کد خبر: ۵۴۸۱
۲۵ تير ۱۴۰۴ - ۱۴:۰۰
انتقاد ساره سرگلزایی از بی‌توجهی مشهدی‌ها به هنر

انتقاد ساره سرگلزایی از بی‌توجهی مشهدی‌ها به هنر

ساره سرگلزایی می‌گوید: مشهدی‌ها برای مانتو و لباس‌های فلان مزون میلیونی هزینه می‌کنند ولی برای تابلویی که منحصربه‌فرد است و نمونه‌اش نیست، خرج نمی‌کنند، چون به چشم نمی‌آید.

رضوانه رمضان‌پور| هنوز وسایل نمایشگاهش را جمع نکرده است که به‌سراغش می‌رویم. تابلو‌ها از دیوار پایین آمده، ولی هنوز بسته‌بندی ندارد. آینه‌ها، جعبه‌ها و دیگر کارهایش هم روی میز هستند. مثل مادری مهربان دانه‌دانه آن‌ها را برمی‌دارد و نگاه می‌کند و جمعشان می‌کند.

برای کسی که چند ماه زمان گذاشته تا تک تک این کار‌ها را به نمایشگاه برساند و حالا باید آن‌ها را دوباره به خانه بازگرداند، شاید این حس کمی ناخوشایند باشد. انگار فرزندانش به سر و سامان نرسیده‌اند. او از سال ۸۷ با هنر پتینه‌کاری شروع کرده و با پتینه دیوار، دکوپاژ میکس‌مدیا، پتینه سه‌بعدی، تیناب، آبستره، نقاشی سیال و دیگر تکنیک‌ها ادامه داده است. هنر تکنیک‌های دکوراتیو که یک هنر مدرن است عشق ساره سرگلزایی است؛ او  کارشناسی‌ارشد روان‌شناسی دارد ویک مترجم پاره‌وقت و یک هنرمند تمام وقت است.

 

کسی قدر نمی‌داند

می‌گوید: «در مشهد از هنر استقبال نمی‌شود». به نظرش آنچه باعث می‌شود که مردم برای هنر‌های دستی زیاد خرج نکنند، اهمیت کم هنر است. او که جامعه مخاطبانش قشر متوسط رو به بالا هستند، می‌گوید: «کار‌هایی که من می‌سازم خیلی گران نیستند. گران‌ترینش ۴۰۰ هزار تومان است. ولی کسی قدر نمی‌داند».

با مقدار فروشی که داشته در نهایت می‌تواند هزینه‌های گالری را بپردازد و حالا خستگی به تنش مانده است. ۵ نمایشگاه در مشهد برگزار کرده است و حالا  قصد دارد نمایشگاه‌های بعدی‌اش را در تهران و سپس خارج از کشور برگزار کند. می‌گوید: «همین آدم‌ها شاید یک‌میلیون تومان برای یک مانتو یا پارچه بدهند، چون دیده می‌شود و می‌توانند بگویند از مزون خانم فلانی خریده‌اند، ولی برای کاری که منحصربه‌فرد است و نمونه‌اش نیست، خرج نمی‌کنند، چون به چشم نمی‌آید».

۵ نمایشگاه در مشهد برگزار کرده است و حالا  قصد دارد نمایشگاه‌های بعدی‌اش را در تهران و خارج از کشور برگزار کند

 

هنری که در پنجم دبستان ماند

علاقه‌اش به هنر فقط برای اکنون نیست که ۳۵ سال دارد. از وقتی کلاس پنجم است دست به کار می‌شود و برای تمام اعضای خانواده یک کارت‌پستال دستی درست می‌کند و نقاشی می‌کشد. برای هر کس با توجه به روحیاتی که دارد. برای برادرش توپ و دروازه فوتبال، برای مادرش یک بانو و برای پدرش که خادم است، حرم امام رضا (ع) را از روی نقش حرم سکه پنج تومانی با همان طبع کودکانه‌اش می‌کشد.

