.
نحوه حضور افراد نابینا در جلسه کنکور هم متفاوت است، به این شکل که هر فرد حاضر در جلسه کنکور یک منشی همراه خود دارد که سؤال‌ها را برای او می‌خواند و فرد نابینا جواب می‌دهد. مصلحی ضمن اشاره به دوره تحصیل خود در دانشگاه در این باره صحبت و بیان کرد: در سال‌های مختلف دوستان ما در این‌باره بسیار متضرر شده‌اند چرا که در مواردی فرد منشی که برای آن‌ها اختصاص داده می‌شود، معمولا دروس تخصصی رشته را مسلط نیست. با این حال من توانسته‌ام در این سال‌ها در دو دوره کارشناسی و کارشناسی ارشد در دانشگاه فردوسی مشهد پذیرفته شوم و مدرک ارشد خود را کسب کنم.

 

به روز شدن امکانات آموزشی

4سال از اولین حضور سعید مصلحی در کلاس درس می‌گذرد و موفق شده است از طریق آزمون استخدامی جذب آموزش و پرورش شود. همه می‌دانیم که حس و حال معلمی، حس خوب و مثبتی است و البته که آموزش به کودکان معلول می‌تواند حال بهتری را هم نصیب آدم کند. سعید مصلحی در این‌باره گفت: خوش‌حالم که در جایی مشغول به کار هستم که کار خودم را بلدم و می‌توانم مفید واقع شوم، بچه‌ها هم وقتی می‌بینند که یک نفر هم درد با خودشان در کنار آن‌هاست، به 2 دلیل روحیه می‌گیرند، هم اینکه انگیزه بیشتری برای ادامه مسیر دارند و هم اینکه می‌توانند بهتر درک شوند. به همین واسطه بازخوردهای خوبی را از دانش‌آموزان و خانواده‌های آن‌ها گرفته‌ام که حس مثبتی برای من داشته است.تردد دبیران نابینا یکی از مشکلاتی بود که مصلحی در ادامه به آن اشاره کرد و گفت: ما و همکاران خود با مشکل رفت و آمد روبه‌رو هستیم چرا که علاوه بر خطرات موجود این کار بسیار هم هزینه‌بر است، بنابراین درخواستی که از وزارت آموزش و پرورش دارم این است که برای دبیران دارای معلولیت یک حق ایاب و ذهاب در نظر بگیرد تا بتواند یک سرویس برای آن‌ها تدارک ببیند.

امکانات کمک‌آموزشی به اندازه کافی در مدارس موجود هست؛ اما به گفته سعید مصلحی برای آموزش کودکان نابینا لازم است امکانات بهتری هم برای دانش‌‎آموز و هم برای معلم فراهم باشد. به این معنی که امکانات به روزتری وجود دارد که می‌توان با اختصاص بودجه آن‌ها برای فضای آموزشی معلولان فراهم کرد.مصلحی در پایان به آموزش‌ دانش‌آموزان در دوره کرونا اشاره کرد و گفت: ما 2روز در هفته تا ساعت 10:30 در مدرسه حاضر می‌شویم و هر روز بعدازظهر هم آموزش در فضای مجازی را برای بچه‌ها داریم. در این بین ما با یک مشکل اساسی هم روبه‌رو هستیم و آن ممکن نبودن استفاده از نرم‌افزاد شاد برای دانش‌آموزان نابینا و کم‌بیناست، چرا که ما در گوشی‌ها، نرم‌افزاری داریم که متن را می‌خواند؛ اما این نرم‌افزار که روی همه فضاهای گوشی جوابگو است برای نرم‌افزار شاد کاربردی ندارد و در واقع این نرم‌افزار شاد است که برای ما کاربردی ندارد.

در پایان اما سعید هم مانند مریم و محبوبه از برخی برخوردهای جامعه ناراحت و گلایه‌مند است و البته به هیچ وجه از سرنوشت خود ناراضی نیست، به نظر می‌رسد، شرایط در این سال‌ها برای نابینایان بسیاری این گونه است که از روزگار و سرنوشت گلایه‌ای ندارند و البته از نگاه‌های جامعه دلگیر هستند.

ارسال نظر
آوا و نمــــــای شهر
03:44