علی قلیپور، شهروند بولوار توس ۱۳ بار به سفر کربلا مشرف شده و ۴ بار در همایش بزرگ اربعین حسینی شرکت کرده است. او که متولد سال ۱۳۴۱ است، اولین بار در زمان حکومت صدام حسین، قاچاقی به کربلا میرود. داستان زیارت اولش شنیدنی است: دوران سربازی من با جنگ تحمیلی مصادف شده بود. ۲۴ ماه خدمت کردم و در عملیاتهای مختلفی نیز حضور داشتم. سرانجام در عملیات کربلای ۶ مجروح شدم و با این مجروحیت، به خانه بازگشتم.
بعد از اتمام خدمت و بازگشت از جبهه، یک نیسان باری خریدم و اسباب و اثاثیه مردم را جابهجا میکردم. روزی به پست یک عراقی خوردم که چندین سال بود در ایران زندگی میکرد. به من گفت: «مقداری بار دارم که میخواهم آن را تا مرز عراق برایم بیاورید و در قبالش پول خوبی به شما میدهم.» به آن شخص گفتم، پول خوب نمیخواهم، اگر میتوانی من را برای زیارت امام حسین (ع) به کربلا ببر.
ابتدا آن مرد پیشنهادم را نپذیرفت، البته حق داشت، چراکه صدام حسین در عراق زمامدار بود و ایرانیها خیلی محدود و قاچاقی به کربلا مشرف میشدند، اگر هم در بین راه دستگیر میشدند، باید سالیان سال در زندانهای عراق میماندند، ولی خب من تصمیم گرفته بودم زائر امام حسین (ع) باشم، از این رو بازهم به آن مرد اصرار کردم، از من اصرار و از او انکار، تا اینکه خدا را شکر حاضر شد من را به عراق ببرد.
اثاثیه او را بار زدیم و راه افتادیم تا اینکه به یک روستای مرزی در خاک ایران رسیدیم، آن مرد عراقی به من گفت: «همین جا بمان، شب برمیگردم و تو را با خود به داخل خاک عراق میبرم.»
الوعده وفا، دوست عراقی من با دو سه نفر دیگر شبانه برگشتند و من را در تاریکی و ظلمات کوهستان از مسیری سنگلاخی و صعبالعبور به خاک عراق رسانده و در خانه آشنایی در آن طرف مرز اسکان دادند. چند نفر دیگر مانند من در آن خانه حضور داشتند، با آنها راهی شدم.
زمانی که اولین نگاهم به ضریح شش گوشه امام حسین (ع) افتاد، با چشمانی اشکبار به عنوان اولین آرزو از آقا خواستم، «راه کربلا را برای عاشقانش باز کند
شبها حرکت میکردیم و روزها در کوه و بیایان مخفی میشدیم تا اینکه به کربلا رسیدم. زمانی که اولین نگاهم به ضریح شش گوشه امام حسین (ع) افتاد، با چشمانی اشکبار به عنوان اولین آرزو از آقا خواستم، «راه کربلا را برای عاشقانش باز کند.»
چند روزی را در عراق سپری کردم و بعد از سفر به نجف، کاظمین، سامرا و کربلا قصد کردم به ایران بازگردم. در راه بازگشت و قبل از اینکه پایم به ایران برسد، مردم عراق هلهلهکنان از خانهها بیرون آمدند و خوشحالی میکردند، حدسم درست بود، حکومت صدام حسین، این دیکتاتور سنگدل سقوط کرده بود. بعد از آن هم راه کربلا کمکم به روی ایرانیها باز شد و مسافرت به عراق آزاد شد.
علی قلیپور بعد از این سفر پرمخاطره و خاطرهانگیز، ۱۲ بار دیگر به کربلا سفر کرده است، ولی قانونی و با خیال راحت! همچنین ۴ بار از این سفرها در ایام اربعین حسینی بوده است.
وی دراینباره میگوید: یکی از جلوههای باشکوه اربعین، میهماننوازی عراقیها در مسیر اربعین است، با وجودی که این مردم سالها جنگ و فقر را تحمل کردهاند و از نظر اقتصادی و معیشتی اوضاع و احوال مناسبی ندارند، اما میهماننوازی از زائران پیاده امام حسین (ع) را برای خود افتخار میدانند.
در طول یک سال از نان خود و خانوادهشان میزنند تا بتوانند به نحو احسن از زائران اباعبدالله پذیرایی کنند و مدام این جمله را تکرار میکنند: «زوار الحسین (ع) علی راسی»، معنی آن این است که زائران امام حسین (ع) بر سر ما جا دارند. خیلی از موکبها و اهالی که در مسیر حرکت زائران از نجف به سمت کربلا حضور دارند، گاهی اوقات به زور شما را به موکب یا خانه خود میبرند و شده حتی با یک دانه خرما یا یک لیوان شیر از شما پذیرایی میکنند.
عراقیها سفرهای برای شام ما تدارک میدیدند که شاید در طول سال یکبار هم برای خودشان تدارک نبینند
زائر پیاده اباعبدالله بغض کرده و میگوید: عراقیهایی که بین راه زندگی میکنند به زور ما را به خانههایشان میبردند، بهترین و تمیزترین رختخوابها را برای ما پهن میکردند و سفرهای برای شام ما تدارک میدیدند که شاید در طول سال یکبار هم برای خودشان تدارک نبینند. مردها و جوانان پای ما را میشویند، ماساژ میدهند و جای تاولها را درمان میکنند. صبح هم ما را از زیر قرآن رد کرده و با گریه و زاری التماس دعا دارند. الله اکبر، چقدر به زائران پیاده اباعبدالله (ع) در اربعین لطف دارند.
وی ادامه میدهد: ۳ روز پیادهروی که تا به کربلا رسیدیم، در بین راه هر وقت اراده میکردیم، غذا، مکان استراحت، محل استحمام، نمازخانه و... رایگان وجود داشت. هرچه به کربلا نزدیکتر میشدیم، فوج فوج به جمعیت زائران اباعبدالله افزوده میشد. در کربلا و حرمین شرفین جا برای سوزن انداختن نبود. در اربعین اولی که پای پیاده برای زیارت آمدم، ۲۰ میلیون نفر جمعیت به کربلا آمده بودند، جمعیت زیادی است، خدارا شکر تا زمان بازگشت به میهن خون از دماغ کسی نیامد.