برای تعمیر گوشی تلفن منزلمان به خیابان سعدی رفتم. خیابان قدیمی مشهد که در طول سالها نامش تغییر نکرده است. این خیابان از غرب به میدان سعدی که به آن «گلکاری سراب» هم میگفتند محدود شده و از شرق در ایستگاه سراب به خیابان امام خمینی متصل میشود.
پدرم میگفت؛ در قدیم چند محل برای برداشت آب در مشهد وجود داشت که یکی از اصلیترین آنها در ایستگاه سراب بود و یکی هم در حوالی خیابان گلستان غربی فعلی که به آب سناباد مشهور بود. وجه تسمیه بازارچه و خیابان سراب هم از این ایستگاه نشئت گرفته است. وجود همین مظهر آب گوارا و نزدیک بودن به آن، این محله را اعیاننشین کرده بود چون در قدیم و قبل از ایجاد سیستم لولهکشی شهری، آب جاری از داخل همه منازل می گذشت تا به آخرین منزل میرسید. بنابراین منازلی که به آب نزدیکتر بودند آب تمیزتر و گواراتری داشتند.
رو به خیابان سراب و پشت به خیابان سعدی که بایستید، در دو نبش خیابان سراب و حاشیه خیابان ارگ دو فروشگاه لباس ورزشی وجود دارد و نمای ورودی این خیابان مهم و قدیمی مشهد را کفشهای رنگارنگ ورزشی زینت بخشیده است. سالها پیش در نبش جنوبی این خیابان یکی از سوپرمارکتهای شیک مشهد به نام «محصولات فرد» وجود داشت. دقیقا چهار مغازه از سرکوچه در حاشیه ارگ به سمت شمال بروید(یعنی به سمت میدان شهدا)، نبش کوچه ماهرخ، عطاری«آق علی عطار» است که پدر مرحوم مهدی اخوان ثالث بود. این مغازه هنوز هم وجود دارد ولی هیچ تابلو یا نامی بر سردر عطاری نیست.
هنگامی که قصد دارید وارد بازارچه سراب شوید متوجه آجرهای مربعی ختایی در کف این خیابان میشوید. در حاشیه ضلع جنوبی ورودی خیابان چند جگرکی و سیراب شیردان فروشی قدیمی وجود دارد که هنوز به کار خود ادامه میدهند. در حاشیه ضلع شمالی ورودی خیابان هم یک نانوایی از قدیم هست که این روزها ماشینی شده و دیگر از تنور آن خبری نیست. اگر بازارچه سراب را مانند یک رودخانه در نظر بگیرید، کوچههای فرعی زیادی مانند انشعابات این رودخانه در دو سوی آن وجود دارند که هرکدام برای خود داستانی دارند، برخی از آنها بنبست هستند.
یکی از این کوچهها که در ابتدای بازارچه از راستای جنوبی آن انشعاب میگیرد و در نهایت با یک فرعی دیگر دوباره به خیابان ارگ متصل میشود کوچه ورزنده است. در قدیم حمام معروفی با همین نام در این کوچه بود که این روزها خبری از آن نیست. تقریبا مقابل ورودی کوچه ورزنده مسجدی قرار دارد از مساجد قدیمی شهر که نمای چندان ارزشمندی ندارد.
کمی بعد از مسجد مغازه آقای «غراب» از کسبه قدیم بود، مرحوم غراب یکی از معروفترین رفوگرهای مشهد بود و هرکس لباسی داشت که نیازمند رفو بود فقط نزد او میرفت. توپهای فوتبال قدیمی هم که به توپ جیری معروف بودند وقتی سوراخ میشد فقط توسط مرحوم غراب رفو میشدند، دیگر اثری از آن نبود. یکی از معدود مغازههایی که هنوز با همان کسب قبلی پا برجاست، کارگاه حلبیسازی «اطمینان» است که در ضلع جنوبی خیابان و حدود صدمتری ورودی بازارچه واقع است. خوشبختانه حاج آقای «اطمینان» هنوز در همان مغازه مشغول ساخت لوله بخاری و سایر مصنوعات حلبی است.
