بیتالصادق مکتب جعفری، هم زیباست، هم دیدنی. در ماجرای یک محلهگردی در نوغان، به خانهای قدیمی در کوچه طبرسی ۱۶ رسیدم که مثل نگینی بر حلقه این محله میدرخشید، خانهای که پیشینه فعالیت فرهنگی و مذهبیاش به گفته اهالی محله حدود چهار دهه است.
اینجا هم محل عزاداری است و هم مکان مقدسی که به سبب سابقهاش، حرمت و تقدس یافته است. چه بزرگانی که در این حسینیه آمده و رفتهاند! از منبریهای معظم گرفته تا مداحان و افراد بنامی، چون آیتا... صدیقی، امامجمعه موقت تهران، حجتالاسلام راشد یزدی و شهید آستانهپرست که این یکی خود از بانیان برپایی این بناست.
خوشسابقه بودن این مکان و احترام اهالی محله به آن و بانیانش فقط به علت برگزاری مراسم مناسبتی نیست، زیرا سالها پیش از ساخت بیتالصادق، در جایی دیگر در همین محدوده منطقه ثامن، مؤسسه خیریهای به نام مکتب جعفری راه انداختهاند و تحت لوای آن، کودکان یتیم بیبضاعت و خانواده آنها را حمایت میکنند. الان هم تعداد این افراد، که برخی از آنها وارد دانشگاه شدهاند و نخبه محسوب میشوند حدود ۶۰۰ نفر است.
در یکی از نخستین روزهای زمستان، میهمان سید جعفر کشمیری، بنیانگذار شصتوهفتساله این مؤسسه فرهنگی و مذهبی شدیم تا از دیروز و امروز این خانه، که مزین به نام امام جعفر صادق (ع) است برایمان بگوید.
میانههای کوچه قدیمی و باریک طبرسی ۱۶ درِ کوچکی قرار دارد که تابلوی قدیمی «بیتالصادق» سردر خانه خیلی زود هویتش را فاش میکند.
سید جعفر کشمیری با شال و کلاه سبز مقابل در ایستاده است. ظاهر قدیمی و کوچک ورودی این مکان با آنچه دقایقی بعد کشمیری نشانمان میدهد زمین تا آسمان متفاوت است.
دالان و حیاط کوچک که در گوشهای از آن، خانه خادم است. روی دیوار سمت چپ سردخانه دیواری تعبیه شده است. کنار سردخانه راهپلههای باریکی دیده میشود که حیاط را به طبقه فوقانی متصل میکند.
اتاقهای طبقه بالا برای کار فرهنگی در نظر گرفته شده است و دفتر اعضای هیئتمدیره و مکان تصمیمگیری و برنامهریزی اعضا برای مراسم و برنامههای گوناگون است.
مقابل این سرا، حیاطی دیگر است که این دو محوطه را از طریق دالان باریکی به هم متصل میکند. این حیاط دوم قلب تپنده بیتالصادق است، چون در خود چند حسینیه بزرگ جا داده و به گفته مدیرش، فقط در یک مجلس امام حسین (ع) از ۱۲ هزار نفر پذیرایی شده است.
حسینیهای که درِ ورودیاش از طرف خیابان اصلی و رو به حرم است و بیتردید هرکسی وارد میشود ابتدا چشمش به گنبد امام هشتم میافتد و از صاحب اصلی مجلس اجازه ورود میگیرد. دو دستگاه پذیرایی و آشپزخانه بزرگ و دیگ و پاتیلهای مسی و اجاقهای متعدد هم در آشپزخانهای است که در گوشهای از حیاط دوم خانه قرار دارد.
به غیر از این موارد، بخشی هم وضوخانه و محل نظافت مجزا برای خانمها و آقایان قرار دادهاند تا این مجموعه همهچیزتمام باشد.اما این همه بخشهای این سرای ماندگار نیست. کشمیری معرفی بخشهای دیگر را به بعد از توضیحاتش درباره نحوه شکلگیری بیتالصادق موکول میکند.
