سیدکفاش مرد کمحرف و آرامی که سالهاست در اطراف حرم، بساط واکس صلواتی خود را پهن میکند و غبار از کفش زائران حضرتش میزداید.
دوسهساله بودم که بهخاطر تزریق واکسن معیوب فلج اطفال، فلج شدم. حالا ۳۷ سال از عمرم میگذرد و در هر مرحلهای از زندگی سعی کردهام بهترین باشم.
۲۶ فروردین، روز ملی ریشه کنی فلج اطفال است و هنوز خیلیها طرح خانه به خانه برای خوراندن قطره فلج اطفال را در خاطر دارند.
از اواخر سال1398 تا الان چشممان به خبر بد آمار هر روزه تعداد فوتشدگان کرونا بوده است. آماری که ابتدا دور از ما و خانوادههایمان به نظر میرسید اما چندی نگذشت که تک تک ما به طریقی داغدار شدیم. بعضیمان عزیزی در خانواده از دست داد، دیگری در فامیل نزدیک و بقیه از دوستان و آشنایان. پیر، جوان و حتی کودک. ایام تیره و تاری بود. این نوشتار به یادبود چند همسایه، هممحلی و سوژههای خاصمان است که در این ایام به علت ابتلا به ویروس کووید19 از بین ما رفتند. افرادی لایق، سختکوش و دوستداشتنی که فوتشان داغ دلمان شد.
لیلا دهقانی همان کسی است که نگذاشت همسرش پس از ورشکستگی کمر خم کند و در کارگاه خیاطیاش را برای همیشه ببندد. به پیشنهاد او تمام ابزار و وسایل را به خانه کوچکشان آوردند و خانه را تبدیل به کارگاه کردند. بچهها هم کنار پدر و مادرشان بودند و یک گروه قوی تشکیل دادند. چند ماه سخت را پشت سر گذاشتند تا پس از ساعتها بیوقفه کار کردن و شببیداری کشیدن حسابشان را با طلبکارها صاف کردند، بعد هم در همین خانه کارشان را ادامه دادند. علاوه بر این، حالا برای خانمهای محله هم اشتغالزایی کردهاند و 18نفر به واسطه لیلا خانم مشغول به کار خیاطی شدهاند.
اگرچه در گذر زمان کمی از آداب ورسوم آن فراموش شده و یک جاهایی هم تغییر شکل داده است اما با کمی جست وجو می شود بخش هایی از آن را در حافظه تاریخی بزرگ ترها پیدا کرد. در خطوط زیر ضمن گفت وگو با برخی قدیمی های شهر امام رضا (ع)، روایتی داریم از چندوچون گذراندن شب چله توسط مردمی که ماییم.