
یادی از مرحوم غلامعلی پورعطایی خواننده نوایینوایی
مریم شیعه| سالن نیمه تاریک است. همهمه مثل موجی کوتاه عقب مینشیند و غلامعلی بی هیچ تشریفات اضافی از پشت صحنه میآید. دوتار را مثل جانی دوم به سینه میفشارد. پیش از هر چیز، دست راست را روی سیم بم مینشاند تا گرمای صدا بالا بیاید. بعد مچ، برگشتی کوتاه میزند و زخمه را روی سیم زیر میلغزاند تا فضای مقام باز شود.
سالن هنوز در تعلیق است؛ کسی سرفه نمیکند، کسی حرف نمیزند و کسی چشم از صحنه برنمی دارد. او «نوایی» را از همان جایی آغاز میکند که سال هاست آغاز میکند. جوری این کلمات ابتدایی را ادا میکند که از همان آغاز، جمعیت محو او میشود. نه فقط «نوایی نوایی» که دست روی هر عاشقانهای از خطه خراسانی میگذارد، نتیجه حیرت انگیز است.
انگشتهای دست چپ روی دسته دوتار مثل پرگار حرکت میکنند. سرهای کوتاه برای رنگ آمیزی، ویبراسیونهای ریز برای جان دادن به کششها و پرتکرارترین مهارتش، مکثهای معنایی را به کار میگیرد. برای او موسیقی ترجمان کلمه است، نه سایه اش. وقتی اجرا میکند، سالن سراسر یک بدن است. واکنش سرهایی که به آهستگی تکان میخورند، زیر لب آرام زمزمه میکنند و گاهی دست روی سینه مینشانند، همه نشان از یک بدن دارد.
ردیفهای سالن، نفسهای هم آهنگ پیدا میکنند. او اجازه میدهد کلمه به ساز راه را نشان بدهد. در اوج، کلمات دست وپا شکسته ادا نمیشوند. حجم صدا بالا میرود، اما آستانه فریاد رد میشود. آداب موسیقی اش باشدت میانهای ندارد، با عمق جان میگیرد. پایان کارش نیز همیشه بی صداتر از آغاز رخ میدهد؛ سکوتی طولانی و معنادار و بعد صدای پیوسته دستها که به پاس از قدردانی از او، تمام قد ایستادهاند.
لحظههای ویژه
غلامعلی در سال ۱۳۲۶ خورشیدی در محمودآباد تربت جام به دنیا میآید؛ جایی که موسیقی مقامی، هوای صبح و سپیده دم است. پدر برایش خیلی زود دوتاری میخرد و الفبای مقامها را با همان آداب خانه به او میآموزد. اول احترام، بعد آغاز؛ اول فهم شعر، بعد تحریر؛ اول شنیدن مجلس، بعد نواختن و پسرک ۹ساله همه حرفهای پدر را آویزه گوش هایش میکند. با ساز رفاقت میکند.
هرجا نام او میآید، آوای دوتار هم تداعی میشود؛مقامهایی مثل «نوایی»، «الله مدد» و روایتهای پرمغز تربت جامی محور کارش میشوند
در نوجوانی میفهمد بخشیگری فقط تکنیک نیست؛ امانت داری است. از عروسیهای روستا، از ذکرهای خانگی، از آیینهای گذار، صدها «لحظه» جمع میکند تا بعدها روی صحنه فقط لحظههای ویژهتر را به نمایش بگذارد. جوان که میشود، راهش از حیاطهای گلی به تالارهای کوچک شهری باز میشود. کم کم صدایش ضبط و پخش میشود. هرجا نام او میآید، آوای دوتار هم تداعی میشود. مقامهایی مثل «نوایی»، «الله مدد» و روایتهای پرمغز تربت جامی محور کارش میشوند.
رسانهها آرام آرام او را «خواننده نوایی نوایی» مینامند. شبیه به سرآواز موسیقی خراسان است. در جشنوارههای نواحی سراسر کشور به عنوان نماینده خراسان حضور دارد. گاهی سرپرستی گروه، گاهی تک نوازی و گاهی هم تک آوازی را برعهده دارد. او را به شاهنامه خوانی هایش میشناسند.
وقتی در تالار رودکی پایتخت و سفارت خانههای اروپایی، دست به ساز میبرد، جمعیت مات ومبهوت توانمندی اش میشود. به دعوت کشورهای مختلف، راهی اقلیمهای دور و نزدیک میشود و خاطره آن اجراها، تا همین امروز زنده میماند. در بیش از هجده فیلم و سریال و در کارهای کارگردان هایی، چون بهرام بیضایی حاضر میشود.
عاشقانهها و عارفانههای او طرف داران زیادی دارد. وقتی در دوازدهم مهر ۱۳۹۳ و در شهر مشهد چشم از جهان میبندد، خبردرگذشتش، هنردوستان را در حزن و اندوه فرومی برد.
تنظیم اخلاقی جامعه
مقامها در خراسان، متون تاریخی شفاهیاند. شعر عرفانی، روایت کوچ و کار، یاد قهرمانیها و لطیفههای زندگی روزمره در دل نغمه جای میگیرد. هر اجرا، بازخوانی جمعی از «ما» است. وقتی «غلامعلی پورعطایی» نوایی را میخواند، فقط یک قطعه محبوب را اجرا نمیکند، بلکه خاطرهای دور و جمعی، از امید و صبر را احضار میکند.
خاطرهای که شنونده مصرف کننده آن نیست، بلکه در آن نقش فعال ایفا میکند. موسیقی نواحی به چرخه زندگی اجتماعی گره خورده است. عروسی، سوگ، آیینهای مذهبی خانگی، گردهماییهای ایلی و روستایی و... هرکدام دربردارنده قطعات خاص خودند. هر مقام، به تناسب کارکرد، در تنظیم عاطفه جمعی نقش دارد. آوازخوانان نواحی، میانجی اخلاق نسلها هستند، زبان و زمان مشترک میسازند.
آداب دوتارنوازی با فروتنی گره خورده است. نسبت کلمه و صدا در موسیقی نواحی، دیالوگی است. مجلس، آیینهای خاص خود را میطلبد. آغاز با سلام، گوش سپردن به احوال مجلس، اجازه خواهی از پیشکسوتان و رعایت توازن شادی و وقار، جزو متن موسیقی نواحی است، نه حاشیه آن. موسیقی بخشیهای خراسان، میراث فرهنگی زنده و ملموس ایران است که در یونسکو و نهادهای داخلی به ثبت رسیده است و پاسداشت یاد امثال استاد پورعطایی، حفاظت از سرمایه هویتی و اخلاقی جامعه است.
* این گزارش یکشنبه ۱۳ مهرماه ۱۴۰۴ در شماره ۴۵۹۲ روزنامه شهرآرا صفحه آخر چاپ شده است.