کد خبر: ۵۸۳۰
۰۶ مرداد ۱۴۰۲ - ۱۱:۴۷

یک محله از دیگ حلوای زهرا خانم حاجت می‌گیرند

هرکس که نذری دارد، می‌آورد. همه دور دیگ نذری جمع می‌شوند و هرکدام به‌نوبت حلوا را هم می‌‎زنند و هر یک حاجتی را در دل می‌گذراند تا اگر برآورده شد، سال آینده نذری را او ادا کند.

 روز‌های آخر صفر که می‌شود، به هر کوی و خیابانی که بروید، شوروحال خاصی در آن به‌پاست. سردر برخی خانه‌ها، پارچه‌های سیاهی نصب شده است و نشان از آن دارد که در آن خانه روضه برگزار می‌شود.

در این روز‌ها در کوچه‌پس‌کوچه‌های هر محله که پا بگذارید، دیگ‌های آش نذری و مردمی که گرد دیگ‌ها حلقه زده‌اند، روایتی از عشق و ارادت مردم ما به خاندان ائمه (ع) است. نذری دادن در فرهنگ ایرانی با هدف درخواست حاجت و برآورده شدن نیاز‌های مادی و معنوی، دربین مردم به‌صورت یک رسم کهن به قوت خود باقی است.

مشهدی‌ها در پخت و توزیع نذری، پیشینه‌ای طولانی دارند. آن‌ها در مناسبت‌های مختلف مذهبی، در ایام شادی و سوگواری، نذری‌پزان راه می‌انداختند و ارادت خود را به اهل‌بیت (ع) نشان می‌دادند و طلب حاجت می‌کردند. پخت این نذری در هر قسمت از شهر و کشور تفاوت‌هایی دارد، اما دراصل همه می‌خواهند عشق و ارادت خود را به این خاندان نشان دهند.

زهرا مشمول که در توس ۶۵ و در محله نوده زندگی می‌کند و هر سال در روز‌های آخر صفر بساط روضه و دیگ نذری‌اش به‌پاست، یکی از همین عاشقان خاندان اهل‌بیت (ع) است. نذری او یک دیگ «حلوابربری» است که بیش از ۳۰ سال است برپاست. این روز‌ها خانه مشمول شوروحال خاصی دارد که همه در تهیه و تدارک دیگ نذری مادرشان هستند.


یک خاطره    

هنگامی که در خانه‌اش را به رویمان باز می‌کند، رنگ‌وبوی خاصی بر آن حاکم است. یک طرف ظرف‌های گندم خیس‌شده را می‌بینی. یک گوشه حبوباتی را که برای دیگ آش، آماده شده است و یک طرف پیاز و سیر‌هایی که قرار است برای آش استفاده شوند. فضای خانه مشمول حال‌وهوای خاصی دارد.

با او هم‌کلام می‌شویم تا برایمان از دیگ نذری سی‌ساله‌اش بگوید. نزدیک به ۶۰ سال دارد و بیش از ۳۰ سال است که دیگش به‌پاست. او برایمان از عزاداری خاص مردم قلعه قاسم‌آباد می‌گوید: «روز عاشورا مردم قلعه ما علمشان را تا نزدیکی‌های میدان نمایشگاه فعلی می‌آوردند و دو علم دیگر از الهیه و شریعتی فعلی به نمایشگاه می‌آمدند.

آنجا علم‌ها به یکدیگر سلام می‌دادند. مردم به وسط میدان نمایشگاه که قبرستان بود، می‌رفتند و مراسم روضه‌خوانی و سینه‌زنی اجرا می‌کردند. اذان ظهر همه به قلعه خودشان برمی‌گشتند و علم را با مراسم خاص به قلعه برمی‌گرداندند.»

او علاوه‌بر خاطرات عزاداری در قلعه‌شان، از دیگ آش نذری که مادرش در روز‌های آخر صفر در قلعه به‌پا می‌کرد، هم خاطره‌های خوبی دارد و با یادآوری‌شان، اشک در چشم‌هایش جمع می‌شود.

