درِ خانه که باز میشود حیاط خلوت بسیار کوچکی پیش روی ماست، اما پیش از آنکه کوچکی آن توی ذوق بزند این هنرهای دستان پرتوان دختر خانه است که چشمانمان را خیره و ما را برای دقایقی در چارچوب در میخکوب میکند.
از گلدانهای سفالی با طرحهای عجیب و زیبا بگیر تا بشقابهای طرحدار، پیشدستیها سفال، نقاشیهای روی دیوار، عروسکهای چوبی از در آویزان و تختی که برای استراحت و نوشیدن یک چای بعد از کار فراوان در گوشه حیاط است و همه این حیاط خلوت کوچک را به قدری مسحورکننده ساخته است که جز توصیف واقعیت هر چه بگوییم به گزاف گفتهایم.
از حیاط تا کارگاه راهی نیست، دو سه قدم که برداری در کارگاهی! کارگاهی که به اندازه دو صندلی، یک میز و تعداد زیادی کارهای جور واجور سفال و مجسمه ونقاشی و یک دنیا عشق و حال خوب در آنجا هست. مینشینیم و میبینیم به به! دکلمهای زیبا با صدای خسرو شکیبایی به این همه زیبایی، گرمایی دوچندان بخشیده است، چشم از این همه حس خوب میگیریم و سراغ خانم زهرا منفرد، این هنرمند محله حجاب، میرویم تا برایمان از حال و هوای کارهایش بگوید.
۲۵ سال دارم و از ابتدا خیلی به عکاسی و گرافیک علاقهمند بودم، در هنرستان گرافیک خواندم و رشته دانشگاهیام در مقطع کاردانی نیز گرافیک بود و کارشناسی را با گرایش گرافیک تزیینی- محیطی به پایان رساندم، اما اینکه چطور شد از گرافیک به سفال رسیدم قصه بسیار جالبی داشت.
برای کارآموزی دوره کاردانی قرار شد در مجتمع امام رضا (ع) دوره عکاسی بگذرانیم و وقتی با دوستم به مجتمع مراجعه کردیم گفتند برای عکاسی فقط یک نفر دیگر جا هست و شما میتوانی دوره کارآموزیات را در رشته سفال بگذرانی.
وقتی در کارگاه سفال نشسته و منتظر بودم استاد کوزهگری برسد هم اصلا فکر نمیکردم که روزی برسد که من آنقدر به سفال علاقهمند شوم و آن را جدی دنبال کنم، اما وقتی سفال برای کارآموزی قطعی شد و دو سه روزی آن را انجام دادم، متوجه علاقه عجیب و غریبم به آرامشی شدم که کار با گل و خاک به من میداد، علاقهام به حدی زیاد شده بود که به جای ساعت ۹ تا ۱۲ از ساعت ۷ صبح تا ۵ عصر را در کارگاه کوزهگری میگذراندم.
به عنوان اولین نفر کرکره کارگاه را بالا میکشیدم و بهعنوان آخرین نفر از کارگاه خارج میشدم، روز به روز که میگذشت علاقهام به سفال و سفالگری بیشتر میشد و آنجا بود که فهمیدم این همان مسیر درست برای من است.
تا انتهای تحصیلم در مقطع کارشناسی هیچ وقت درسم و علاقهام به سفال ربط چندانی نداشت. خب من گرافیک را هم دوست داشتم، اما علاقه به سفال علاقه عجیبی بود، خلاصه که در مقطع کارشناسی نیز یک دوره دیگر برای کارآموزی گذراندم و این بار به خواست و علاقه خودم سفال را انتخاب کردم، گرافیک همیشه به طرحهای مجسمهها و ظروف و زیورآلاتم کمک کرده است و نمیتوان گفت این دو علاقه خیلی از هم دورند بلکه همیشه مکمل هم بودهاند.
