مسیر زندگی جواد کارآزما مارشک، ساکن محله طبرسیشمالی، طولانی نیست، اما بسیار پربار است؛ طلبه بیستویکسالهای که در همین سن کم توانسته است سه کتاب تألیف کند. او ارتباط خوبی با جوانان محلهاش دارد و تا جایی که توانسته، سعی کرده است جوانهای محله را به درستکاری، تلاش و سحرخیزی و داشتن خصلتهای خوب تشویق و ترغیب کند.
میگوید: از آنجا که خودم تحتتأثیر اخلاق و منش خوب امامجماعت محله راه صحیح زندگیام را پیدا کردم، میدانم که رفتار و منش یکنفر در لباس روحانیت میتواند خیلی تأثیرگذار باشد. از همان زمان که وارد حوزه شدم، سعی کردم طلبهبودن در اخلاق و رفتارم هم نمود داشته باشد.
او به زبان ترکی استانبولی مسلط است و یکی از تألیفاتش هم آموزش این زبان است که بسیار با استقبال روبهرو شده است و چاپ دوم هزارصفحهایاش نیز همین روزها در اختیار دوستداران یادگیری این زبان قرار میگیرد. این کتاب را در کلاسهای بسیاری تدریس کرده و یکی از اهدافش این است که این زبان را به اهالی محلهاش آموزش دهد. «مارشک» روستای آبا و اجدادی آقای کارآزما در 75کیلومتری مشهد از مسیر جاده کلات است. کتاب دیگر او درباره این جغرافیاست و ظرفیتها و جاذبههای گردشگری این روستای زیبا در آن به تصویر کشیده شده است.
هرکسی از دور درباره فعالیتها و برنامههای آشیخجواد میشنود، تصور میکند او سنوسال زیادی داشته باشد، اما او در آغاز جوانی است و هرلحظه عمرش را غنیمت میداند و با سحرخیزی و تلاش سعی کرده است این وقت را عزیز بشمرد و از آن استفاده بهینه کند. او نمونه جوانی پویا و پرانرژی است. تعریف میکند: من در کنار درسخواندن، نویسندگی هم میکنم و فعالیت اجتماعی هم انجام میدهم. دوره اول دبیرستان را که به پایان رساندم، به حوزه علمیه رفتم و سه سال درس طلبگی خواندم تا مدرک سطح سه حوزه علمیه را گرفتم.
پس از آن برای کلاس آموزشیاری معلمی قرآن کریم به مرکز قرآنی حضرت فاطمه(س) رفتم و بهعنوان ممتاز فرهنگی لوح تقدیر گرفتم. در همان زمان کوتاهی که در قم بودم، افرادی که در آن مجموعه مشغول آموزش بودند هرشب در اتاقم بودند و میخواستند به آنها درسهای جامانده از کلاس را بیاموزم.
به همین دلیل پیشنهاد شد که برای تدریس در قم بمانم. همزمان با تحصیل علم، جزء سیام قرآن را نیز تا حدودی حفظ کردم. در همان سالها به تهران رفتم و در دانشگاه علومپزشکی بقیةالله (عج)گواهی پایاندوره طب سنتی را در رشته حجامت و زالودرمانی گرفتم. هرسال در فصل بهار مردان روستای مارشک را حجامت میکنم.
اینکه روز خود را چطور میگذراند پرسش ماست که در پاسخ آن به سحرخیزیاش اشاره میکند و میگوید: از ساعت5 صبح بیدارم و ساعت6:45 در پادگان هستم و آنجا در قسمت سیاسی فعالیت میکنم. تا ساعت14 کارهایم را انجام میدهم و پس از آن به خانه برمیگردم و یکیدو ساعت استراحت میکنم و بعد از آن به محل کار میروم که حسابداری یکی از بستنیفروشیهای محله طلاب است. تا ساعت11 شب کار ادامه دارد و از آن زمان به بعد هم به خانه برمیگردم و یک ساعت مطالعه میکنم و بعد هم میخوابم.
در محل کسبش همه او را حاجی صدا میزنند، در مسجد چهاردهمعصوم(ع) آشیخ جواد و در روستا حاجشیخ
مطالعه و تحقیق رکن اصلی زندگی اوست و بخشی از زمان او را پر میکند. میگوید: در خانه پدریام حدود هزار جلد کتاب دارم که هم خریدهام و هم وقتی مدرسه میخواست کتابهایش را واگذار کند، پیشنهاد میدادم که کتابها را به من بدهند. حاصل آن کتابخانه تجهیزشدهای است که کتابهای مذهبی زیادی دارد و چون به این حوزه علاقهمندم، تاکنون بیش از دویست جلد از آن کتابها را مطالعه کردهام.