او اشک چشمش را با گوشه روسری‌اش پاک می‌کند و برایمان از آن دیگ آشی که یک قلعه با آن پذیرایی می‌شدند، می‌گوید: «از زمانی که به یاد دارم، مادرم دیگ آش نذری چهل‌وهشتم را به‌پا می‌کرد. آن روز‌ها همه همسایه‌ها به خانه‌مان می‌آمدند و هر کسی یک گوشه از کار را قبول می‌کرد. یکی سبزی پاک می‌کرد. دیگری آن را می‌شست و خرد می‌کرد.

عده‌ای حبوبات، پیاز و سیر را آماده می‌کردند، حتی رشته آش را هم آن زمان، خودمان در خانه درست می‌کردیم. در طول زمانی که آش تهیه می‌شد، بانوانی که دورهم جمع شده بودند، سفره صلوات می‌انداختند. روضه‌خوانی می‌کردند و ذکر مصیبت می‌خوانند. آن‌هایی که سواد داشتند، برای سایرین زیارت عاشورا و دعا‌های دیگر را می‌خوانند.

شب تا صبح، پای دیگ بیدار بودند و نزدیک ظهر دیگ را دم می‌کردند و یک ساعتی همه از اطرافش دور می‌شدند. بعد که سر دیگ را باز می‌کردیم، می‌دیدیم به آن نظر کرده‌اند.

خیلی‌ها از دیگ آش مادرم حاجت می‌گرفتند و سال بعد شریک دیگش می‌شدند. یادش‌به‌خیر! چه روز‌های خوبی بود. هر زمان که دیگ را می‌گذاشتند، آرزو می‌کردم‌ای کاش من هم مانند مادرم روزی بتوانم چنین دیگی بزنم و یک قلعه را با آن نذری بدهم.» آن روز‌ها مشمول تصورش را هم نمی‌کرد که روزی خودش دیگ ۵۰۰ نفره‌ای داشته باشد که از راه دور و نزدیک برای حاجت گرفتن از آن بیایند.

 

دیگ نذری شریکی

اینکه چطور مشمول دیگ نذری به‌پا می‌کند، خودش حکایت جالبی دارد: «بعد از ازدواج به‌همراه همسرم به چشمه‌گیلاس رفتیم. جاری‌ام هر سال روز چهل‌وهشتم حلوابربری می‌پخت. من هم نذر کردم و سال بعد با او شریک شدم.

ابتدا یک کیسه آرد نذر دیگش کردم، اما هر سال که توان مالی‌ام بیشتر می‌شد، آن را افزایش می‌دادم. نزدیک به ۱۵ سال همراه جاری‌ام این دیگ را به‌پا کردیم. تااینکه از آنجا به مشهد نقل مکان کردیم. اولین سالی که می‌خواستم دیگم را به‌پا کنم، کمی اضطراب داشتم.

در این سال‌ها طرز پخت حلوای بربری را از او یاد گرفته بودم، اما دلهره داشتم که آن را به‌تنهایی بپزم. کیسه آرد ۴۰ کیلویی را ریختم و توکل به حضرت زینب (س) کردم. طبق سنتی که داشتم، بعد از اتمام روضه، ظرف‌های حلوا را مقابل بانوان گذاشتم. آن‌ها با خوردن حلوا از شیرینی و رنگ خوبش تعریف کردند و گفتند این حلوا متفاوت از آن حلوا‌هایی است که تا حالا خورده‌اند.

خوشحال شدم از اینکه توانستم نذرم را به‌خوبی ادا کنم. آن‌قدر حلواهایم مشهور شده بود که از چند محله آن‌طرف‌تر برای خوردنش می‌آمدند.» حالا با آمدنش به شهر و اسکان در خانه‌های کوچک آپارتمانی، برپا کردن دیگ نذری برایش یک دغدغه شده است: «خانه‌مان آپارتمانی و اجاره‌ای بود و هر سال نزدیک برپا کردن دیگ نذری‌ام که می‌شد، دغدغه‌ام این بود که چطور دیگ را به‌پا کنم.

همه فامیل می‌گفتند یک روز است دیگر، بیا خانه ما، اما من دوست داشتم دیگم را در خانه خودم به‌پا کنم. ۲۰ روز به آخر صفر مانده بود که به روضه رفتم و خیلی دلم شکست از اینکه نمی‌توانم دیگم را در خانه خودم به‌پا کنم.