او برای اینکه ریشه اصلی شکلگیری این بنا را کالبدشکافی کند، نقبی میزند به دوران کودکی خودش، وقتی هشت ساله بوده و با همسنوسالانش در خانه استاد یحیی بشزن بازی میکرده است: با بچهمحلهای نوغان و قبر میر در خانه استاد یحیی بشزن، که دوست نداشت پسرش در کوچه باشد، قایمباشکبازی میکردیم.
ناگهان چشمم به تابلویی افتاد که روی زغالهای کرسی کنار دیوار بود. روی تابلو نوشته بود «کودکان امام جعفر صادق (ع)». از استاد خواستم تابلو را به من بدهد. او هم تابلو را به من هدیه داد. از آن به بعد، هر هفته خانه یکی از بچهها عمجزء میخواندیم. محرم و صفر و شهادتها سینهزنی هم داشتیم.
سیدجعفر بزرگ میشود و اعضای گروه بیستنفرهاش نیز قد میکشند. جلسه عمجزءخوانیاش به جلسه قرآنخوانی و پاتوق مبارزان انقلابی مبدل میشود. تهدیدهای ساواکیها هم ذرهای بر فعالیتهایش اثر منفی نمیگذارد و او و دوستانش به سبک و سیاق قدیم، هم جلسه قرآن برگزار میکنند و هم محفل دعای ندبه و سخنرانی به جلسهشان اضافه میکنند.
این محفل زمان جنگ تحمیلی هم رنگ و بوی جبهه میگیرد و او میکوشد برای پشتیبانی مسائل جنگ، به بازماندگان شهدا و یتیمانشان توجه کند: سال ۱۳۵۹ تصمیم گرفتم برای یتیمان بیبضاعت و فرزندان شهدا پرورشگاهی راهاندازی کنم که آنها را تحتپوشش خود قرار دهیم. به استانداری وقت و سازمانهای دیگر نامه نوشتم که کمکمان کنند، اما دریغ از کوچکترین کمک.
دعای ندبه و جلسه قرآن پنجشنبهشبهای کشمیری هنوز برقرار بود، اما تصویر یتیمان شهدا و بیبضاعتهای خردسال یک لحظه از مقابل دیدگان کشمیری جوان محو نمیشد. سرانجام، او، خود، آستین همت را بالا میزند تا از این یتیمان دستگیری کند:
سال ۵۹ مؤسسه خیریه مکتب جعفری را راه انداختم. ابتدای کار هم ۱۰ یتیم بیبضاعت را تحتپوشش گرفتم. حمایتهای مادی و معنوی هم از اعضای گروه و دوروبریهای خودم دریافت میکردم. افرادی مثل شهید آستانهپرست، استاد سرویها، غلامرضا اسفندیاری، حاج عزیز آجیلچی و حاج محمد و حاجعبدا... دوستخواه و مرحوم پدرم، سید علیاکبر کشمیری، کنارم بودند و هر طور که دستشان میرسید کمک میکردند.
اما نحوه کمک کردن به این کودکان که حالا تعداد زیادی از آنها بزرگ شدهاند و برای خود دکتر، مهندس، معلم و کارمند شده اند و به حدود ۶۰۰ نفر افزایش یافتهاند در نوع خود جالب است. کشمیری میگوید: گروه بازرسی مسئول بررسی وضعیت خانواده یتیم است. بعدِ محرز شدن بیبضاعت بودن یتیم، او و خانوادهاش به عضویت مؤسسه درمیآیند و از کودکی تا بزرگسالی، که برای خود جایگاهی پیدا کنند و تشکیل خانواده بدهند، تحت حمایت هستند.
حمایتها توسط یک گروه ویژه به اسم «داییها» انجام میشود و خورد و خوراک و هزینه تحصیل و پوشاک و دوا و دکتر و همه نیازهای آنها و خانوادهشان را در بر میگیرد. در واقع، داییها رابط بین ما و بچهها هستند تا عزت نفس بچهها حفظ شود.
