کد خبر: ۵۶۳۴
۲۵ تير ۱۴۰۲ - ۱۱:۳۹

واکسن معیوب فلج اطفال، فرمول زندگی را یادم داد

دو‌سه‌ساله بودم که به‌خاطر تزریق واکسن معیوب فلج اطفال، فلج شدم. حالا ۳۷ سال از عمرم می‌گذرد و در هر مرحله‌ای از زندگی سعی کرده‌ام بهترین باشم.

تا سال‌۸۵ برگ برنده‌ای در زندگی‌اش نداشت. زندگی‌اش خیلی معمولی بود؛ جوانی که در کودکی، یکی از پاهایش به‌خاطر تزریق واکسن معیوب فلج اطفال فلج شد. در مقطع متوسطه در رشته علوم انسانی فارغ‌التحصیل شد. آرزوهایش بی‌شمار بود و دوست داشت به تک‌تک آن‌ها دست یابد. از سال ۸۵ ورق برگشت.

در این سال، هادی چوپانی وارد تیم والیبال نشسته مشهد شد. وقتی برای اولین‌بار در زمین بازی شروع به پرتاب توپ به‌سمت تیم حریف کرد و نتیجه بازی، کسب رتبه برتر بود، برای ادامه‌دادن این مسیر مصمم‌تر شد؛ پس‌از آن عضو ثابت تیم ماند و بیشتر وقتش را برای تمرین گذاشت. کسب رتبه‌های برتر تیمی و قهرمانی، شوق و انگیزه‌اش را چندبرابر کرد. حالا او یک ورزشکار است و باور دارد که آدم‌ها بسته به تلاششان می‌توانند به موفقیت برسند.


مدیون ورزش هستم

حتی در آپارتمان کوچکشان در مجتمع محمدیه محله التیمور، توپ از دستش نمی‌افتد. مدام مشغول تمرین است. توپ را سر دست می‌گیرد و محکم به آن ضربه می‌زند. می‌گوید: همه نشاطی که دارم، مدیون همین فسقلی جذاب است، و‌گرنه من هم مثل خیلی از کسانی که معلولیت دارند، حالا هزار‌ویک جور بیماری داشتم.

خانه جمع‌و‌جور و نقلی‌شان در مجتمع متعلق به خودشان است و دغدغه مسکن و اجاره‌خانه را ندارند، اما خرج زندگی زیاد است. همسرش، محبوبه‌خانم، نیز پایش مشکل دارد و نمی‌تواند خوب راه برود، اما دختر و پسرشان سالم و سر‌حال هستند. مبینا، دخترشان، کلی مقام در رشته رزمی کسب کرده است و همه این موفقیت‌ها حال جمع چهار‌نفره‌شان را خوب می‌کند.

واکسن معیوب فلج اطفال فرمول زندگی را یادش داد

 

سعی کردم بهترین باشم

خیلی‌ها با کوچک‌ترین مشکلی که پیش می‌آید، فکر می‌کنند روزگار به آن‌ها تیر خلاص زده و همه‌چیز تمام است. اما هادی چوپانی در‌برابر سختی‌های روزگار کم نیاورده است و به قول خودش فرمول خوب زندگی‌کردن را یاد گرفته است.‌

می‌گوید: خانواده‌ام تعریف می‌کنند دو‌سه‌ساله بودم که به‌خاطر واکسن معیوب فلج اطفال، فلج شدم. حالا ۳۷ سال از عمرم می‌گذرد و در هر مرحله‌ای از زندگی سعی کرده‌ام بهترین باشم و به موانع پیش رو توجه نکنم.

 

بخش متفاوت زندگی

عضویت در جامعه معلولان مشهد، مسیر تازه‌ای پیش پای او می‌گذارد. ورود او به جمع والیبالیست‌های نشسته و انتخاب‌شدنش برای تیم، مثل یک پازل از‌پیش‌تعیین‌شده بود که حرفی برای گفتن نمی‌گذاشت.

تعریف می‌کند: تابستان سال‌۸۵ به پیشنهاد این مجموعه و برای تفریح و سرگرمی به محل بازی آن‌ها رفتم. سرویس‌زدن و توپ‌گیری والیبالیست‌ها را از دور تماشا می‌کردم. پرداختن به این ورزش بین روزمرگی تنوع خوبی برایم بود. کم‌کم وارد جمع آن‌ها شدم و وقت‌های فراغتم را برای تمرین گذاشتم و جالب اینکه روز‌به‌روز بیشتر به آن خو گرفتم.