خلاصه که بعد از اتمام دوره دانشگاه سفال را رها نکردم و برای تکمیل اطلاعاتم در این حوزه به کلاس لعاب رفتم و در این بین در نمایشگاههای مختلف هم شرکت میکردم. درباره ساخت مجسمهها باید بگویم استارت جدی آن از زمان دانشگاه و وقتی در مقطع کاردانی بودم زده شد، یکی از استادان برای پروژه کلاسی از ما خواست هر کاری را که دوست داریم، اما تا آن زمان انجام ندادهایم انجام دهیم و واقعیت این بود که من همیشه به ساخت مجسمه علاقه داشتم، اما هیچ وقت آن را جدی دنبال نکرده بودم.
اولین مجسمهام را اینطور ساختم، یک مجسمه دفرمه که در دانشگاه توسط استادان و همکلاسیها بسیار مورد توجه و تحسین قرار گرفت و باعث شد با نگاه جدیتری ساخت مجسمه را دنبال کنم. البته مجسمههای دفرمه معمولا مورد پسند همه واقع نمیشوند، اما چون این کار و طرحها دلی بود بسیار به ادامه آن علاقهمند شدم و در کنار ساخت ظروف و زیورآلات همچنان ساخت مجسمه نیز جزو کارهای من است.
شرکت در نمایشگاههای مختلف برای من همیشه پر از تجربههای فراوان بود، برای همین حتی اگر در یک نمایشگاه فروش خوب نبود هم ناراحت نمیشدم، چون با آدمهای زیادی آشنا شده بودم و تجربههای جدیدی کسب کرده بودم و همین برایم کافی بود، معمولا سفارشهای جدیدی میگرفتم که تا پیش از آن به ساخت آن فکر نکرده بودم، اما هیچ سفارش کاری را رد نمیکردم و از همه ایدهها و سفارشات نیز در نمایشگاهها استقبال میکردم.
حدود ۵ سال جسته گریخته با سفال کار کردم، طرح زدم، ساختم، فروختم، نمایشگاه زدم، اما شروع جدی کار من از پارسال و زمانی بود که به فکر احداث این کارگاه و خرید کوره و تجهیزات افتادم.
تا پیش از آن برای پخت کارها کوره اجاره میکردم که دردسر زیادی داشت و معمولا کارها در این رفت و آمدها تا کوره آسیب میدید.
خانواده برای راهاندازی کارگاه در اتاق کوچک خیلی به من کمک کردند و من بخش زیادی از موفقیت خود را مدیون آنها هستم، زمانی که تصمیم به خرید کوره گرفتم نهتنها سعی در منصرفکردنم نداشتند که بسیار نیز تشویقم کردند و این شد که با حمایت خانواده امروز کارگاه کوچک ما یک سال از فعالیت خود را پشت سر گذاشته است و حالا من برای نگارخانههای متفاوتی کار میزنم و البته شاگردان زیادی نیز دارم.
از بازار کار راضیام، باید مدام طرحها را عوض کنی، کیفیت کار را بهبود ببخشی و البته همه اینها خیلی خوب است، چون رقابت زیاد است و این به بهتر شدن کار ما کمک میکند، اما متأسفانه اتفاقی که افتاده گرانشدن مواد اولیه کار ما بوده، اگر همه چیز دوبرابر شده وسایل کار ما قیمتش چهار برابر شده و این در حالی است که نمیتوانیم قیمت تمام شده را افزایش دهیم.
البته مردم این روزها خیلی به کارهای دستی و سفال روی آوردهاند و خوشبختانه استقبال از این کارها خوب است، این روزها همه دوست دارند کارهای سفال را در خانه داشته باشند، سفال حس خوبی به همه آدمها میدهد.
حال و هوای کار با سفال خیلی خاص است. وقتی شروع به کار میکنم اگر برای ناهار و شام من را صدا نزنند اصلا متوجه نمیشوم، اصلا گرسنگی و خستگی را احساس نمیکنم، حتی اصلا نمیفهمم زمان چطور میگذرد. اینکه محیط کارگاهم کوچک است هیچ وقت باعث نشده است از کار دلسرد شوم یا به آن فکر نکنم، حتی اگر سفارشی هم نداشته باشم یا با شاگردی برنامه نداشته باشم باز هم به کارگاه میآیم و کار میکنم، کار کردن با گِل واقعا لذتبخش است.
