اهالی طبرسی شمالی50 به حسینیه و مسجدی دل خوش دارند که سنگبنای آن را خانواده شهید حسن صداقتنیا گذاشت. روایت پاگیری حسینیه حضرت ابوالفضل(ع) در محله طبرسی شمالی به سال67 برمیگردد. خانواده شهید صداقتنیا در ابتدا زمینی را برای حسینیه در نظر گرفتند که همان سال ساخته شد.
از آنجا که مسجدی هم در اطراف آن نبود زمین کنار حسینیه نیز به همت این خانواده برای تأسیس مسجد خریداری شد، اما تا پارسال این زمین به همان شکل باقیمانده بود.روایت پاگیری حسینیه حضرت ابوالفضل(ع) در محله طبرسی شمالی به همین علت برمی گردد: آبان سال گذشته امام جماعت دوش به دوش ساکنان، پرچم حضرت ابوالفضل(ع) را بالا می برد و به برکت آن کار شروع می شود. یک سال از ماجرای پرتب وتاب ساخت می گذرد. مشتاقیم بدانیم کار ساخت مسجد به کجا رسیده است.
نرسیده به مقصد پیاده می شویم. گوشی ام زنگ می خورد. حاج آقا علیرضا نظری، امام جماعت مسجد، حساسیت عجیبی روی وقت شناسی دارد. یادآوری می کند: منتظریم. تأکید دارد زود برسیم. کوچه طبرسی شمالی50 بلند و باریک است و بافت قدیمی و کهنه ای دارد. آجرهای قرمز از همان دور برق می زنند.
جلو در مسجد، همه به استقبالمان آمده اند. چشممان بین ساختمان قدکشیده و آدم هایش دودو می زند. می گوییم: از پارسال تا حالا پیشرفت خوبی کرده اید. اهالی آن قدر ذوق زده اند که نمی گذارند داخل برویم. هرچه از جریان یک سال گذشته می گویند و حرف می زنند تمام نمی شود.
با دقت به صحبت هایشان گوش می دهیم. حاج آقا فیلم کلنگ زنی را چند بار از اول به آخر می آورد. مردم با اعتمادی که به امام جماعت مسجدشان دارند، برای انجام هر کاری کنارش ایستاده اند. خود حاجآقا می گوید: موضوعی که من را در این محله نگه داشته است روابط مهربانانه ای است که با همدیگر داریم. کارها فقط در حد یک حرف نیست. هر چیزی بگوییم به عمل می آید. هر کدام از این افراد که می بینید از همان زمان بسم الله پای کارآمده است. همه با هم لباس کار پوشیده ایم، از پسربچه هفت هشت ساله که آجر دست بنا می داده است تا دیگران.
حاج آقا حکم نخ تسبیح را دارد. همه را دور هم جمع کند. با هم می گوییم و می خندیم
مردی که بین آن جماعت خنده از لبش دور نمی شود و مدام شوخی می کند علی اصغر شریف است. داخل مسجد ایستاده است. دعوتمان می کند داخل. فضا بزرگ و وسیع است هوای سردی به جانمان می نشیند.گچ ها هنوز تازه است. اهالی می خواهند همان جا بنشینیم، کنار کاغذها و فاکتور هایی که بخشی از حساب وکتاب های ساخت مسجد است.
همان طور که حرف می زنند، به تاریخچه قدیم آن برمی گردند که از شکل گیری یک حسینیه شروع شد. حاجآقا میگوید: زمین حسینیه را خانواده شهید حسن صداقت نیا سال 67 وقف کردند و هم زمان زمین مجاور آن را هم خریدند، دو زمین کنار هم به مساحت 200 و 220 متر. اصلا اول و آخر بهانه پا گرفتن حسینیه و مسجد شهید بود، البته -خدا رحمت کند- پدر و مادر شهید را. روحشان هزار باد شاد.
هیچ کدام در جمع ما نیستند اما برادر شهید برای این اتفاق در محله خیلی زحمت کشید. خانواده شان سبزواری هستند. اهالی روستای شم آباد سبزوار کار را شروع کردند.
علی اصغر شریف جزو هیئت امنای مسجد است، خنده از چهرهاش پاک نمیشود، می گوید: اول کلی مطالعه و مشورت کردیم و طراحی طبقه ها را دادیم به دست کارشناس مربوط. بقیه کارها را هم هل دادیم سمت مردم.