وقتی هدایا را می‌دهد خانواده آن‌قدر معمولی برخورد می‌کنند که هیچ ذوقی برایش نمی‌ماند. زحمتی که خستگی‌اش به دوش او می‌ماند و نمی‌گذارد که به هنر جدی فکر کند. حتی وقتی کلاس پیانو می‌رود برایش شبیه مدرسه‌رفتن است. آن موقع استاد سخت‌گیر او را دلزده می‌کند تا حالا که قدر هنر را می‌داند حسرت نواختن کلاویه‌های پیانو را داشته باشد و بگوید: «رهایش کردم شاید، چون عاشق موسیقی نبودم».

 

هنر تفنن است؟

هر هنری که یاد می‌گیرد از آن استفاده می‌کند. می‌خواهد بافتن جوراب حرفه و فن باشد یا چیز‌های دیگر. وقتی انتخاب رشته می‌کند، می‌خواهد گرافیک بخواند. هنوز آن موقع در نگاه عمومِ مردم هنر رشته تنبل‌هاست. پدر و مادر مخالفت می‌کنند و اجازه نمی‌دهند. آن‌ها معتقدند هنر متن زندگی نیست و باید به‌عنوان تفریح به آن پرداخته شود. گریه و زاری هم آن‌ها را قانع نمی‌کند. به اجبار رشته انسانی را انتخاب کرده و رتبه‌اش ۳۸۰ می‌شود. در دانشگاه روان‌شناسی می‌خواند. او روح هنر را در خودش حبس می‌کند، ولی این روحیه همیشه همراه او است. کافی است که زمینه بروز پیدا کند.

 

ساره سرگلزایی از ۵ نمایشگاه هنری‌اش می‌گوید

 

در مسیر هنر

ارشد تهران قبول می‌شود. راهی را که ناخواسته تا نیمه آمده می‌خواهد ادامه دهد. کار دکوپاژ را اولین‌بار  در منزل دوستش می‌بیند در سال ۸۷. پرس‌وجو می‌کند تا هنرمندی که آن کار را ساخته است پیدا می‌کند. اولین دوره دکوپاژ را پیش او می‌بیند. علاقه‌اش به هنر مسیر خودش را پیدا می‌کند تا مرهمی بر دل بی‌قرارش شود.

چند دوره می‌بیند تا وقتی که درسش تمام می‌شود و به مشهد برمی‌گردد و باز به دنبال هنر می‌رود. یک‌سال و نیم دیگر هم دوره فشرده می‌گذراند. هم‌زمان در بهزیستی مشغول به کار می‌شود. صبح سر کار است و عصر به دنبال هنر. بیشتر درآمدش را هم خرج آموزش‌دیدن می‌کند. مسیر سختی را در پیش گرفته است.

اما عشقش به کشف تازه‌اش آن‌قدر زیاد است که حاضر نیست به این راحتی رهایش کند. هنوز دوره‌ها را به پایان نرسانده و نزدیک عید است. تصمیم می‌گیرد یک نمایشگاه هفت‌سین راه بیندازد. گاهی تا ۳ نیمه‌شب مشغول تولید کار است و صبح ساعت ۷ به اداره می‌رود. اولین نمایشگاه با استقبال خوبی روبه‌رو می‌شود و خستگی کار را از تن او بیرون می‌آورد.

 

کار دولتی را رها کردم

روح آزاد او با اسیر میز و ساعت کار شدن در تضاد است. چارچوب‌های خشک اداری و زندگی  تکراری کارمندی او را آزرده می‌کند. می‌گوید: «تصمیم گرفتم که کار دولتی را رها کنم و کار‌های هنری را ادامه بدهم». اما رهاشدن از قید و بند‌های ساخته بشر به این راحتی نیست.

همه او را سرزنش می‌کنند که نباید کار دولتی را رها کنی. حقوق ثابت، بیمه، افزایش حقوق، مرخصی و مزایای کار را دستاویزی می‌کنند تا  او را سر کار نگه دارند. ولی ۵ سال تحمل کاری که دوستش ندارد دیگر برایش ممکن نیست.