هر تلاشی در اینکار ثمرهای لذتبخش برایم دارد، البته خیلیها را دیدهام که قدم در این راه گذاشتند، اما عقب کشیدند، خب نیت و صبر برای این کار خیلی مهم است، بعضیها میآیند و در نمایشگاه کارهای ما را میبینند و میگویند چه کار راحتی است!
ما هم میتوانیم از آن پول دربیاوریم و به این نیت قدم در این راه میگذارند، در صورتی که کار سفال بیشتر دلی است، بعضیها هم هستند که صبر ندارند، تا یکی دو تا کار میشکند، خراب میشود یا هر اتفاقی میافتد پا پس میکشند، ولی باید با حس خوب این کار را انجام داد، من حتی وقتی فروش ندارم یا شاگرد ندارم باز هم از این کار لذت میبرم، واقعا هیچ وقت اولویت اولم مالی نبوده و نیست.
خیلی اتفاق افتاده که ضررر کرده ام، بله این راه مثل هر راهی سختی دارد، اما من آنقدر به آن علاقه داشتم که الان که فکرش را میکنم سختیها در ذهنم کمرنگاند، یعنی آنها را از یاد بردم و فراموش کردم، چون شیرینی کار و ثمره نهایی آن برایم پررنگتر و مهمتر بوده است.
از سال گذشته که کار را جدیتر شروع کردم، پیج اینستاگرام ساختم و تبلیغات کردم تازه بعد مالی هم خودش را نشان داد، اما تا پیش از آن و تا قبل از اینکه کوره و وسایل بخرم آنچنان سودی نمیکردم. ۵ سال است که کار میکنم و یک سال است که سفال به عنوان یک شغل جدیتر شده است.
سختی زیاد بود و هست، اما علاقه داشتم و همین برای ادامه راه کافی بود، البته که اگر حمایت و تشویقهای مستمر خانوادهام نبود قطعا موفق نمیشدم، خانوادهام خیلی به من کمک کردند و همیشه تشویقم کردند و گفتند همین که رئیس کار خودت هستی خوب است.
اول که کار را شروع کردم میتوانستم از پدرم پول بگیرم و کوره بخرم، اما به نظرم هنوز به آن مرحله نرسیده بودم که بخواهم هزینه سنگین برای کار بکنم؛ بنابراین کارها را برای پخت به کوره میبردم، مسیر تا مصلی یا کلاهدوز طولانی بود، کوره مال خودم نبود و کارهایم با هزاران کار دیگر پخت میشد، کارها خراب میشد یا میشکست و خب همه اینها سختی کار بود. روزهایی بود که ۱۰ کیلو گِل را با اتوبوس به کارگاه میآوردم و الان که فکرش را میکنم از خودم میپرسم چطور این کار را انجام میدادم.
وقتی کوره خریدم در اولین شب پخت کارها تا صبح بیدار بودم، چون درجه کوره تا ۱۲۰۰ بالا میرود و خیلی مرا ترسانده بودند که ممکن است مثلا سیم کوره آتش بگیرد یا درکل هر اتفاق بدی بیفتد، اما الان اطلاعاتم خیلی در همه شاخههای کاری که میکنم بیشتر است و این کار من را راحتتر و سختیها را کمتر کرده، اما به طور کلی باید بگویم علاقه دارم، چون علاقه دارم همه سختیها شیرین است.
کار با سفال خیلی روحیات من را تغییر داده است. از همان ابتدا که در دوره کارآموزی از خوابم زدم و رفتم کارگاه فهمیدم این همان کاری است که من بهخاطرش هر تغییر و سختیای را تحمل میکنم، سحرخیزتر شدم و خیلی صبورتر.