کمی جلوتر به یکی دیگر از فرعیهای این خیابان رسیدم، کوچه باغ عنبر. کوچه باغ عنبر عمود بر بازارچه سراب به موازات خیابان ارگ در راستای ضلع شرقی ساختمانهای آموزش و پرورش، کتابخانه عمومی شریعتی، دبیرستان شریعتی و مدرسه حکیم نظامی امتداد مییابد تا از یک سو وارد خیابان ارگ و از سویی به یکی دیگر از فرعیهای مهم بازارچه سراب منتهی شود.
بازارچه را به سمت شرق ادامه دادم تا به کوچه فتاح خان رسیدم. کوچه فتاح خان از ضلع جنوبی بازارچه و حوالی میانه آن منشعب شده و درنهایت با یک پیچ کوچک وارد خیابان خسروی میشود. خاطرهای محو از زمان انقلاب دارم که مردم هنگام فرار از دست نیروهای نظامی هنگام تظاهرات، از خیابان خسروی، درست بعد از ساختمان مرکزی بانک تجارت، وارد این کوچه شده و در پس کوچهها ناپدید میشدند.
اوایل بعد از انقلاب که شوراهای محلی تشکیل شد و اجناس تعاونی مانند روغن و شکر و سیگار آزادی و بهمن به صورت تعاونی توزیع میشد، شورای محله ما در همین کوچه بود. در نبش این کوچه و حاشیه بازارچه سراب ساختمان قدیمی دوطبقه بزرگی هنوز وجود دارد که در زمان شاه رینگ بوکس بود، رینگ بوکس آهنچی. این ساختمان که با آجرهای قزاقی و بندکشی توپر و سقف شیروانی کاملا نمادی از معماری فاخر دوره پهلوی دوم است.
کمی بعد از این ساختمان، خیابان انحنا پیدا میکند و میدانگاهی در کنار بیمارستان شاهین فر بهتازگی احداث شده است. بیمارستانی که به همت دکتر شاهینفر بنا شده و نسل جدید مشهدیها بازارچه سراب را به نام «خیابان شاهین فر» میشناسند.
دیوار به دیوار بیمارستان شاهینفر، «مدرسه ابتدایی دولتی شفق» واقع شده بود که دیگر اثری از آن به چشم نمیخورد. در مجاورت مدرسهای که دیگر وجود ندارد، مغازه تابلوسازی بود اما شاید کمتر کسی به یاد بیاورد که اولین مغازه فروش لوازم تابلوسازی و نقاشی حرفهای به نام «شبرنگ» در همین محل بود، اگرچه دیگر اثری از فروشگاه شبرنگ نیست، اما سبب شد سرتاسر بازارچه سراب تبدیل به صنف تابلوسازی شود. کمی بعد از انحنای خیابان، در ضلع جنوبی، کافه ستاره هنوز با همان کاربری قهوهخانه مشغول به کار است. مرحوم «ستار ستاره شکری هراتی» تا حدود 30سال پیش هنوز زنده بود و در این محل مغازه سلمانی داشت. مغازه متصل به منزل ایشان بود.
ورودی منزل که درِ آن مستقیما به حیاط باز میشد از کوچه باریک کنار مغازه بود. الان هم دقیقا به همان شکل وجود دارد و تغییر نکرده است. مرحوم ستاره دوره آموزش سلمانی را در آلمان گذرانده بود و به همین دلیل موهای ما را آلمانی اصلاح میکرد. دقیقا مانند افسرهای گشتاپوی فیلمهای سیاه و سفید مربوط به جنگ جهانی دوم. یادم میآید که ماشین اصلاح دستی کندی داشت که یک در میان موها را از ته میکشید و فریاد ما را به آسمان می برد. برس عجیبی هم داشت که کار سشوار را انجام میداد.
