گنبد طلایی که امروزه به محض دیدنش دست به سینه جلوش خم میشویم، هنر اندیشه و دستان استاد چیرهدستی است که اقدامات وی برای بهسازی این اثر ارزشمند لقب «بنای رضوی» را برایش به ارمغان آورد.
او کسی بود که اصالت و هویت هنرش جلوهای خاص به چهره معماری خراسان و جهان اسلام داد؛ بهطوریکه به جرئت میتوان گفت معماری بخشهایی از حرم مطهر که با هنر دستان او به سرانجام رسیده، به یکی از برجستهترین نمادهای معماری مذهبی ایرانیاسلامی تبدیل شده است؛ معماریای که خاص او بود و بعد از گذشت حدود یک قرن، هنوز هم گردشگرها و معمارهای مدرن امروزی. با دیدن هنر مردی به نام حبیبالله بنای رضوی انگشت حیرت و شگفتی به دهان میبرند.
بنا و استادکار ماهری که اصالت کاشانی داشت، اما وقتی هنوز ۲۰ سالش نشده بود؛ واقعهای در زندگیاش او را به مشهد کشاند و باعث شد طبق قول و وعدهاش به امامرضا (ع) برای همیشه در این شهر ماندگار شود.
هنرمندی که تلاش کرد تا فعالیتهایش برای آبادانی حرم بهصورت گمنام باقی بماند؛ به همین دلیل نامش را در پایان آثارش نمیآورد؛ اما استادیهای ماهرانه و خدمات بسیار ارزندهاش به حرم مطهر باعث شده تا نامش نهتنها در فهرست هنرمندان جاویدان ثبت شود، بلکه در چند جای حرم هم حکاکی شود تا ماندگار بماند.
برای آشنایی بیشتر با این هنرمند کمتر شناختهشده، شهرآرامحله این هفته با مهدی بنایرضوی، نوه این استاد معماری، گفتگو کرده است که نکات مهم آن را در ذیل مرور میکنید:
استاد حبیبالله بنایرضوی اصالت کاشانی داشت. پدرش استاد حسین، یکی از معتمدان محل بود و سقایی میکرد. با اینکه تمامی مردهای خانواده بنای کاشانی سقا بودند، پدر استاد حبیب او را به نزد یک استادکار ماهر شهری در اصفهان میفرستد.
مهدی بنایرضوی نسل دوم استاد حبیب و تنها نوه او که درباره پدربزرگش اطلاعات زیادی دارد، با این جملات گریزی به سالهای جوانی این معمار میزند و در توضیح اینکه چطور سر از مشهد درآورد، تعریف میکند: استاد حبیبالله بنایرضوی سال ۱۲۷۴ در کاشان به دنیا آمد. وضعیت مالی خانوادهاش متوسط بود.
پدرش به هنر بسیار علاقه داشت و همین موضوع دلیلی شد که حبیب نوجوانیاش را به دست معرقکار ماهر اصفهانی، یعنی استاد محمدرضا اصفهانی، بسپارد. آشنایی پدر پدربزرگم با بنای اصفهانی هم به سفر این بنا به کاشان برمیگردد. گویا اصفهانی برای انجام کاری به این شهر رفته بود و نیاز به یک شاگرد داشت و حبیبا... به استاد اصفهانی سپرده میشود تا این هنر را بیاموزد.
در واقع پدربزرگ من بین تمام برادرانش و پسرعموهایش و بهطور کلی پسران فامیل، ساختارشکنی کرده و سقا نشده است. بعد از پایان کار، استاد اصفهانی پدربزرگم را بسیار بااستعداد دیده و به همین دلیل او را با خود به اصفهان برده و در تمام کاشان او را استاد معرفی کرده است. این در حالی است که پدربزرگم تنها ۱۹ سال داشته است.
سرنوشت استاد حبیب روزی رقم خورد که صدای دعوت ساربان کاروان مشهد را شنید و عشق به زیارت و پابوسی حضرت رضا (ع) در او جرقه زد؛ روزی که بعدها در حضور پسرانش بهعنوان روز سرنوشتش یاد کرد. مهدی بنایرضوی در اینباره میگوید: پدربزرگم بعد از به شهرت رسیدن با خانم تاج، یکی از دختران فامیل، ازدواج کرد و روزهای اول ازدواجش، صدای ساربان کاروان شهر را از خیابانهای اطراف منزلش شنید که برای رفتن به مشهد از مردم کاشان دعوت میکرد.