در محل کسبش همه او را حاجی صدا میزنند، در مسجد چهاردهمعصوم(ع) آشیخ جواد و در روستا حاجشیخ. بچههای محله بهواسطه رفتوآمد با مسجد ارتباط خوبی با او دارند. میگوید با هم دوست و صمیمی هستیم و مسائل را رفاقتی با آنها مطرح میکنم و همیشه از آنها میخواهم که دوست مناسب انتخاب کنند؛ دوستی که بتواند چیزی به آنها یاد بدهد. همچنین توصیه میکنم که سحرخیز باشند و به پدر و مادرشان احترام بگذارند و تلاش کنند و توکل به خدا را فراموش نکنند. اینها لازمه داشتن زندگی موفق است.
همسرش پرستار است و گاهی از این همه فعالیت او گلایه میکند. برای همین است که کارآزما سعی میکند برای خانواده هم وقت بگذارد و کموکاستی نگذاشته باشد. با اینکه هنوز خیلی جوان است، ساکنان محله برای خیلی از موضوعها به او مراجعه میکنند. کارآزما میگوید: مردم برای مشورتگرفتن سراغم میآیند و این موضوع کار را سختتر میکند. من سعی کردهام امین آنها باشم و پرحوصله. برای بچههای محله کارهای سازمانیافته زیادی در زمینه آموزش قرآن و اخلاق داشتهام. میخواهم زبان ترکی استانبولی را هم به جوانان و نوجوانان محله آموزش دهم.
او ترجمه یکی از کتابهای قدیمی و معتبر شیعه را به زبان ترکی انجام داده است که نخستین تالیف اوست. میگوید: مجموعه «بصائر الدرجاتالکبری فی فضائل آل محمد» مشهور به «بصائرالدرجات» از منابع حدیث شیعه، تألیف ابوجعفر محمدبنحسنبنفروخ صفار، از اصحاب امامحسنعسکری(ع) و از علمای مشهور قرن سوم قمری است؛ مجموعهای روایی با رویکرد کلامی که احادیث آن درباره مسئله امامت، شناخت امام و فضائل ائمه(ع) است و از کتب معتبر و منابع حدیث شیعه بهشمار میرود، اما متأسفانه مهجور مانده است.
او دو تألیف دیگر نیز دارد؛ یکی آموزش زبان ترکی استانبولی است که 29مهر سال1398 منتشر شده است. خودش تعریف میکند: زبان محاورهای روستای ما ترکی است و من بعدها به دنبال یادگیری زبان استانبولی رفتم. کتاب زبان ترکی استانبولی میتواند موضوعهای مقدماتی این زبان را به مخاطب آموزش دهد.
این کتاب علاقهمندان به یادگیری این زبان را برای سفررفتن و یکیدو ماه اقامت در استانبول از هر آموزشی بینیاز میکند. این را به گواه گفتههای دیگران میگویم. پس از چاپ و انتشار کتاب، از خیلیها که به سفر رفته بودند، بازخورد گرفتم و مشخص شد کتاب کاربردی و برای مکالمات ابتدایی کمککننده است. در مسیر چاپ این کتاب مهدی ایرجیمارشک که معلم و فرهنگی است، بسیار به من کمک کرد .
کتاب دیگر نویسنده جوان محله طبرسیشمالی «چولائیخانه مارشک» است. میگوید: با سیداسعد فیض که بیش از هشت سال در این روستا فعالیت داشت، کار این کتاب را آغاز کردیم. گردآوری و نوشتن کتاب با من بود و کارهای میدانی با ایشان. این کتاب درباره نقاط زیبای روستا و وضعیت اجتماعی آن، بازیها، فرهنگ، وجه تسمیه و آداب و رسوم آن و حتی شهدای این روستاست؛ روستایی با 450خانوار که زیبایی چشمگیری دارد.
او تعریف میکند: جریان اینکه مصمم شدم درباره روستای مارشک بنویسم، این بود که هربار به این روستا میرفتم و زیباییهایش را میدیدم، به این فکر میکردم که چگونه میشود این نقطه بکر را به همه شناساند و مردم را در لذتبردن از زیباییهای روستا سهیم کرد. چولائی به معنای چلهنشینی است و من به روستای خودم در این کتاب شناسنامه دادم.