کد خبر: ۱۳۷۵۸
۰۳ دی ۱۴۰۴ - ۱۱:۰۰
مادری همسایه‌های خیابان شهیدسلیمی در حق بچه‌های هم

مادری همسایه‌های خیابان شهیدسلیمی در حق بچه‌های هم

خیابان شهید سلیمی از آن خیابان‌هایی است که همسایه‌داری در آن خیلی پر‌رنگ است. اهالی اینجا در عین سادگی، به خانه‌های هم رفت‌وآمد دارند و در این مراودات حواسشان به همسایه‌های کم‌بضاعت و نیازمند هم هست.

خیابان شهید سلیمی در محله خاتم‌الانبیا(ص) از آن خیابان‌هایی است که همسایه‌داری در آن خیلی پر‌رنگ است. اهالی اینجا در عین سادگی، به خانه‌های هم رفت‌وآمد دارند و در این مراودات حواسشان به همسایه‌های کم‌بضاعت و نیازمند هم هست.

اینجا همسایگی همان حال و هوای قدیم را دارد و زندگی آپارتمان‌نشینی اهالی را از هم دور نکرده است. وقتی در خیابان شهید سلیمی چرخی می‌زنیم، یک اسم از بقیه بیشتر شنیده می‌شودو آن زینب خانم نجمی است. بسیاری از همسایه‌های این خیابان اگر بفهمند کسی برای تهیه مایحتاج زندگی نیاز به کمک دارد، نزد او می‌روند تا این یاری را از‌طریق زینب‌خانم انجام دهند. همین هم باعث شده که او چهره‌ای سرشناس در محل زندگی‌اش باشد.

 

دغدغه‌مند نیازمندان

زینب‌خانم نجمی بیش از هفده‌سال است که در این محل سکونت دارد. ارتباطات همسایه‌داری را مایه آرامش و امنیت می‌داند و با بسیاری از همسایه‌ها سلام وعلیک دارد. او با خیران در ارتباط است و به قول خودش در حد توانش سعی می‌کند گره زندگی مردم را باز کند. خیلی از همسایه‌ها هم کمک‌هایشان را به زینب‌خانم می‌دهند تا او به دست نیازمندان برساند. به نظر او همسایه خوب باید محرم اسرار و رازنگهدار باشد.

او فاطمه‌خانم غدیری را به‌عنوان یکی از همسایه‌های خوبش معرفی می‌کند و می‌گوید: هر‌کدام از ما به‌نوعی مشکلات خانوادگی برایمان پیش می‌آید و در‌این‌میان به کسی نیاز داریم که با او درد‌دل کنیم.

او ادامه می‌دهد: فاطمه‌خانم شنونده رازنگهداری است. هر‌بار با او صحبت می‌کنم، خیلی خوب توصیه به صبر و گذشت می‌کند. من همیشه با صحبت‌هایش قانع و آرام می‌شوم.

زینب‌خانم با فاطمه‌خانم شوخی‌های کلامی هم دارند. به نظر خودش خیلی وقت‌ها همین شوخی‌های ظاهرا کوچک، روحیه آدم را عوض می‌کند.

 

دلخوشی‌ام همین همسایه‌ها هستند

فاطمه‌خانم از چهل‌سال پیش که در این خیابان ساکن شده است، با همسایه‌هایش ارتباط دارد. او می‌گوید: من قوچانی هستم. تازه‌عروس بودم که آمدم اینجا. غریبم وتمام دلخوشی‌ام همین همسایه‌هاست. آدم‌های خیلی خوبی هستند. در همه این سال‌ها انگار با هم زندگی کرده‌ایم. با هم به خرید می‌رویم؛ ترشی درست می‌کنیم؛ لباس، نان، سیب‌زمینی، برنج، قابلمه و... به یکدیگر قرض می‌دهیم. در بیماری و گرفتاری به داد هم می‌رسیم.

او ادامه می‌‎دهد: پدرشوهر و مادرشوهر من که فوت کردند، همه مراسم را در خانه‌ام برگزار کردیم و آن‌قدر همسایه‎‌هایم خدمت کردند که می‌گفتم چطور برایشان جبران کنم. غذا می‌پختند، ظرف می‌شستند، پذیرایی می‌کردند.

آن‌قدر همسایه‎‌هایم خدمت کردند که می‌گفتم چطور برایشان جبران کنم

او سکینه‌خانم حیدری را به‌عنوان یکی از همسایه‌های خوبش معرفی می‌کند و می‌گوید: ما با سکینه‌خانم مثل خواهر هستیم. در حق بچه‌های هم مادری کرده‌ایم. ماه رمضان یک‌روزدرمیان افطاری درست می‌کنیم و به یکدیگر می‌دهیم. با هم ترشی و حلوا و نذری درست می‌کنیم. اگر چیزی در خانه کم داشته باشیم، از یکدیگر می‌گیریم.

 

آمبولانس همسایه‌ها

فاطمه‌خانم در‌حالی‌که می‌خندد، می‌گوید: قدیم فقط سکینه‌خانم و شوهرش ماشین داشتند. موقع زایمان هر خانمی می‌شد، با ماشین آنها به بیمارستان می‌رساندیمش.

سکینه‌خانم که یاد قدیم افتاده است، تعریف می‌کند: یکی از همسایه‌ها را که به بیمارستان بردیم، بچه‌هایش دوقلو بودند. فرزند دیگرش در عالم کودکی گفته بود «چرا سکینه‌خانم برای همه یک بچه از بیمارستان آورده است، اما برای ما دوتا؟»

او به عکس همسرش که چهارسال پیش فوت کرده است، اشاره می‌کند و می‌گوید: او رفت، اما خاطرات و کار‌های خیرش ماند. سکینه‌خانم ادامه می‌دهد: تا وقتی شوهرم بیمار بود، همسایه‌ها خیلی به عیادتش می‌آمدند؛ بعد هم که فوت کرد سنگ‌تمام گذاشتند.

به نظر او همسایه باید با همسایه‌اش طوری رفتار کند که دوست دارد با خودش آن‌طور باشند. سکینه‌خانم همیشه با روی خوش، خانه و وسایلش را در‌اختیار همسایه‌هایش می‌گذارد و در‌قبالش این جمله را از او زیاد شنیده‌اند: «سال‌ها این خانه‌ها و وسایل باشد و ما نباشیم.»

 

* این گزارش چهارشنبه ۳ دی‌ماه ۱۴۰۴ در شماره ۶۴۷ شهرآرامحله منطقه ۹ و ۱۰ چاپ شده است.

آوا و نمــــــای شهر
03:04
03:44