این برس یک استوانه بزرگ بود به قطر حدود 20سانتیمتر و ارتفاع 30سانتی متر. محیط این استوانه با سیمهای برس پوشیده شده بود و در دو قاعده این استوانه در بسته، دو دسته مانند دسته چرخ خیاطیهای قدیمی وجود داشت که آنها را با دو دست میگرفت و محکم روی سر مشتری میچرخاند. این حرکت دوار و با فشار برس باعث میشد مو ها فرم بگیرند. نتیجه این نوع فرم دادن مو را در عکسهای سیاه و سفید پدر و مادربزرگها میتوان دید.
در اواخر عمرش، سلمانی را به کافه فعلی تبدیل کرد و پس از مرگ هم این کافه به همین شکل و با همین نام باقی ماند.
کمی جلوتر از این کافه و در ضلع شمالی خیابان، یکی دیگر از فرعیهای مهم بازارچه سراب «کوچه قُنسولی» یا «بازارچه سراب 8» است. ما در کودکی به آن کوچه قُنسُری میگفتیم.
در قدیم قنسولگری روس در آن واقع شده بود و به همین سبب قدما به آن کوچه قنسولی میگفتند. بعدها به آن «کوچه مدرسه شیخها» و «کوچه مدرسه آیتا... خویی» هم میگفتند و البته برخی آن را به «کوچه دبیرستان مهستی» هم میشناختند. در حال حاضر به نام کوچه شهید محمود علاقبند حسینی تابلو خورده است. ناخودآگاه به داخل کوچه کشیده شدم. در یک طرف دیوارهای مدرسه علمیه آیتا... خویی قد برافراشته و در سوی دیگر تک و توک ساخت و سازهای امروزی به چشم میخورد اما کلیت کوچه زیاد دستخوش تغییر نشده است.
یادم میآید که مرحوم مهدی اخوان ثالث را چند بار در همین کوچه دیده بودم. با همان هیبت خاص خودش، موهای بلند سر شانه و سبیلهای آنچنانی. در آن دوران کودکی او را نمیشناختم اما بعد ها که بزرگتر شدم و عکس او را بر روی جلد کتب و مجلات دیدم او را شناختم. ضلع شرقی این کوچه از ابتدا که خیابان سراب است تا انتها که بالاخیابان است سرتاسر باغ-منزلی بود متعلق به مرحوم « نصیر بگوف». نصیر بگوف ملّاک متمولی بود که خانهای اعیانی در میان این باغ داشت.
این باغ بزرگ از شرق به خیابان شاهرضا، از غرب به کوچه قنسولی، از شمال به خیابان نادری(شیرازی یا بالاخیابان) و از جنوب به بازارچه سراب محدود میشد. مساحتی حدود 2هکتار. مرحوم نصیر بگوف بعدها این باغ را برای احداث مدرسه علمیه به آیتالله خویی هبه کرد و تا سالها به همان شکل طلبهها در آن تحصیل می کردند. بعد از انقلاب عمارت اعیانی قدیمی را تخریب کردند و حجرههای تو در تو و گنبد بتنی عظیمی جای آن را گرفت.
کوچه قنسولی یا همان قُنسُری، خود چند انشعاب دارد. یکی کوچه مستشاری که به نوبه خود با چند کوچه پیچ در پیچ به کمر کوچه باغ عنبر میخورد. یکی دیگر کوچه بلند و بنبستی است که در انتهای آن دبیرستان دخترانه مهستی قرار دارد. حد فاصل این دو کوچه فرعی و دقیقا در ضلع غربی کوچه قُنسُری و درست مقابل باغ نصیربگوف، باغ دیگری بود به نام «باغ گازرانی» که ساختمان کنسولگری روس در همین باغ واقع شده بود. باغ- منزل بزرگ حاشیه کوچه قُنسری که بخشی از باغ گازرانی است هنوز مانند چهل سال پیش در جای خود باقی است.