کد خبر: ۳۹۸۹
۱۹ دی ۱۴۰۱ - ۰۰:۰۰

شغل شکننده‌ شیشه‌بری

اوایل انقلاب از‌طریق اتحادیه و تعاونی شیشه را می‌خریدیم. مصالح ساختمانی به‌سختی پیدا می‌شد. وقتی می‌خواستی حواله شیشه بگیری، بازرس می‌آمد و از خانه بازدید می‌کرد؛ اگر 10متر شیشه نیاز داشتی، برای هفت‌‌متر حواله می‌داد و بقیه آن را باید آزاد می‌خریدیم.

بدون تابلو، اسم یا مشخصاتی در حاشیه خیابان عبادت قرار دارد. شیشه‌های مغازه ترک خورده است و وصله‌پینه دارد. به قول جوادآقا «‌این‌طوری انگار ما هم از کوزه شکسته آب می‌خوریم.» اینجا شیشه‌بری قدیمی محله مهرآباد است، حتی قدیمی‌تر از خود محله و یادگار از زمانی‌که محدوده به «باغ سی‌بی‌سی» معروف بوده است. پدر خدابیامرزش، علی‌اکبر، و پس‌از او، جوادآقا حدود 45سال است که چراغ این مغازه را روشن نگه داشته‌اند. این مغازه‌ نیاز به تابلو و تبلیغ ندارد و همه اهالی محله، «شیشه‌بری رنجبر» را می‌شناسند.

 

کار جای درس‌خواندن را گرفت

وسایل داخل مغازه و رنگ در و دیوار، قدیمی‌بودن آن را فریاد می‌زند؛ از پنکه سقفی آبی فیروزه‌ای بگیر تا تابلو منبت‌کاری‌شده عکس قدی امام‌خمینی(ره). پرده رنگ‌و‌رو‌رفته‌ای هم در انتهای مغازه آویزان است که خیلی سال قبل برای عرض خسته نباشید به رانندگان خط‌13 اتوبوس‌رانی نوشته شد و پایین پرده، امضای اهالی و بسیج باغ‌ سی‌بی‌سی  دیده می‌شود. جواد رنجبر   51 ساله  است. 9‌خواهر و برادر بودند. آقا علی‌اکبر سال‌1368 براثر سانحه رانندگی به رحمت خدا رفت و جواد که فرزند اول بود، مسئولیت خانواده را برعهده گرفت. شغل شیشه‌بری را دوست نداشته است اما به‌اجبار به آن تن می‌دهد. 

جواد می‌گوید: در مدرسه حسن برزگر درس می‌خواندم و نمراتم خوب بود. بعداز آن به مدرسه آقامصطفی‌خمینی در چهارراه زرینه رفتم. سال68 که پدر به رحمت خدا رفت، مسئولیت خانواده به دوش من افتاد و مجبور شدم کار خدابیامرز را راه ببرم. دوست داشتم ادامه تحصیل بدهم. زمانی‌که پدر فوت کرد، امتحانات نهایی بود و از ادامه تحصیل ماندم.


خرید شیشه تعاونی با برگه حواله

شیشه‌بری شغل خانوادگی‌شان محسوب می‌شود؛ چون عمو و پسرعموها هم در این حرفه هستند. اصالتا اهل روستای فراگرد فریمان هستند و آنجا پدر‌بزرگ جواد‌آقا چراغ‌ساز بوده و پدرش هم در اصل قبلا چراغ‌سازی می‌کرده است، اما به مشهد که می‌آیند، شغل شیشه‌بری را دنبال می‌کنند. جواد‌آقا شیشه‌بری را از کودکی کنار پدر آموخته و از ده‌سالگی به نصب هم می‌پرداخته است؛ گرچه گاهی حتی قدش نمی‌رسیده است که شیشه‌های بلند را نصب کند و به‌سختی این کار را انجام می‌داده است. 

با این نوسانات بازار جرئت نداریم کاری قبول کنیم؛ قیمت هر روز تغییر می‌کند

درباره قدیم‌ترها می‌گوید: اوایل انقلاب از‌طریق اتحادیه و تعاونی شیشه را می‌خریدیم. مصالح ساختمانی به‌سختی پیدا می‌شد. وقتی می‌خواستی حواله شیشه بگیری، بازرس می‌آمد و از خانه بازدید می‌کرد؛ اگر 10متر شیشه نیاز داشتی، برای هفت‌‌متر حواله می‌داد و بقیه آن را باید آزاد می‌خریدیم. شبانه‌روز باید برای خرید مصالحی مثل میل‌گرد، سیمان، آجر و آهن و دیگر موارد در صف می‌ایستادیم. آن زمان، شیشه از روسیه می‌آمد و صنعت شیشه ایران هنوز ضعیف بود؛ از ترکیه و سوئد هم شیشه وارد می‌شد اما امروز صنعت شیشه کشور خوب است و آن را به اروپا هم صادر می‌کنند.


شیشه‌های رنگی چهارلَت درها

درباره شیشه‌های قدیمی گپ می‌زنیم. جواد‌آقا می‌گوید: در زمان حیات پدرم، تنوع شیشه زیاد بود؛ مثلا شیشه بازوبندی، شیشه رامات که حصیری بود و یکی‌دو سانت آن مات و یکی‌دو سانت ساده بود و برای ساختمان به کار می‌رفت و جلوه بیشتری داشت. شیشه ذره‌بینی هم داشتیم که چهارخانه‌چهارخانه بود. برگ بیدی هم مثل برگ درخت بید بود. شیشه خشتی و چکشی رنگی بود. 