همان روز در دلش عشق به حضرت رضا (ع) جرقه زده و با اسمنویسی در کاروان راهی مشهد شده است. سفرش به مشهد و بازگشتش به کاشان حدود یک سال طول کشید و او در مدت اقامتش در مشهد هر روز به قصد زیارت راهی حرم مطهر میشد. در یکی از روزها عدهای کارگر را دیده که در قسمتی از حرم مطهر در حال سنگفرش کردن صحن هستند.
عشق ذاتی به کار معماری و بنایی باعث شده که به سمت آنها برود و با استادکار سر صحبت را باز کند. پدربزرگم بعدها برای عموها و پدرم تعریف کرده بود که به نزد استادکار رفتم و به او گفتم من یک کارگر ساده هستم و از کاشان آمدهام. میتوانم در مدتی که در مشهد سکونت دارم، اینجا کار کنم تا خرج سفرم را دربیاورم؟ استادکار با پیشنهاد پدربزرگم موافقت کرده و از همان روز پدربزرگم در حرم مطهر مشغول به کار شده است.
از آن روزی که استاد حبیب بهعنوان یک کارگر ساده در حرم مطهر مشغول به کار شد، یک سال گذشت و کاروان تصمیم میگیرد به کاشان بازگردد. استاد حبیب به کاشان بازگشت، اما بیقرار مشهد بود و به محض رسیدن به همسرش گفت قصد بازگشت به مشهد را دارد و از همسرش میخواست یا در این سفر همیشگی او را همراهی کند یا منتظر او بماند تا بعد از چند سال دوباره بازگردد.
همسرش پذیرفته که منتظر او بماند و استاد حبیب صبح خیلی زود راهی مشهد شده است. نوه استاد حبیب از پدرش روایت میکند: وقتی پدربزرگم به میانه راه یا به قول خودش به منزل اول رسید، به او الهام میشود که بازگردد و همسرش را راضی کند تا در سفر مشهد همراه او باشد.
پدربزرگم با هماهنگی ساربان به کاشان بازمیگردد و به ساربان میگوید در منزل بعدی به شما خواهم رسید. وقتی به کاشان میرسد، از پشت در صدای گریه همسرش را میشنود. مادر همسرش که در را به روی پدربزرگم باز میکند، میگوید از صبح که تو رفتهای دخترم مدام اشک میریزد و میگوید اگر حبیب بازگردد، با او به مشهد میروم.
بعد از جمع کردن اسباب سفر، پدربزرگ و مادربزرگم به دنبال کاروان راهی بیابان میشوند، اما با غروب خورشید در بیابان راه را گم میکنند و پدربزرگم رو به مشهد میکند و از امام رضا (ع) میخواهد در پیدا شدن راه کمکشان کند و او هم در عوض با هنری که دارد تمام تلاشش را برای آباد کردن حرم انجام میدهد.
در همان لحظه شترسواری را میبیند و به پدربزرگم میگوید پشت این تپه یک کاروانسراست؛ آنجا بمان تا کاروان برسد. پدربزرگ و مادربزرگم تا یک هفته منتظر کاروان میمانند و بعد از رسیدن کاروان، ساربان به پدربزرگم میگوید چطور راهی که ما هفتروزه آمدیم، تو یکروزه آمدی؟! پدربزرگم متوجه میشود حضرت رضا (ع) به او عنایت کرده و به همین دلیل در تصمیمش که آمدن و ماندن در مشهد بود، مصممتر میشود.
وقتی استاد حبیب و همسرش به مشهد میرسند، در محله طبرسی ساکن میشوند و استاد حبیب نذرش را با مرمت آیینهکاریها آغاز میکند. آیینهکاریهایی که از نصب آنها سالهای سال گذشته و خراب و شکسته شده بودند.
مهدی بنایرضوی توضیح بیشتری میدهد و میگوید: سال ۱۲۹۴ که پدربزرگم به مشهد میرسد و در حرم مطهر به عنوان کارگر مشغول میشود، آیینههای حرم مطهر وضعیت خوبی نداشتند؛ آیینهها شکسته شده یا از جای خود درآمده بودند. پدر بزرگم در کنار کارهایی که به او محول میشد، تصمیم میگیرد آیینهکاریها را هم بازسازی کند.