وقتی رسیدگی به امور بچههای یتیم را در مؤسسهاش در خیابان آزادی ۹ سر و سامان میدهد، رونق دادن به مجلسهای قرآن و دعای ندبه همّ و غمّش میشود. او بچه محله نوغان بوده و میخواسته است برای محلهاش کاری ماندگار انجام دهد. از همین رو، انگشت روی زمین هزاروچهارصدمتریای میگذارد که در اواسط کوچهای بود که امروز به طبرسی ۱۶ معروف است.
کشمیری بخشهای مختلف این ساختمان را چنین معرفی میکند: سال ۱۳۷۰ شروع کردیم به ساخت بنا. هر چند وقت یک بار یک قسمت آن را میساختیم تا اینکه بعد چند سال تکمیل شد. چند حیاط دارد، دو حسینیه بزرگ و یک حسینیه کوچکتر که برای مراسم عزاداری است.
آشپزخانه و سرویس بهداشتی و خانه خادم هم ساختیم. طبقه بالای آن هم اتاقهای متعددی دارد که کتابخانه و پاتوق فرهنگی است؛ یعنی هم آموزش قرآن برای خانمها داریم، هم آموزش کامپیوتر و کلاس زبان انگلیسی و کلاسهای هنری مثل خیاطی و خیلی کارهای دیگر.
او از برنامههای متعدد فرهنگیای که برای اهالی محله در این مکان برگزار میشود چشم میپوشد و درباره فعالیتهای مذهبی در این مکان مقدس میگوید که وجهه خاصی به آن بخشیده است: ولادت و شهادت امام جعفر صادق (ع) برنامه مفصل و باشکوهی برگزار میکنیم. ماه مبارک رمضان هر شب افطاری میدهیم.
مثلا یک شب هیئات مشهد را برای برنامه افطاری دعوت میکنیم، شب دیگر کاسبان را، غروبی دیگر رفتگران و زحمتکشان خدمات شهری و همینطور الی آخر. شبهای احیا، هر سه شب، هم مراسم احیا میگیریم و هم با سحری از آنها پذیرایی میکنیم.
او محرم و صفر این پایگاه فرهنگی و مذهبی را همچون سایر مناسبتها پررونق میداند و گواهی هم برای این صحبتش میآورد: سه سال پیش فقط در یک مجلس اباعبدا... (ع) از ۱۲ هزار نفر پذیرایی کردیم.
سید جعفر حیاط مجزای دیگری که در مجاورت بیتالصادق است را به مهد قرآن اختصاص داده است. او در این زمینه میگوید: اینجا برای بچهها و مادرانشان است تا قرآن یاد بگیرند.
یک سال هم آن را به صورت رایگان در اختیار جامعةالقرآن قم دادم تا به بچههای بزرگتر از چهار سال قرآن خواندن صحیح یاد دهند. برنامههای خوبی دارد. برای اینکه مادران این بچهها هم هنری یاد بگیرند، در یکی از کلاسهای این مکان به خانمها خیاطی آموزش داده میشود.
طبق گفته این خادم پیر، کار مؤسسه فرهنگی و مذهبی و حتی خیریهاش هیچگاه لنگ نمانده است. او برای این ادعایش مثالی عینی میآورد و میگوید: سال ۱۳۸۷ ایزوگامکار آورده بودم تا بخشی از پشتبام را ایزوگام کند. بر اثر بیاحتیاطی و غفلت، پشت بام آتش میگیرد. من آن موقع کشیک کفشداری حرم بودم.
به محض اینکه این خبر را به من دادند، خودم را به آنجا رساندم. در این حادثه، حسینیه بزرگ و بنای اصلی ساختمان تخریب شد. دستگاه صوت و قالیها و در و دیوار کاملا از بین رفت، اما از هیچکسی کمک طلب نکردم. صبح روز بعد حادثه، حاج علیاصغر خرسندی که کاسب بود و موضوع آتشسوزی را شنیده بود، به من زنگ زد و گفت: سید! شنیدهام آتشسوزی شده است. چندتا قالی لازم دارید که بفرستم؟ گفتم: ۵۰ تا. گفت بیایید از فلانجا قالیها را ببرید!