همین جا از کم و کیف کار می پرسیم که قرار است مسجد چندطبقه شود و هر طبقه چه کاربری ای دارد. این بار محمد نیکو رفتار از دیگر اعضای هیئت امنا میگوید: چهار طبقه برنامه ریزی شده است اما در حال حاضر سه طبقه آماده است. طبقه اول شبستان و مسجد است و یک طبقه برای فعالیت های قرآنی و دارالقرآن آماده شده است. طبقه های بعدی هم خاص اشتغال و کارآفرینی است.
شاید علت خوش خلقی حاج آقا این است که هیچ کس از زیر کار شانه خالی نکند. طبقه به طبقه می رویم. در حال کامل شدن هستند. هر طبقه که وارد می شویم، سلام و علیک گرم و پرانرژی آن هایی که مشغول کارند از ما استقبال می کند. حاج آقا ما را با دیگران آشنا می کند. فرهاد بسطامی اصالتا لرستانی است. نقاشی ساختمان می کند و در حرفه اش پخته و باتجربه است.
حسرت رفتن به حرم امام حسن(ع) روی دلم مانده بود تا اینکه فهمیدم مسجد حضرت ابوالفضل(ع) در محله خودمان ساخته می شود و مشغول شدم
می گوید: چند سال قبل انتخاب شدم برای نقاشی حرم امام حسن(ع) بروم سامرا، اما قسمت نشد و نتوانستم بروم. روزی ام این بود که مشهد بیایم و ساکن این محله شوم. حسرت رفتن به حرم امام حسن(ع) روی دلم مانده بود تا اینکه فهمیدم مسجد حضرت ابوالفضل(ع) در محله خودمان ساخته می شود و مشغول شدم. من هرجا حرف ساخت مسجد و حسینیه باشد، داوطلبانه پای کار هستم. این را بدون هیچ تعارف و اغراقی می گویم و خوشحالم اینجا هستم.
شعف و شادی خاصی بین افرادی هست که مشغول کارند. احساس به ثمر نشستن تلاش یک ساله برایشان لذت بخش است. خودشان هم باورشان نمی شود در این مدت کوتاه کار را به اینجا رسانده باشد.
حاج آقا موضوعی به خاطرش می آید و دوست دارد تا فراموش نکرده است مطرحش کند. می گوید: پایین رفتیم حتما آبدارخانه را ببینید. خانه پنجاه متری یک پیرزن در خیابان مجاور بود، طبرسی 48. کوچک است و نقلی. خدا قبول کند انفاق آن زن را! خیلی به کارمان می آید. سال 95 اهدایش کرد. می دانید؟ محل رفت وآمد مردم را از آن خیابان به مسجد باز کرده است.
سر و صدا از همه طبقه ها بلند است. همه خوشحال هستند که کار خوب پیش می رود. علی اصغر شریف همان مرد خوش اخلاقی است که پادرد دارد و به سختی راه می رود اما پله های تازه ساز را تک تک بالا می آید. می گوید: تا به حال نزدیک به دو میلیارد تومان هزینه شده است اما هنوز تا کامل شدن مسجد خیلی راه است. بعد خیلی کلی هزینه ها را برآورد می کند: سرمایش، گرمایش، فرش و ... . حاجی بین پله ها نفسی تازه می کند و قاطع می گوید: خدا بزرگ است!
طبقه دوم دو برادر مشغول جوش کاری اند. رجبعلی و علی اکبر ذوالفقاری با شوق می گویند کار رو به پایان است.
به مردم که اعتماد کنیم، همه چیز درست می شود. حاج آقا نظری این را می گوید و از این جریان تجربه های شیرینی به خاطر دارد. تعریف می کند: فرصت خوبی بود که هرکس خودش را محک بزند. مردم اینجا شاید سرمایه دار و پول دار نباشند اما تا دلتان بخواهد مرام دارند. موردی داشتیم یک از اهالی ارثیه ده میلیونی ای را که به او رسیده بود بخشید یا دانش آموزی همه پول توجیبی اش را که داخل قلک جمع کرده بود برای ساخت مسجد اهدا کرد. یکی هم پول درها و پنجره ها را داد. مرحوم محمدعلی نوروززاده خانه اش را وقف کرده بود که از محل فروش آن بخشی از هزینه ها جفت و جور شد.
یکی از آن بین می گوید: همه بودند اما حاج آقا حکم نخ تسبیح را دارد. همه را دور هم جمع کند. با هم می گوییم و می خندیم. منتظر باشید تا دعوتتان کنیم برای افتتاح مسجد حضرت ابوالفضل(ع)!