کد خبر: ۱۳۱۵۵
۲۱ مهر ۱۴۰۴ - ۱۳:۰۰
روایت مسیر هنری پرفراز و نشیب هانیه جهانی

روایت مسیر هنری پرفراز و نشیب هانیه جهانی

هانیه جهانی می‌گوید: همیشه عاشق نقاشی بوده‌ام و از زمانی که می‌خواستم کنکورم را در رشته تجربی بدهم به دنبال رشته هنر هم رفتم و این علاقه را به صورت جدی دنبال کردم تا اینکه بحث آموزش نقاشی برایم پررنگ شد و اکنون مدرس نقاشی‌ام.

ریحانه بنازاده| فاصله‌ام تا فضای دنج و کوچک چند پله است. در این فضای سبز و سفید دیوار‌ها معنایی ندارند بلکه تصاویر و رنگ‌ها با تو حرف می‌زنند. هانیه جهانی هم مثل همه هنرمندان، مسیر زندگی هنری‌اش پر فراز و نشیب بوده و اولین چالش هنری‌اش مخالفت پدرش با انتخاب رشته هنر در دوره متوسطه بوده است.

هانیه جهانی؛ متولد سال ۱۳۶۹ هستم. تحصیلات دانشگاهی‌ام ارشد بازرگانی است. اما همیشه عاشق نقاشی بوده‌ام و از همان زمانی که می‌خواستم کنکورم را در رشته تجربی بدهم به دنبال رشته هنر هم رفتم و این علاقه را به صورت جدی دنبال کردم تا اینکه بحث آموزش نقاشی برایم پررنگ شد. بعد از گذراندن دوره‌های آکادمیک، توانستم مدرس نقاشی شوم و به هنرم می‌بالم.

 

رتبه خوب و مخالفت پدر

سرِ صحبت را با خاطره‌ای از کودکی باز می‌کند: یادم است یک روز دفترچه بیمه پدرم را برداشتم و شروع به نقاشی کردم. چون تمام صفحاتش کاربن داشت، همه برگه‌ها نقاشی شد. کمی بزرگ‌تر که شدم، برنامه «لذت نقاشی» را از شبکه ۴ تماشا می‌کردم و عاشق حرکت بی‌پروای قلم‌موی باب راس روی بوم بودم. پدرم سطل رنگی برای نرده‌ها خریده بود. رفتم پشت‌بام، قلم‌مویی که در دستم جا نمی‌شد برداشتم و با همان بی‌پروایی، به خیال خودم مثل باب راس نقاشی کشیدم و با نگاه متعجب پدرم روبه‌رو شدم.

از سخت‌گیری‌های پدرش این‌طور می‌گوید: سخت‌گیری خانواده‌ها در دوره ما زیاد بود و من هم مستثنا نبودم. پدرم نظامی بود و حسابی سخت‌گیر. دوست نداشت به هنرستان بروم و من هم مجبور شدم رشته تجربی را انتخاب کنم.

اما بیکار نمی‌ماند. در کنار تحصیل در رشته تجربی، دیپلم هنر را به‌صورت غیرحضوری می‌گیرد و در سال ۱۳۸۷ در هر دو کنکور تجربی و هنر شرکت می‌کند. ادامه می‌دهد: رتبه خوبی در رشته هنر گرفتم، اما متأسفانه، چون آن زمان دانشگاه هنر در مشهد نبود، مجبور بودم شهر‌های دیگر را انتخاب کنم که باز هم با مخالفت پدرم و تنها یک جمله محکم روبه‌رو شدم: «فقط مشهد.»

 

مسیر هنری هانیه جهانی با فراز و نشیب بوده است

 

ماجرای آثاری که پایشان به خارج رسید

جهانی کارشناسی ارشد بازرگانی می‌گیرد، اما از هنر نقاشی دست نمی‌کشد. درباره‌اش این‌طور می‌گوید: دوره‌های نقاشی را کنار استادان مجرب گذراندم. علاوه بر دانشگاه و کار، روزی چهار تا پنج ساعت برای نقاشی وقت می‌گذاشتم. همچنین از سال ۱۳۸۸ تا ۱۳۹۲ در دوره‌هایی حضوری در تهران شرکت کردم و بعد از آن، از سال ۲۰۱۶ تا ۲۰۱۷، در دوره‌هایی از پلتفرم بین‌المللی کورسرا که پلتفرم آنلاین در رشته‌های مختلف ارائه می‌دهد و مدرکش اعتبار جهانی دارد، شرکت کردم.

در ادامه می‌افزاید: آثارم را به نمایشگاه‌های خارجی مانند استانبول، عمان، دبی و... فرستادم و با استقبال خوبی روبه‌رو شد و توانستم تابلوهایم را به فروش برسانم. اگر بخواهم از تجربه هنری‌ام بگویم، این است که زمانی به‌سوی چیزی حرکت می‌کنید که به آن علاقه دارید. گاهی هنری را صرفا برای تجربه یا دست‌گرمی انجام می‌دهید و بعد رهایش می‌کنید؛ این عشق نیست، تجربه است.