خواب دیدم مردی نورانی به خانه‌ام آمد و گفت بلند شو چای بگذار تا روضه‌ات را بخوانم. گفتم آقا! خانه‌ای ندارم. تأکید کرد که چای بگذارم. به حیاط خانه آمدم و با هیزم و کتری سیاه و دودگرفته‌ای چای گذاشتم. مشغول فراهم کردن بساط چای بودم که آقای نورانی از اتاق آمدند بیرون و گفتند روضه‌ات را خواندم.» این خواب مشمول چند روز بعد با قولنامه کردن خانه جدیدش و برپا کردن دیگ نذری در خانه خودش، تعبیر می‌شود.

 

حلوای متفاوت

حلوایی که درست می‌کند، مزه و طعمش به شهادت همه همسایه‌ها، آن‌قدر خوب است که اگر یک‌بار آن را امتحان کنید، به‌طورحتم مزه آن از زیر زبانتان بیرون نخواهد رفت و مشتری دایم روضه‌ها و حلوایش می‌شوید.

شاید باورتان نشود، اما برای یک دیگ ۵۰۰ نفری فقط یک کاسه آبگوشت‌خوری شکر می‌ریزد: «این حلوا شکر ندارد و همان یک کاسه شکری هم که اضافه می‌کنم، به‌خاطر خوش‌رنگ شدن حلواست. اصل شیرینی‌اش از گندمی است که آسیاب شده است.»

او با ۲۰ کیلو آرد حلوا پختن را شروع کرده و درحال‌حاضر به سه کیسه آرد و ۵۰ کیلو روغن رسیده است؛ البته این ارقام با آوردن نذر‌هایی که برای دیگش می‌کنند، تغییر هم می‌کند. برای مراسم پخت این نذری همه فرزندان و نوه‌هایش از چند روز قبل به خانه‌اش می‌آیند و به‌قول خودش، سوزن در این خانه بیندازید، پایین نمی‌آید.

هر کسی یک گوشه کار را به‌دست می‌گیرد تا نذری به‌موقع تهیه شود. او از شور و هیجان نوه‌هایش می‌گوید و اینکه آن‌ها همیشه از او می‌پرسند: «عزیز! کی می‌خواهی دیگت را بگذاری؟» او برکت این دیگ را از جمع شدن همه فرزندانش می‌داند و از اینکه آن‌ها دورهم جمع می‌شوند، خوشحال است.


دیگی برای نذری  

او علاوه‌بر این دیگ حلوای ۵۰۰ نفری، یک دیگ آش نذری هم دارد که هم‌زمان با حلوا کارهایش را انجام می‌دهد و مانند مادر مرحومش تمام کار‌های دیگ آش از پاک کردن سبزی تا سابیدن کشک و پاک کردن حبوبات را خودش انجام می‌دهد؛ البته با این تفاوت که کمتر از همسایه‌ها کمک می‌خواهد، زیرا معتقد است.

«این روز‌ها هر کسی کاری دارد و نمی‌توان برای مردم مزاحمت ایجاد کرد.» او هیچ‌وقت غصه هزینه‌های دیگ آش و حلوا را نخورده است و تنها دغدغه‌اش، جور شدن یک دیگ برای تهیه این نذری است، زیرا خودش چنین دیگ بزرگی ندارد: «هیچ سال لنگ دیگ نمانده‌ام، اما هر کسی دیگش را نمی‌دهد، زیرا حلوا رنگ دیگ را قرمز می‌کند و نیاز به سفید کردن دارد.»

و ادامه می‌دهد: «سپهر که دغدغه‌ام را می‌بیند، می‌گوید عزیز! غصه نخور. پول‌های توجیبی‌ام را جمع می‌کنم و برایت یک دیگ بزرگ می‌خرم تا دیگر این‌همه جوش نزنی.» روز‌های شهادت امام‌رضا (ع) خانه خانم مشمول شلوغ می‌شود.

هرکس که نذری دارد، می‌آورد آنجا. فامیل، دوست و همسایه همه دور دیگ نذری جمع می‌شوند و هرکدام به‌نوبت آش نذری و حلوا را هم می‌‎زنند و هر یک حاجتی را در دل می‌گذراند تا اگر برآورده شد، سال آینده نذری را او ادا کند.

 

* این گزارش  شنبه ۲۰ آبان ۹۶ در شماره ۲۶۸ شهرآرا محله منطقه ۲ به چاپ رسیده است.

ارسال نظر
آوا و نمــــــای شهر
03:44