رفتار، بیان و منشش به دختران نوجوان همسن و سالش شباهتی ندارد. جملاتی شیرین بر زبان میآورد و احترام خاصی برای حکیم سخن فردوسی و افرادی که زمینه شکوفا شدن استعدادش را فراهم کردند قائل است. «درسا نکویی» دختر نوجوان نقال و هنرمند محله کوی کارگران است. بازی در دهها نمایش تئاتر، برگزیده جهان مهرواره هفته کتاب کانون و بنیاد فردوسی، مقام اول در سهدوره از مسابقات فرهنگی ناحیه2آموزش و پرورش، نفر اول مسابقه قصهگویی قرآنی، برگزیده رقابتهای پژوهشسرای کشور و چندین دستاورد دیگر را تنها تا سیزدهسالگی کسب کرده است.
او اولین بار در هشتسالگی به کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان در بوستان میرزا کوچک خان رفت و کمی بعد با شنیدن یک داستان از شاهنامه دلبسته این کتاب و فردوسی شد. نقال نوجوان محله کوی کارگران درباره آغاز مسیر هنریاش توضیح میدهد: همراه مادرم در کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان در بوستان میرزا کوچکخان ثبتنام کردم. از حضور در برنامههای این مرکز بهویژه کلاسهای قصهخوانی بسیار لذت میبردم تا اینکه یک روز از رادیوی خودرو پدرم داستان ضحاک مار به دوش را شنیدم. شنیدن این داستان من را با شاهنامه و فردوسی آشنا کرد و پس از آن بود که در خانه خواندن این کتاب باارزش را آغاز کردم.
درسا در اولین فرصتی که به دست آورد توانست استعدادش را به نمایش بگذارد و شاهنامهخوانی را به طور جدی دنبال کند. این هنرمند نوجوان ادامه میدهد: 3سال پیش اتفاقی همراه خانواده در یک مراسم که توسط اداره فرهنگی و اجتماعی شهرداری منطقه11 برگزار شده بود شرکت کردم. در آن برنامه آقای آرش رمضانی که آنزمان رئیس سابق اداره فرهنگی و اجتماعی شهرداری منطقه11بود، به پشت تریبون رفت و از حاضران دعوت کرد که اگر کسی از شاهنامه شعری حفظ است برای جمعیت بخواند. این دعوت باعث شد من برای اولین اجرای خودم داوطلب شوم و به خواندن اشعار شاهنامه در آن مراسم بپردازم. پس از آن اجرا رمضانی بسیار من را تشویق کرد و با پدرم درباره استعدادم و راههای پیشرفتم گفتوگو کرد و تا زمانی که در شهرداری منطقه11 حضور داشت از من برای اجرا در برنامههای مختلف شهرداری دعوت میکرد.
این نوجوان به بیشتر رشتههای هنری مانند بازیگری گریزی زده است. درسا درباره حضورش در عرصه تئاتر توضیح میدهد: اعتقاد دارم فردوسی بزرگ من را به سمت بازیگری هدایت کرد. چرا که در یک مؤسسه برای آموزش هنر نقالی ثبتنام کردم اما در ادامه پس از آشنایی با استادانی همچون مریم بیدمشکی، حمیده کبریتی و محمد جهانپا بازیگری را آموختم و با کارگردانی آشنا شدم.
نقال نوجوان در پایان با اشاره به ارادتش به فردوسی میافزاید: یکی از حسرتهای من در زندگی این است که ما کتابی همچون شاهنامه و شخصیتی مانند رستم داریم پس چرا به آن بها داده نمیشود. یکبار بر مزار فردوسی راجع ه این موضوع با حکیم صحبت کردم. همان شب خواب دیدم در مزار فردوسی هستم و جمعیت زیادی آنجا جمع شده است اما آنها تلاش میکنند به فردوسی بیتفاوت باشند و از آنجا خارج شوند. فردوسی را دیدم که بسیار ناراحت و متفکر بود. فردای آن روز با خودم عهد کردم انس گرفتن با اثر فردوسی راه من در زندگی باشد.