یادم است استادی داشتم که از او می‌ترسیدیم، چون بسیار سخت‌گیر بود، اما من تمام سختی‌ها را تحمل کردم تا یاد بگیرم. برای یادگیری هنر، طلا فروختم، پول قرض گرفتم، اما در مسیر جا نزدم. «استعداد نداریم» معنایی ندارد. هر وقت تمنایی در دل باشد، استعداد هم با پشتکار و تلاش شکل می‌گیرد. او زمانی که مدارک مرتبط با دوره‌های نقاشی کودک و بزرگ‌سال را می‌گیرد؛ شروع به تدریس در مدارس و آموزشگاه‌ها هم می‌کند.

 

تکنیک مادر را انتخاب کردم

روبه‌رویم بومی است که دری چوبی رو به دریا در آن گشوده شده است. درباره تکنیک مورد علاقه‌اش می‌پرسم، می‌گوید: تکنیک‌های مختلفی را یاد گرفته‌ام و کار می‌کنم، اما تکنیک مورد علاقه‌ام رنگ روغن است؛ چون هم از نظر بیان احساسات غنی‌تر است و هم به‌عنوان تکنیک مادر در نقاشی شناخته می‌شود.

به موضوع مهمی درباره حذف طراحی در نقاشی اشاره می‌کند و با اندوه از آن می‌گوید: متأسفانه این روز‌ها آموزش طراحی آکادمیک و تخصصی در آموزشگاه‌ها رو به حذف است. به‌جای آن از ابزار‌هایی مثل پلات و اپک برای کپی‌کاری استفاده می‌شود که ارزش هنری آثار را از بین می‌برد. اگر قرار باشد فقط کپی یک اثر هنری را داشته باشیم، پس نگاه هنری یک فرد چه می‌شود؟

یادم است زمانی که نقاشی می‌آموختم، یک عنصر مشخص برای طراحی گذاشته می‌شد و هر کس آن را به شیوه خودش می‌کشید. ارزش کار در همین تفاوت نگاه‌ها و طراحی‌ها بود. همیشه به شاگردانم می‌گویم: ارزش کار یک هنرمند در این است که نگاهش را به نمایش بگذارد، نه اینکه صرفا تصویری واقعی را عینا بازسازی کند.

به‌عنوان کسی که خود را وقف نقاشی کرده‌ام و هنوز هم خود را یک شاگرد می‌دانم، باور دارم که کپی‌برداری، استفاده از طرح‌های چاپی و آموزش این روش‌ها به هنرجویان، کاری غیرهنری است. هیچ‌وقت این مسیر را به شاگردانم پیشنهاد نمی‌کنم. حتی در دنیا هم اگر آثار هایپررئال خلق می‌شوند، معمولا در ابعاد بسیار بزرگ‌اند که طراحی دستی در آنها ممکن نیست، نه روی بوم‌های کوچک!

به نظرش می‌رسد کامل‌ترین تعریفی که برای طراحی وجود دارد این یک جمله است: «طراحی، بازآفرینی تصاویر عینی یا عینیت بخشیدن به تصاویر ذهنی است.»

 

مسیر هنری هانیه جهانی با فراز و نشیب بوده است

 

تفاوت‌ها زیباست

«هیچ چیز از نگاه من زشت نیست.» این را هانیه جهانی می‌گوید و ادامه می‌دهد: از زمانی که به‌صورت حرفه‌ای به نقاشی نگاه کردم، نگاهم به پدیده‌های دنیا تغییر کرد و فهمیدم تفاوت‌ها زیبا هستند. هیچ چیز زشت نیست، فقط متفاوت است. چهره‌ای روی بوم نامشخص است، اما سری دیده می‌شود که پر از خطوط درهم‌تنیده با رنگ‌های تیره است. این رشته‌های پیچیده، تصویر را با خود همراه می‌کنند.

از تکنیک آثارش که می‌پرسم، می‌گوید: رئال زیاد کار نمی‌کنم، مگر اینکه سفارشی باشد. برای انتقال حس درونی‌ام از سبک اکسپرسیونیسم استفاده می‌کنم. اغراق در این سبک را دوست دارم. در این فضا بیشتر خودم هستم و امضای شخصی‌ام را پای اثر می‌بینم. معنای هنر برای من از دل غم، اندوه و حسرت بیرون می‌آید. اصلا جایی که درد باشد، هنر متولد می‌شود.

 

خسته می‌شدم ولی نا امید نه

به اینجای صحبت که می‌رسیم، بحث به آموزش کشیده می‌شود. درباره اولین روز‌هایی که آموزش هنری را آغاز کرد، می‌گوید: شروع آموزش برای من با یک هنرجو بود؛ پدرش خانه ما را نقاشی کرده بود. وقتی تابلوهایم را دید، از پدرم خواست که نیمی از مبلغ را پرداخت نکند و در عوض، دخترش نزد من نقاشی یاد بگیرد. آن شش ماه برایم خیلی خوش‌حال‌کننده بود؛ حس خوبی داشتم که یک هنرجو دارم.