من اصلا آدم صبوری نبودم، اما الان ساعتها وقت میگذارم و کاری را طراحی میکنم و میسازم و این کار ممکن است هر لحظه بشکند، اما باز تحمل میکنم و دوباره میسازم و این یعنی صبر، سفال برای من مثل مسکّن است. گاهی فکر میکنم اگر کارم نبود شاید وضعیت زندگیام آنقدر خوب نبود، شاید آنقدر روحیهام خوب نبود.
محیط این کارگاه نه فقط برای من که برای دوستان و شاگردهایم و هر کس که به اینجا میآید خیلی حس خوبی دارد، ما همه از خاکیم و کار کردن با خاک به عنوان یکی از عناصر اصلی طبیعت به ما خیلی کمک میکند، شاگردهایم میآیند اینجا و مشغول کار میشوند و بدون اینکه خواسته باشند درد دل میکنند و بعد میگویند چقدر خوب شد سبک شدیم و اینها حس خوبی به آنها میدهد. خیلی از دوستانم حتی به من میگویند که ما برای آرامش گرفتن به اینجا میآییم.
برنامهام برای آینده این است که کارگاهی بزرگتر اجاره کنم، میخواهم تمرکزم را روی آموزش بگذارم و کار با سفال را در حد همان کار دلی ادامه بدهم، زیاد از سری زدن و کار سفارشی زدن خوشم نمیآید، الان تولیداتم زیاد شده است و زیاد این شرایط را برای ادامه کار نمیپسندم، دوست دارم کمتر، اما دلی کار کنم و آموزش را جدیتر دنبال کنم و ادامه دهم.
خودم اوایل فکر میکردم که سفال کار آسانی است، یک ظرف لعابی که میدیدم میگفتم خب اینکه کار زیادی نبرده است، اما الان که انجام میدهم میفهمم هر کدام از شاخههای این رشته برای خود دنیایی جداگانه و سخت دارد و هر چقدر مطالعه کنی کم است، باید تا میتوانم در این راه یاد بگیرم و تجربه کسب کنم و واقعیت آن است که هیچوقت فکر نکردم الان دیگر همه چیز این رشته را میدانم.
همه از من میپرسند چند تا کلاس رفتهای، من فقط دو دوره کارآموزی رفتهام و بقیه چیزهایی که یاد گرفتهام بیشتر آزمون و خطا بوده است و کلاس خصوصی نرفتم و به نظرم رفتن به کلاسهای خصوصی و صرف هزینه زیاد و تهیه همه وسایل کار در همان ابتدا نه فقط در این کار که در هیچ کاری موفقیت را تضمین نمیکند، چیزی که باید بیش از بقیه چیزها وجود داشته باشد علاقه و پشتکار است.
البته که علاقه به تنهایی کافی نیست، صبر و پشتکار لازم است چرا که در هر کاری شکست وجود دارد و باید تحمل کرد. من در ابتدا با قیمتهای ارزان کار کردم و از همان اول قیمت کار را پایین کشیدم، ساعتها پای یک کار وقت میگذارم و کلی هزینه مواد اولیه میدهم و در انتها برای مثال ۵۰ هزار تومان کار را میفروشم.
توصیهام به کسانی که کار را تازه شروع میکنند این است که ارزش واقعی کار خود را حفظ کنند، چرا که اینها کار دست است، واقعا وقت و حوصله و زحمت زیادی دارد، و ارزشش خیلی بیشتر از اینهاست، نیاز نیست در همان ابتدای کار، کارگاه اجاره و خود را متحمل هزینههای زیاد کنند، تعدادی از شاگردهای من حتی در یکی از اتاقهای خانه خودشان کار میزنند، فضای زیادی در ابتدای کار لازم نیست و نباید سخت گرفت، برای من که ۶ سال است دارم این کار را انجام میدهم هم رفتن از این کارگاه کوچک کار سختی است چرا که به اینجا خیلی علاقه دارم، ولی خب دیگر این فضا جوابگوی نیاز ما نیست.