به همین دلیل در اوقات فراغت کمکم آیینهکاری حرم را بازسازی میکند. آوازه هنر و استادی پدربزرگم در حرم و در شهرهای اطراف میپیچد و به گوش استادش در اصفهان میرسد. استاد اصفهانی هم به مشهدیها میگوید اگر یک نفر باشد که بتواند آیینهکاریهای حرم را بازسازی کند، استاد حبیب است.
آن روزها تولیت آستان قدس که به دنبال یک معمار و استادکار ماهر برای معرقکاری و مقرنسکاری میگشته، این موضوع را میشنود و درصدد جذب پدربزرگم در حرم مطهر میشود. پدربزرگم با وجود اینکه دوست داشت گمنام باقی بماند، با اصرار سایر استادکاران ماهر حرم پیشنهاد را قبول میکند و در حرم مطهر رضوی ماندگار میشود.
حبیبالله بنای کاشانی در حرم مطهر به استاد حبیب مشهور میشود و همه او را با نام و پیشوند استاد صدا میکردند، اما او بهواسطه هنری که در راه نذرش در حرم مطهر رضوی به خرج داد، از سوی مقامات دوره پهلوی اول به بنایرضوی معروف شد. نوه استاد حبیب درباره سبقه تاریخی نام فامیلیاش میگوید: ۹ سال بعد از آمدن پدربزرگم به مشهد، یعنی در دوران ابتدایی سلطنت پهلویها، روزی درباریان به قصد زیارت به مشهد میآیند.
آن روزها آیینهکاری حرم مطهر با بازسازی و مرمت استاد حبیب و به دستور تولیت وقت بسیار زیبا شده بود. یکی از مقامات ارشد دربار به تولیت وقت آستان قدس میگوید که مرمت آیینهکاریها کار کیست؟
تولیت، پدربزرگم را معرفی میکند. وقتی آن فرد اسم و رسم پدربزرگم را میپرسد و متوجه میشود که نام فامیل پدربزرگم بنای کاشانی است، به رئیس ثبتاحوال مشهد که در این زیارت همراه او بود، دستور میدهد که نام فامیل رضوی را به جای کاشانی در شناسنامه پدربزرگم تغییر دهد و رو به پدربزرگم میکند و میگوید از امروز به بعد تو دیگر حبیبالله بنای کاشانی نیستی، تو حبیبالله استاد بنایرضوی هستی.
البته بعدها اسم استاد از شناسنامه پدربزرگم حذف شد و تنها نام فامیلی که به او داده شد، به نام بنایرضوی در شناسنامه باقی ماند. بعد از واقعه گوهرشاد خرابی در حرم مطهر زیاد میشود. کاشیکاریها، آیینهکاریها، معرقکاریها و... ریخته یا خراب میشوند. استاد حبیب برای بازسازی و مرمت این خرابیها بسیار تلاش میکرد.
این تلاشها از چشم تولیت وقت دور نمیماند و اگرچه این موضوع بهخاطر قول و قراری بود که استاد حبیب با امام رضا (ع) داشت، با عنایت آقا او به فراشی حرم مطهر درمیآید و در نهایت سرمعمار حرم مطهر میشود. از آن روز به بعد دست استاد حبیب برای انجام کارهای بیشتر و بازسازیها و مرمتها باز میشود و شاهکارهایی که امروز در جای جای حرم مطهر میبینیم که گاهی بدون امضاست، نتیجه همین دوران است.
یکی از شاهکارهای هنر دست استاد حبیبالله بنایرضوی مرمت و بازسازی آیینهکاریهای بالا سر حضرت است. این آیینهکاریها در دورانی که روسها حرم را به توپ بستند، از بین میروند و قسمتی از بالا سر حضرت که اکنون آیینهکاریهای بسیار زیبا و چشمنوازی دارد، یادگار هنر استاد حبیب است.
گنبد حرم دوپوستهای است؛ پوسته درونی (آهیانه) که از درون حرم دیده میشود، قدیمیترین پوسته است و به روایتی پیش از خاکسپاری علیبنموسیالرضا (ع) موجود بوده و در اواخر سده نهم روی آن پوسته بیرونی (خود) که گنبد طلایی کنونی است، ساخته شده است. ارتفاع آن تا زیر نقطه مرکزی حدود ۱۹ متر و تا بالای طوق گنبد ۳۱ متر است.