او خاطرات ریز و درشتی از این بنا و آدمهایی که در آن آمده و رفتهاند دارد: خیلی از بزرگان و علما اینجا آمدهاند و منبر رفتهاند مثل آیتا... صدیقی، حججاسلام دانشمند، راشد یزدی و خیلیهای دیگر.
لبخند رضایتی از مرور خاطرات روزهای دیر و دور به لبش مینشیند و میگوید: این مکان متعلق به زائر و مجاور است. در ایام پیک زائر و مناسبتها که هیئتهای زیادی به مشهد میآیند، این مکان را با هماهنگی قبلی بهرایگان در اختیار زائران قرار میدهیم.
یک شب یکی از دوستان با من تماس گرفت و خواست این مکان را برای اقامت موقت در اختیار چند خانم تهرانی قرار دهم. خانمها آمدند، اما آنقدر ظاهر و پوشش نامناسب و آرایش غلیظی داشتند که یک لحظه ماندم چه کنم. به هر حال، باید قبول کنیم بناهای مذهبی و محضر خدا و امام رضا (ع) حرمت دارد و باید حد و حدودها را نگه داشت.
تردید داشتم که اقامت آنها در این مکان کار درستی است یا نه. خواستم تذکر بدهم که منصرف شدم. با خودم گفتم امام رضا (ع) اجازه داده است اینها به دیدنش بیایند؛ من چهکارهام. فردای آن روز، بیآنکه حرفی به آنها زده باشم، آنها را با ظاهری متفاوت دیدم.
همهشان محجبه شده بودند و هیچ آرایشی نداشتند. خیلی خوشحال شدم که بیآنکه چیزی بگویم متحول شده بودند. آن خانمها گفتند: «ما تصمیم گرفتهایم از این به بعد پوشش اسلامی داشته باشیم.» این موضوع برای من خیلی عجیب بود.
نیکوکار شصتوهفتساله و قدیمی محله نوغان که خاطرات آن روز او را به وجد آورده است، حرفهایی دیگری هم داشت که بوی گلایه دارد و اندوه بر چهرهاش مینشانَد. میگوید: انتظار دارم درددلها و گلایههایم را چاپ کنید.
او سپس انگشت اشارهاش را سمت شهرداری میگیرد و میگوید: گاهی شهرداری از بیتالصادق به عنوان یک پایگاه فرهنگی فعال برای فعالیتهایش استفاده میکند. مثلا ما برنامه برگزار میکنیم و حتی شهرداری و افرادی را که این ارگان معرفی میکند برای مراسم مختلف دعوت میکنیم.
شهرداری فقط بنری میزند و بیآنکه یک ریال کمک کند، برنامه را به نام خود تمام میکند. ما کمک نمیخواهیم. فقط چوب لای چرخ ما نگذارند و سنگ جلو پای ما نیندازند، چون هدف من و سایر اعضای گروهمان شخصی نیست و فقط برای مردم و اشاعه دین خدا و اهلبیت (ع) است.
او ادامه میدهد: زمانی میخواستم کف حیاط را برای تمیزی بیشتر سنگفرش کنم. اجازه ندادند. یا سقف فایبرگلاس بزنم تا افراد بیشتری در مناسبتها و گرما و سرمای هوا از فضای حیاط استفاده کنند و اذیت نباشند، اما اجازه ندادند.
الان هم شهرداری میخواهد اینجا را از ما بخرد و جای دیگری معوض بدهد. متأسفانه جای جدید اصلا راضیکننده نیست و قیمت آن خیلی کمتر از ملک اصلی بیتالصادق است. آنها سالها پیش مجوز ساخت زائرسرای ارزان قیمت، بنای مذهبی و ... را دادند، اما این وعدهها تاکنون عملی نشده است.
* این گزارش پنجشنبه ۷ دی ۹۶ در شمـاره ۲۶۴ شهرآرا محله منطقه ثامن چاپ شده است.