الان بیشتر زمانم را صرف آموزش به هنرجویانم می‌کنم و تلاش دارم آنها را وارد بازار هنر کنم، بدون هیچ چشم‌داشت مالی. اولویتم همیشه همراهی با هنرجوست، نه پول.

شروع آموزش برای من با یک هنرجو بود؛ پدرش خانه ما را نقاشی کرده بود. وقتی تابلوهایم را دید، از پدرم خواست به دخترش نقاشی آموزش دهم

او در ادامه به چالش‌های پیش‌روی هنرمندان نوپا اشاره می‌کند و می‌گوید: گاهی برای دیده شدن آثارم و فعالیت‌های هنری خیلی تلاش می‌کردم، اما نتیجه‌ای نمی‌گرفتم و خسته می‌شدم، با این حال، هیچ‌وقت ناامید نشدم. متأسفانه بعضی مواقع برای بانوان، مسیر فعالیت هنری-از گرفتن مجوز تا برگزاری نمایشگاه-با سنگ‌اندازی‌های بیشتری نسبت به آقایان همراه است.

حالا که در موقعیتی هستم که راحت‌تر می‌توانم فعالیت کنم، دلم می‌خواهد شاگردانم را حمایت کنم تا سختی‌هایی را که خودم به‌خاطر نبود حمایت تجربه کردم، کمتر بچشند. برایشان نمایشگاه برگزار می‌کنم، بازدیدکننده دعوت می‌کنم تا انگیزه بیشتری پیدا کنند.

فضای ممیزی در مشهد بسیار محدودکننده است. همین چند وقت پیش نمایشگاهی در مجتمع امام رضا (ع) در پارک ملت داشتیم؛ تنها تابلو‌هایی که اجازه ورود پیدا کردند، مناظر طبیعی بودند. یادم است یکی از شاگردانم تصویری از یک چشم کشیده بود- نه چهره‌ای کامل، نه حتی مشخص بودن جنسیت تصویر-، اما اجازه نمایش ندادند. این واقعا آزاردهنده است. در حالی که در تهران چنین محدودیت‌هایی وجود ندارد.

متأسفانه نگاه به هنر در مشهد چندان مثبت نیست و همین باعث شده بازار خرید و فروش آثار هنری هم رونق نداشته باشد.

 

نمکی روی زخم

به‌عنوان فردی که خود را علاقه‌مند به هنر می‌دانم، هدفم این است که با کمک دیگر هنرمندان، سطح هنری مشهد تغییر کند. اما وقتی همان تعداد محدود گالری‌دار در مشهد فقط با افراد خاص به‌دلیل مسائل مالی همکاری می‌کنند، چه باید کرد؟ تکلیف جوان‌تر‌ها چیست؟ از کجا باید شروع کنند؟ چرا آثاری که ارزش هنری دارند، اما امضای یک فرد معروف پای آنها نیست، حمایت نمی‌شوند؟ حداقل مدافعان هنر، مانند نگارخانه‌دارها، باید مرهم باشند، نه نمک روی زخم.

وقتی از او می‌پرسم فناوری چقدر در بازار هنر نقش داشته است، می‌گوید: فناوری زنگ خطری برای هنر است، چراکه ممکن است در جامعه به رواج کپی‌کاری و طراحی‌های دستگاهی منجر شود. اما اگر سطح هنری ارتقا پیدا کند، آثار اصیل همچنان جایگاه خود را حفظ می‌کنند. هنر پایانی ندارد و هیچ فناوری نمی‌تواند آن را کم‌رنگ کند؛ بلکه می‌تواند مسیری رو به جلو برای آن باشد.

 

اما من ایستادم

دختری است که روزی خیال‌هایش را در حاشیه دفتر‌ها می‌کشید و واژه‌هایش را در سکوت می‌نوشت. می‌گوید: به من گفتند نقاشی بیهوده است و نوشتن وقت تلف کردن، اما من ایستادم. با تمام تردیدها، با تمام اشک‌هایی که بی‌صدا ریختم و با تمام کاغذ‌های مچاله‌شده‌ای که دلم را میانشان جا گذاشتم، باز هم ادامه دادم. نقاش شدم، معلم شدم و تماشاگر رؤیا‌های رنگی شاگردانی که حالا شجاع‌تر از دیروزم هستند. اثر من فقط روی بوم نیست؛ در دل‌هایی است که جرئت پیدا کردند رؤیا ببینند، خط بکشند، رنگ بریزند و سکوتشان را با هنر پُر کنند.

 

* این گزارش پنج‌شنبه ۱۷ مهرماه ۱۴۰۴ در شماره ۱۶۳ شهربانو روزنامه شهرآرا چاپ شده است.

آوا و نمــــــای شهر
03:04
03:44