هادی چوپانی توپ را سر دست می‌گیرد و سرویس محکمی به آن می‌زند. ورزش اعتماد‌به‌نفسش را هم تقویت کرده است. می‌گوید: با مشکلات که مواجه شوی، دو راه بیشتر نداری؛ یا باید مقاوم باشی یا کنار بکشی. بستگی به خود فرد دارد که کدام راه را انتخاب کند؛ من مرحله اول را انتخاب کردم. زمینی که برای ورزش به آنجا می‌رفتیم، دور و شرایط من هم سخت بود، اما دلم نمی‌خواست گوشه‌نشین و منزوی شوم و مضاعف بر همه این‌ها به والیبال علاقه‌مند شده بودم.


ورزش مانع‌از پیشرفت معلولیت است

سال‌۱۳۸۸ او به‌عنوان بهترین لیبرو استان برگزیده شد و همراه تیم نیز به چندین مقام قهرمانی و نایب‌قهرمانی دست یافته است.

می‌گوید: هفته‌ای دو‌سه روز تمرین می‌کنیم. من هیجان رقابت‌ها و تب‌و‌تاب این رشته ورزشی را دوست دارم، اما موضوع مهم‌تر این است که ورزش باعث سلامت روح و جسم می‌شود و از معلولیت‌های پیش‌رونده جلوگیری می‌کند.

در همین مجتمعی که زندگی می‌کنیم، بسیاری از توان‌یابان معلولیت جزئی داشته‌اند و سال‌ها می‌توانستند راه بروند، اما به‌دلیل کم‌تحرکی حالا ویلچرنشین شده‌اند. به نظرم این وظیفه سازمان بهزیستی مشهد است که ورزش را جزو برنامه‌های ثابت و مستمر برای توان‌یابان قرار دهد.


درآمد یک میلیون‌تومانی برای چهارنفر

بعد‌از تشکیل خانواده، زندگی هادی چوپانی شکل تازه‌ای گرفت. همه تلاشش را می‌کند تا کم و کسری نباشند، اما دخل و خرج با هم جور در‌نمی‌آید. می‌گوید: همسرم هم شرایط خودم را دارد. من و همسرم هر‌دو تحت پوشش خدمات بهزیستی هستیم و ماهیانه یک‌میلیون‌و ۳۰۰ هزار تومان به حساب ما ریخته می‌شود. شغل‌های مختلفی را تجربه کرده‌ام، از کار در کارخانه تزریق پلاستیک گرفته تا کارگاه‌های دیگر.

متأسفانه برخی کارفرما‌ها از شرایط ما سوءاستفاده می‌کنند؛ به‌همین‌دلیل تصمیم گرفتم برای خودم کار کنم و در حال حاضر راننده تاکسی هستم. وضعیت ما نسبت‌به خیلی‌ها که در این مجموعه زندگی می‌کنند، بهتر است؛ به این‌دلیل که هزینه دارو و درمان چندانی نداریم، اما شما قضاوت کنید؛ با ماهی یک‌میلیون‌تومان چه کاری می‌توان انجام داد؟ توان‌یابان به حمایت‌های روحی و مالی نیاز دارند.


توان‌یابان برای نشاط و شادابی وقت بگذارند

هادی ضربه ملایمی به توپی که در دست دارد، می‌زند. می‌داند خیلی از توان‌یابان به‌دلیل مشکلاتی که سد راهشان است، گوشه‌نشین و افسرده شده‌اند. معتقد است که سازمان بهزیستی خیلی بهتر از این‌ها می‌تواند کار کند.

در‌حالی‌که دوباره به توپ روی دستش ضربه می‌زند، پیشنهادی را که به ذهنش می‌رسد، مطرح می‌کند: بهزیستی از وضعیت توان‌یابان و همچنین درجه معلولیتشان اطلاع دارد و می‌داند چه فعالیت ورزشی‌ای متناسب با شرایط هر فرد است؛ به نظرم می‌تواند زمینه را برای ورود آن‌ها به ورزش مهیا کند. معلولیت‌ها پیش‌رونده هستند و باید مانع‌از پیشروی آن شد.

او داشتن یک زندگی خوب و آرام را حق هر شهروند می‌داند و امیدوار است مجموعه‌ای که برای توان‌یابان کار می‌کند، بیشتر از این‌ها برای نشاط و شادابی توان‌یابان وقت بگذارد. چوپانی با دختر و پسرش مشغول بازی می‌شود؛ سرویس بلندی می‌زند و می‌گوید: اگر قرار است یک پیشنهاد مفید برای سازمان بهزیستی مطرح کنم، همین است که از فراهم‌کردن امکانات ورزشی برای آن‌ها غافل نشود.

فکر‌کردن به حضور در تیم ملی والیبال نشسته، ذوق‌زده‌اش می‌کند و می‌گوید: دعا کنید که دفعه بعد که برای مصاحبه آمدید، عضو پرافتخار تیم ملی والیبال نشسته شده باشم.

ارسال نظر
آوا و نمــــــای شهر
03:44