وقتی استعفا می‌دهد فشار‌ها بر او بیشتر می‌شود. از این همه تاریکی راه که جلو مسیرش می‌گذارند وحشت‌زده می‌شود و سعی می‌کند به کار برگردد. نمی‌شود و اکنون از آن نشدن خوشحال است. غیر از همسرش کسی او را حمایت نمی‌کند. همسری که در طول مسیر مشوق او بوده، می‌گوید: «با وجود اینکه در مشهد از کار هنری استقبال نمی‌شود و مقرون به صرفه نیست، ولی همیشه برایم دلگرمی بوده است».

 

به جای کریستال، هنر دست می‌گذارم

او اهل ریسک است. همین که یک کار ثابت را رها کرده است و به دنبال هنر می‌رود، یعنی دل به آرامش ظاهری زندگی خوش نکرده است. او با گذراندن دوره‌های زبان و داشتن ارشد روان‌شناسی به‌سراغ ترجمه کتاب می‌رود و تابه‌حال چند کتاب ترجمه کرده است. کاری که خودش اعتراف می‌کند ریسک زیادی داشته است. حالا هم بیشتر وقتش را به هنر می‌گذراند. خانه‌اش هم از این هنر بی‌نصیب نمانده است. خانه‌ای که هر گوشه آن را هنر دست یک هنرمند عاشق زینت داده است. گاهی در روز ۵ ساعت وقت می‌گذارد.

گاهی هم بیشتر و گاهی کمتر. بستگی دارد به سفارش و نمایشگاه و دلش. ولی در هر حال هنر روح او را طراوت می‌بخشد. سعی می‌کند خلاق باشد. تخته کهنه گوشت مادربزرگ حالا زینت آشپزخانه‌اش شده است. دستی به سر و رویش کشیده و دکوپاژش کرده است. تابلو‌های سه‌بعدی کوچک و بزرگ به دیوار‌ها حرمت داده است.

در خانه‌اش خبری از کریستال‌های فلان مارک نیست، ولی به جایش تا بخواهی می‌توانی ارزش هنر را در چینش منزلش ببینی. حتی دیوار‌ها را هم خودش پتینه کرده است. می‌گوید: «ما عروسی‌مان هم با حضور بستگان درجه یک و دوستان نزدیک برگزار و با یک شام شروع شد.» گاهی صفحه هنری‌اش در اینستاگرام بهانه‌ای شده است تا با هنرمندان دیگر کشور‌ها ارتباط بگیرد و هنر زبان مشترک آن‌ها بشود.

 

ساره سرگلزایی از ۵ نمایشگاه هنری‌اش می‌گوید

 

خلاقیت در هنر حرف اول را می‌زند

هدیه‌دادنش ربط مستقیمی به علایقش دارد. وقتی کسی را دوست دارد به او از کار‌های هنری‌اش هدیه می‌دهد. هرچقدر علاقه بیشتری به او داشته باشد تکنیک سخت‌تری را به کار می‌برد. می‌گوید: «یک سینی دکوپاژ حداقل ۵ ساعت وقت می‌برد و من دارم چیزی را هدیه می‌دهم که دیگر مثل آن نیست». معمولا هم سعی می‌کند یک کار را دوبار نسازد، مگر سفارش داشته باشد. در عوض هنر‌های مختلف را با هم تلفیق و کار تازه‌ای خلق می‌کند. تابلو‌های سه‌بعدی، تراش آینه و...

همه اثر هنر و خلاقیت با هم است. معتقد است خلاقیت در هنر حرف اول را می‌زند. دکوپاژ عکس‌های عروس و داماد روی آینه و کارکردن عکس‌های زوج‌ها از خلاقیت‌هایی است که خیلی با استقبال روبه‌رو شده است. البته گاهی هم آدم‌هایی بوده‌اند که شاید دلشان برای زرق و برق کالا‌های بازار بیشتر می‌تپد که سعی می‌کند به آن‌ها در سطح سلیقه خودشان هدیه بدهد و می‌گوید: «من به هنرم احترام می‌گذارم و کارهایم را به کسانی هدیه می‌دهم که آن‌ها را دوست داشته باشند».

 

* این گزارش چهارشنبه، ۱۴ شهریور ۹۷ در شماره ۳۰۴ شهرآرامحله چاپ شده است.

آوا و نمــــــای شهر
03:44