الان این شیشه‌ها دیگر کاربردی ندارد و کارخانه‌ها هم آن‌ها را نمی‌سازند. شیشه‌رنگی هم از مد افتاده است. سبک زندگی‌ها تغییر کرده است. قدیم خانه‌ها چهارلَت می‌گذاشتند و بین در، شیشه‌های رنگی زرد، قرمز و آبی را به‌شکل مشبک کار می‌کردند. امروز خانه‌ها سه‌خواب است و آشپزخانه جزیره دارد و همه دنبال مد هستند.


حمل شیشه روی موتور‌سیکلت

او درباره قدیم مهرآباد می‌گوید: آن‌موقع زندگی برای مردم، سخت بود. محله مهرآباد گاز نداشت و نیم‌متر برف می‌آمد. آن زمان شیشه را روی دست می‌گرفتیم و به این‌ور و آن‌ور می‌بردیم یا با موتور، خودمان را به محل نصب می‌رساندیم. معمولا من جلو می‌نشستم و شیشه را بین خودم و برادرم می‌گذاشتم و به محل نصب می‌رفتیم. بعد‌از چند‌وقت هم  برای جابه‌جایی شیشه، وانت گرفتیم.


3 ساعت زیر ورقه‌های شیشه ماندم

سر تا پای بدنش همانند مبازران قدیم رد بریدگی دارد؛ بیشتر روی دست‌ها و زیر چانه‌اش. جوادآقا می‌گوید:  شیشه‌بری حرفه‌ای است که هم خطر جانی و هم خطر مالی دارد. اگر شیشه بشکند، ضرر مالی است و بعداز خردشدن هم دیگر نمی‌توان از آن استفاده کرد. اگر هم شیشه زمان پایین و بالاکردن بشکند، خرده‌شیشه‌ها به سر‌وگردن و بدن می‌خورد. اگر شیشه‌ای ترک داشته باشد و متوجه آن نشوید، می‌تواند صدمات جبران‌ناپذیری به دنبال داشته باشد. 

اتحادیه و تعاونی به ما پانصدمتر شیشه می‌داد و می‌گفتند مبلغ مورد‌نظر را واریز کنید؛ سهمیه یک‌ماهمان پانصدمتر بود و چهارصدمتر هم حواله می‌فرستادند

یادم است همان ایام نوجوانی یک بار از اتحادیه شیشه، دویست‌متر شیشه آورده بودیم. صبح جمعه می‌خواستم برای نصب بروم. آمدم شیشه‌ها را نگه دارم که یک‌باره همه جام (ورقه‌های شیشه) برگشت روی خودم. برادرم و مردم آمدند کمک کنند، اما از دست کسی کاری برنمی‌آمد. سه‌ساعت زیر شیشه بودم و چشم‌هایم داشت از حدقه بیرون می‌زد. شانزده‌سال داشتم. هر یک متر شیشه، هشت‌کیلو وزن دارد و درمجموع حدود هشتصدکیلو وزن داشتند. 

لباس‌هایم پاره شده بود ولی به‌طور معجزه‌آسایی آسیبی ندیدم. یک بار دیگر خواستم شیشه را بردارم تا روی میز بگذارم و برش بزنم که شکست و شکمم را برید و کلی بخیه خورد. بریدگی روی دست چپ هم به‌دلیل شیشه‌ای است که مویه داشت و روی دستم ترک خورد و پایین رفت. انگشت شصتم از همان زمان حس ندارد. زیر چانه نیز همین‌طوری برید و چاک خورد.


قیمت‌هایی که دائم نوسان دارند

درباره شیشه تعاونی پرس‌وجو می‌کنم. جواد‌آقا می‌گوید: شغل شکننده‌ای است و پشت ندارد و نمی‌توان با نرخ بازار پیش رفت. یک زمان اتحادیه و تعاونی به ما پانصدمتر شیشه می‌داد و می‌گفتند مبلغ مورد‌نظر را واریز کنید؛ سهمیه یک‌ماهمان پانصدمتر بود و چهارصدمتر هم حواله می‌فرستادند و درمجموع شرایط خوب بود و می‌شد روی آن حساب کرد. امروز هم اتحادیه داریم اما تعاونی دیگر فعال نیست. 

اتحادیه نمی‌تواند قیمت را به‌روز کند و نرخ‌نامه یک‌ساله یا شش‌ماهه دارد. الان چند‌سالی می‌شود که در شهرک صنعتی کاویان در جاده فریمان کارخانه تولید شیشه راه افتاده است و از آنجا خرید می‌کنیم. قبلا از قزوین، ساوه و کاوه اصفهان خرید می‌کردیم که کارخانه‌هایی قدیمی هستند.

کسب‌وکارشان الان چندان رونقی ندارد؛ چون دیگر پروژه ساختمانی اجرا نمی‌کنند. جواد‌آقا می‌گوید: هر‌وقت اوضاع اقتصادی کشور خوب باشد و ساخت‌وسازها زیاد، بازار کار ما هم خوب است. اما چند‌سالی است که دیگر کار ساختمانی رونقی ندارد و ما هم کار نمی‌کنیم. با این نوسانات بازار جرئت نداریم کاری قبول کنیم؛ قیمت هر روز تغییر می‌کند و این می‌تواند ضرر مالی سنگینی به‌دنبال داشته باشد.

ارسال نظر
آوا و نمــــــای شهر
03:44