کد خبر: ۱۳۲۷۹
۰۶ آبان ۱۴۰۴ - ۰۹:۰۰
علی رحمت‌نیا؛ اتوبوس‌ران ناجی

علی رحمت‌نیا؛ اتوبوس‌ران ناجی

اردیبهشت امسال اتفاقی برای علی رحمت‌نیا افتاد که هر وقت به آن فکر می‌کند از به‌خاطر‌آوردنش هم ناراحت و هم خوشحال می‌شود.

علی رحمت‌نیا ۴۴ بهار از عمرش گذشته است. کودکی‌اش را در محله کوشش گذرانده و بعد ازدواج، ساکن محله کوی پلیس شده است. حدود بیست‌سال قبل وارد سازمان اتوبوس‌رانی شده و از همان ابتدای خدمتش و آمدن اتوبوس و ون به شهرک عسکریه، یکی از رانندگان ون در این محله شده است.

اردیبهشت امسال اتفاقی برای علی‌آقا افتاد که هر وقت به آن فکر می‌کند از به‌خاطر‌آوردنش هم ناراحت و هم خوشحال می‌شود.

 

۳ آدم مشکوک در اتوبوس

صبح یک روز بهاری در اردیبهشت امسال، علی‌آقا مثل همیشه پشت فرمان ون شرکت واحد نشست تا مسیر همیشگی‌اش در شهرک عسکریه را طی کند. اما آن روز، نگاهش روی سه مسافر مشکوک ثابت ماند؛ مردانی با رفتاری عجیب و حرف‌هایی که انگار درگوشی رد‌و‌بدل می‌شد. رحمت‌نیا بی‌آنکه بداند، پا در ماجرایی گذاشت که بوی خطر می‌داد. آن روز علی‌آقاسوار ون شد تا روز کاری‌اش را آغاز کند.

خودش ماجرا را برایمان این‌طور تعریف می‌کند: مسافران از پایانه سوار شدند. سه نفر مورد‌نظر، روی صندلی پشت سرم نشستند. در طول مسیر، گوش‌هایم را تیز کردم تا ببینم آنها چه می‌گویند. وقتی به شهرک رسیدیم، یکی از آنها شروع کرد به گفتن نشانی و به نفر کناری‌اش می‌گفت «از این کوچه بیرون می‌آید، این مسیر را پیاده می‌رود و....» یک لحظه کت یکی از آنها کنار رفت و از آینه ماشین چشمم به قمه کنار شلوارش افتاد. حدسم به یقین تبدیل شد. با خودم گفتم اینها برای زورگیری به اینجا آمده‌اند.

بعد از استراحتی کوتاه، دوباره برای برگشت، باز هم همان سه فرد مشکوک سوار ون شدند

رحمت‌نیا سر صحبت را با آنها باز کرد و علت آمدنشان به شهرک را پرسید. یکی از آن سه نفر گفت که برای نقد‌کردن چک آمده‌اند. ایستگاه آخر بود و باید مسافران پیاده می‌شدند. رحمت‌نیا آنها را پیاده کرد و به انتهای شهرک رفت. بعد از استراحتی کوتاه، دوباره برای برگشت، باز هم همان سه فرد مشکوک سوار ون شدند.

این موضوع سه روز تکرار شد و رحمت‌نیا به یقین رسید که باید حواسش به آنها باشد تا اتفاق بدی نیفتد.

 

دستگیری اسیدپاش‌ها

روز سوم هم آنها سوار ون و در یکی از ایستگاه‌های شهرک پیاده شدند. علی‌آقا دید که یکی از بانوان شهرک از انتهای کوچه‌ای در‌حال آمدن به سمت خیابان احسان است. از آن سو، متوجه حرکت یکی از آن افراد مشکوک شد که به‌سمت آن خانم می‌رفت؛ «در یک لحظه، آن زن صدا زد؛ کمک! کمک!»

علی‌آقا که ورزشکار است و توانایی بدنی خوبی دارد، برای کمک پیاده شد؛ ون را نگه داشتم و به هر شکلی بود، خودم را از پشت سر به آن مرد رساندم و او را نقش به زمین کردم. درهمین حین چند نفر از مردم هم برای کمک رسیدند و توانستیم نفر دوم را بگیریم. اما نفر سوم پا به فرار گذاشت. بلافاصله با پلیس ۱۱۰ تماس گرفتم و آنها را به‌عنوان زورگیر تحویل مأموران دادم.

در دست آن مرد، یک بطری یک‌ونیم‌لیتری بود که به محض برخورد راننده ون با او، بطری و مایع داخلش روی زمین پاشیده شد. رحمت‌نیا چندان به محتویات بطری توجه نکرد؛ بیشتر حواسش به این بود که آن دو نفر فرار نکنند. با تحویل آنها به تصور خودش ماجرا تمام شد.

روز بعد، همسر آن زن به‌اتفاق پدرش برای تشکر نزد رحمت‌نیا آمدند. آنجا بود که علی‌آقا پی به ماجرا برد. پدر آن خانم توضیح داد که آن مرد، همسر سابق دخترش بود و دو سال قبل از هم جدا شده بودند. به‌خاطر مزاحمت‌های او، آنها خانه‌شان را عوض کرده بودند و دخترش دوباره ازدواج کرده بود. بعد‌از دو‌سال، آن مرد، خانه‌شان را پیدا کرده و آن روز هم به قصد اسیدپاشی، دو نفر را اجیر کرده و به سراغ دخترش آمده بود.

حالا هر بار که رحمت‌نیا به یاد آن روز می‌افتد، خدا را هزار‌بار شکر می‌کند که آن روز بهاری، برای او و آن خانم هم‌محله‌ای ختم به خیر شد.

 

* این گزارش سه‌شنبه ۶ آبان‌ماه ۱۴۰۴ در شماره ۶۳۴ شهرآرامحله منطقه ۷ و ۸ چاپ شده است.

آوا و نمــــــای شهر
03:04
03:44