گنبد دارای ۲ پوشش است که در بالای ضریح قرار دارد؛ پوشش اول گنبد، گنبدخانه حرم است که از طاقی تاژ و مقرنسکاریشده تشکیل شده و به آن قبه میگویند و پوشش دوم بر فراز آن است که به آن گنبد گفته میشود. اختلاف این ۲ پوشش، فضایی خالی به ارتفاع ۱۳ متر است.
گنبد ابتدا با آجرهای زردرنگ ایرانی ساخته شده بود و پس از آن با کاشی تزیین یافت. برای اولینبار در زمان سلطانسنجر سلجوقی گنبدی به روی قبه قرار گرفت، اما در سال ۱۳۳۰ هجریقمری روسها گنبد را به توپ بستند که اکنون هم از درون گنبد جای اصابت گلولهها دیده میشود.
پس از آن نیرالدوله، والی خراسان، به تعمیر این خرابیها پرداخت و اینبار هم قرعه بازسازی به نام استاد حبیب افتاد. نوه این هنرمند آن روزها را از خاطرهگویی پدرش به یاد دارد و در اینباره میگوید: روزی که حرم به توپ بسته شد، پدربزرگم خیلی اتفاقی از حرم مطهر خارج میشود تا برای انجام کاری به منزل برود و بازگردد، کاری که تا به آن روز از پدربزرگم بعید بود و بنا به گفته مادربزرگم تا به آن روز ندیده بود که استاد حبیب هنگام کار به خانه بازگردد، اما به محض رسیدن پدربزرگم به خانه روسها حرم مطهر را به توپ میبندند و قسمت زیادی از گنبد خراب میشود که هنوز هم آثارش مشاهده میشود.
بعد از آرام شدن اوضاع، تولیت وقت از پدربزرگم میخواهد گنبد را بازسازی کند. پدربزرگم بعدها برای پدر و عموهایم تعریف میکند که بهترین روزهای کاریاش به همان دوران بازمیگردد. روزهایی که در فاصله ۱۳ متری قبه اصلی و گنبد که در اصطلاح به آن خُود میگفتند، ساعتها مرمت و بازسازی میکرده است.
به گفته و باور خیلی از تاریخشناسان و معماران ایرانی و اسلامی، رواق دارالزهد یکی از زیباترین و در عین حال سادهترین رواقها در حرم مطهر است. این رواق از رواقهای خانوادگی نزدیک روضه منوره است و در سال ۱۳۵۲ ساخته شده و در حدود ۲۹۰ متر مربع زیربنا دارد. یکی از رواقهایی که میتوان هنر دست استاد حبیب را بهخوبی دید، همین رواق دارالزهد است.
مهدی بنایرضوی درباره این شاهکار باشکوه که به دست پدربزرگش به وجود آمده است، میگوید: یکی از رواقهایی که استاد حبیب آن را بازسازی میکند، رواق دارالزهد است.
این رواق آیینهکاریهای بسیار زیبایی دارد که بیشتر گردشگرهایی که با تورهای جهانگردی به حرم مطهر میآیند، از این رواق بهعنوان شاهکار هنر ایرانیاسلامی یاد میکنند. ازاره رواق سنگ مرمر سبزرنگ است و سطح تمام دیوارها و سقف به طرز باشکوهی با آیینه کاری آراسته شده است. تمامی این آیینهکاریها را استاد حبیب انجام داده است.
نمونه امضای این استاد چیرهدست که اتفاقا تنها جایی است که امضای او را میبینیم، گلدانهای ورودی صحن انقلاب از سمت بست شیرازی است.
سال ۱۳۴۶ هجریشمسی طرحی از کاشی کاری و معرق را پدربزرگم با هنرمندی هر چه تمامتر روی سطح منحنی یک گلدان انجام میدهد
گلدانهایی که نوه استاد حبیب از آن بهعنوان شاهکار بینظیر معرق دنیا یاد میکند: سال ۱۳۴۶ هجریشمسی طرحی از کاشی کاری و معرق را پدربزرگم با هنرمندی هر چه تمامتر روی سطح منحنی یک گلدان انجام میدهد که اکنون بهعنوان شاهکاری از معرق در دنیا شناخته میشود.
کاشیکاری تا آن روز همیشه روی سطح صاف انجام میشده است، اما استاد حبیب با ظرافت و زیبایی خاصی کاشیکاری را روی سطح منحنی پیاده میکند و برای نخستینبار آن هم با اصرار دیگران امضای خود را که ثبت نامش است، روی کار میزند. اگر نگاهی به روی گلدانها بیندازید، امضای پدربزرگم را آن هم تنها با اکتفا به نامش میبینید که نوشته شده «حبیبا... بنا، سال ۱۳۴۶ ه. ش»
از دیگر خدماتی که استاد حبیب در حرم مطهر انجام داده است، بزرگ کردن اطراف ضریح مطهر حضرت رضا (ع) است.
این کار به پیشنهاد یکی از شاگردان معروف استاد حبیب آغاز میشود، اما تمام کار از ابتدا تا انتها توسط استاد حبیب انجام میشود: اطراف ضریح مطهر قبل از سال ۱۳۳۴ بسیار باریک و فاصله گوشهها تا پایه کمتر از یک متد بوده است که با پیشنهاد یکی از بهترین شاگردهایش و موافقت تولیت وقت این فضا بزرگتر میشود و بعد از آن ضریح شیر و شکر نصب میگردد.
داستان بزرگ کردن اطراف ضریح که بدون خراب کردن گنبد صورت میگیرد، خود یک داستان دیگری است، اما اجرای معماری بنا بر عهده پدربزرگم بوده است.
یکی دیگر از شاهکارهایی که از استاد حبیب برای ما به یادگار مانده است، رواق ا... وردیخان، معروف به رواق کثیرالاضلاع، است. استاد حبیب ساختمان رواق گنبد ا... وردیخان را با معماری و دقت و ظرافت در کاشیکاری و مقرنسسازی تزیین میکند و امروزه از آن بهعنوان شاهکار هنر و معماری به یاد میشود.
گرداگرد این رواق کتیبههای فراوانی از آیات و احادیث به چشم میخورد که تاریخ ولادت و شهادت امامان معصوم (ع) همراه با بعضی از احادیث معتبر توسط استاد حبیبا... بنایرضوی مکتوب شده است.
استاد حبیب ۶۰ سال به عنوان اختیاردار تام در معماری سنتی و مقرنسکاری حرم مطهر فعالیت کرد؛ ۶۰ سال پربار و با خدمات ارزنده. استاد حبیبالله بنایرضوی در ۱۶ مهرماه سال ۱۳۵۵ فوت میکند و در یکی از ۲ قبری که برای خود و خانم تاج (همسرش) در پایههای ضلع شمالی صحن انقلاب درست کرده بود، دفن میشود.
نوهاش درباره این قبرهای عجیب میگوید: وقتی به پدربزرگم پیشنهاد جای قبر میدهند، او تصمیم میگیرد که قبر خود و همسرش را در پایههای صحن انقلاب درست کند. دلیل این تصمیم نیز تا آنجا که من از عمویم به یاد دارم، این است که پدربزرگم میدانسته که قرار است روزی حرم گسترش پیدا کند و به همین دلیل قبرها را روبهروی پنجره فولاد انتخاب کرد که هیچوقت خراب نشوند.
پدربزرگم همیشه اول تزکیه نفس میکرد، سپس دست به آفرینش اثری هنری میزد و از سر عشق و ارادت این آثار را پدید میآورد. فکر میکنم یکی از رازهای شگفتانگیزی که بر زیبایی بیشتر آثارش افزوده، همین تزکیه نفس بوده است. پدربزرگم همانطور که دوست داشت، فوت کرد.
همیشه به پدر و عموهایم میگفت دلم میخواهد تب کنم و بمیرم؛ نمیخواهم بیمار شوم و چندوقت در بستر باشم تا از کارهایم عقب بمانم. همینطور هم شد؛ پدربزرگم ۳ روز تب کرد و در روز سوم فصل پاییز چشمانش را برای همیشه بست و باز نکرد.
استاد حبیبالله بنایرضوی به قول و وعدهاش آن شبی که در بیابان به همراه همسرش راه را گم کرده بود، وفا کرد و هیچگاه از صرف هنرش برای حرم مطهر رضوی مضایقه نکرد و به همین دلیل معماری او هنوز هم در حرم بینظیر، و یادش زنده است.